از ترانه

 

از کوچه­‌های حادثه می­‌آید

 زخمی به روی شانه­‌ی رنجورش

خاکش نماد داغ سیاوش­‌هاست

با خون نوشته بر لب منصورش

 

 

هم آشیان مرغ مهاجرها

عصرانه­‌های غربت شاعرها

هم ردپای گیج مسافرها

در اضطراب­‌ها زده هاشورش

 

از دلنوشته­‌ها به خط میخی

تا بحث­‌های ناقص تاریخی

تحریرهای مبهم موسیخی

کز کرده در تَتَن­‌تنِ تنبورش

 

دریایی از اصول و جهان بینی­‌ست

دنیا دچار بازی کف‌بینی‌­ست

"ایمان همان کبوتر غمگینی­‌ست"

 که پر کشیده از وطنش، گورش

 

تحمیل جنگ­ها و کفن­‌پوشی

سردارهای رو به فراموشی

از انقلاب­‌های درِگوشی

تا زخم­‌های چرکی و ناسورش

 

ایران اگر که نام زنی باشد

باید که از ترانه غنی باشد

معشوق خاص کوهکنی باشد

زائیده­‌ی تمدن پر شورَش

 

رد می­‌کنند مرز حقوقش را

شک می­‌کنند گرچه نبوغش را

در موزه‌­های عبرت تاریخ است

یک نسخه از حقیقت منشورش

زهرا محمودی تابستان 90