راهیِ دریا

تا خلوت آغوشت

یک عمر اگر راهست

"تو" مقصد من باشی

این فاصله کوتاهست

 

دردی که سکوتش را

دوری‌ت رقم می‌زد

با بغض نگفتن‌ها

مدفون شده در چاهست

 

دل سر به هوایی شد

دنبال خیالاتش

از هیچ کسی نشنید

این جاده به بیراهه‌ست

 

از ترس بلندی‌ها

هرگز نپریدم حیف!

دلخوش که در این برکه

تصویرکی از ماه است

 

در بزم مترسک‌ها

هی ریزه‌خوری کردم

وحشت‌زده تسلیمِ قلبی که پر از کاه است

 

پایان زمان نزدیک

این چرک‌نویسی که،

پشت خط قرمزها

سرمشق غم و آه است

 

دل راهی دریا شد

با قایق رویایی‌ش

افسوس نفهمیدم

بر شانه‌ی تمساح است

زهرامحمودی