عشق یخی پارت_4

. وسط سرش رو گرفته بود.


آقا بزرگ اخمى كرد گفت:


-هانيه نكنه دلت ميخواد تو رو جاى اين دختر بفرستم؟


حالا اسم دختره رو فهميدم. ترسيده دستهاش رو بالا آورد گفت:


-نه آقا جون من و معاف كن. يهو يه شب تو خوابم مى كشتم.


آقا جون جدى گفت:


-هانيه!


هانيه پشت چشمى نازك كرد گفت:


-راست ميگم آقا جون.


منظور اينا چى بود؟ زن كنار هانيه گفت:


-رو حرف آقاجونت حرف نزن هانيه.


هانيه اخمى كرد و ساكت شد. آقاجون ادامه داد:


-احمدرضا دائى تو نميشه و پسر برادر مرحومم هست.


"آهان" بلندى گفتم كه صداى خنده ى بقيه دوباره بلند شد. دستم و روى دهنم گذاشتم.


امروز به اندازه ى كافى سوتى داده بودم. آقاجون اخمى كرد گفت:


-تو بايد از دختر احمدرضا مراقبت كنى، خونشو تميز كنى و براش غذا بپزى


توى دلم گفتم " بگو كلفت ميخواين ديگه"!


عصاشو كوبيد زمين.


-ببين دخترجون به سرت نزنه كه زن احمدرضائى يا پيش خودت فكر كنى مى تونى اونو براى خودت داشته باشى. تو توى اون خونه فقط به عنوان يه خدمتكار و پرستار بچه ميرى، فهميديى؟؟


-بله.


صداى ريز دخترانه اى گفت:


-چشم من كه آب نميخوره فهميده باشه.


گوشه ى لبم رو به دندون گرفتم. استرس داشتم. دلم براى بى بى و خونه ى كاهگليمون تنگ شده بود.


-شوكت خانم بيا اين دختر و ببر يه چيز بده بخوره.


زنى تپل اومد سمتم گفت:


-همراه من بيا.


سرم و انداختم پايين و همراه زن راهى شدم. از سالن رد شد و سمت آشپزخونه كه تقريباً ته سالن قرار داشت رفت.


وارد آشپزخونه شدم. نگاهى بهم انداخت گفت:


-تو چرا انقدر لاغرى؟??


ادامه دارد...



سلام عزیزای دلم رمانه عشق یخی بسیااار جذاب و طولانیه و هرکی کاملشو میخواد تو چت پیام بده حتمااا بگه که کامله رمانه عشق یخی رو میخوام ??????