عشق یخی پارت_6


ته دلم خالى شد و حس تهوع بهم دست داد. از رو صندلى بلند شدم.


شوكت خانم انگار حالم و فهميد كه دستش و روى دستم گذاشت آروم گفت:


-چرا رنگت پريده؟ چيزى نيست. سرت به كار خودت باشه مشكلى پيش نمياد.


لبخند پر استرسى زدم و از آشپزخونه بيرون اومدم. مرد گفت:


-بيا سالن، آقا كارت داره.


دوباره از دنبال مرد راه افتادم و به سالن رفتيم. اينبار كمى با دقت به اطرافم نگاه كردم.


سه تا دختر كه تقريباً هم سن و سال خودم بودن روى مبل سه نفره اى نشسته بودن


و دو تا خانم چهل و خورده ای به بالا روى مبل دونفره اى.


خانم جون و آقا جون تو صدر مجلس نشسته بودن. آقا جون با صداى پرتحكمى گفت:


-بشين.


روى مبل تك نفره اى نشستم.


-احمدرضا ايران نيست و من از طرف احمدرضا وكيلم تو رو به عقد موقتش دربيارم تا بهارك دختر احمدرضا از آب و گل دربياد. هرچى كه ميخونم رو تكرار كن.


و شروع به خوندن چند آيه ى عربى كرد.


برای خواندن پارت اول این داستان جذاب کلیک کنید.


هرچى ميخوند از دنبالش تكرار مى كردم. بعد از خوندن آيه گفت:


-آقاى رحمانى تو رو به خونه ى احمدرضا مى بره. فعلاً بهارك پرستار داره ... اون همه چى رو بهت ياد ميده و تو شروع به كار مى كنى.

احمدرضا از سر و صدا و شلوغى بيزاره، پس فكر نكن تو فقط دايه ى دخترش هستى. نه، از اين خبرا نيست؛

تو بايد تمام كارهاى خونه ى احمدرضا رو انجام بدى.


-بله.


-حالا ميتونى برى.


از روى مبل بلند شدم. صداى پچ پچ دخترا آزاردهنده بود.


با استرس دستى گوشه ى روسرى بلندم كه دور گردنم سفت بسته بودم كشيدم و بدون نگاه به بقيه همراه آقاى رحمانى بيرون اومديم.

ادامه دارد............

برای مطالعه پارت های قبل و بعد رمان فووووق جذاب و واقعی عشق یخی رو همین متن کلیک کنید.?




سلام عزیزای دلم رمانه عشق یخی بسیااار جذاب و طولانیه و هرکی کاملشو میخواد تو چت پیام بده حتمااا بگه که کامله رمانه عشق یخی رو میخوام ??????