زمستونم زمستون قدیما

جای خالی‌ات را با کلمات پر می‌کنم
جای خالی‌ات را با کلمات پر می‌کنم

میون قصه‌ی سرد زمستون
یه قلب یخ‌زده تو خواب نازه
می‌خواد دنیاش و در اوج غریبی
به شوقِ زندگی با تو بسازه

مثِ یک دونه‌ی تاریک و تنها
تو آغوش زمستونا اسیره
شبش سَر میشه با رویای خورشید
نمی‌خواد از غمِ غربت بمیره

با گرمای خیال تو چه شب‌ها
هجوم فصل توفان و قدم زد
نمی‌دونه که تقدیرش چی میشه
براش دنیا چه سهمی رو رقم زد!

چقدر ابرای دلتنگی ببارن
شب یلداش چرا دنباله‌داره؟!
نمیخواد دونه باشه تو دلِ خاک
نمی‌خواد و یه عُمره بی‌قراره

دلش پوسیده از چشم‌انتظاری
فقط یک پنجره تا نور مونده
داره جون می‌کَنه تو دستای مرگ
به قصد زندگی عمر و سوزونده

یه جور امید پوچه شاید این راه
شاید عمداً باید این بازی رو باخت
زمستونم زمستون قدیما
که از مردای راهش مرد می‌ساخت

زهرا محمودی

از مجموعه‌ شعر جای خالی‌ات را با کلمات پر می‌کنم

خرید کتاب سایت سی‌بوک

زهرا محمودی
زهرا محمودی