آرمیدنِ توهم آگاهی در واژه کتاب‌خوانی

بنا بر آمارهای ارائه‌شده، سرانه مطالعه کشور در دهه‌های اخیر بسیار پایین بود و این امر موجب آن گشت که سیاست‌های لازمه جهت افزایش مطالعه در جامعه اجرا شود. تا حدی اتفاقات خوبی افتاد؛ مردم با کتاب‌ انس گرفتند، برای آشنایی کودکانشان با کتاب‌خوانی تلاش کردند و این امر تبدیل به ارزشی نیکو در جامعه شده است. امّا با گذشت زمان، هدف از کتاب‌خوان‌کردن مردم به زیادخوان‌کردن تغییر کرد. اینجا، وقتی بود که همه از کتاب‌خوان‌شدن مردم خوش و خرم بودند امّا مشکلی به نام توهم آگاهی، کم‌کم روی خود را در جامعه نمایان کرد.

حالا با رواج زیادخوانی در کشور، امر حل مسئله به حاشیه رفته و افراد با خوانده‌هایشان بر سر و کله هم می‌کوبند. دقت کنید خود امر کتاب‌خوانی برای پیشبرد اهداف و پاسخ به پرسش‌ها، نکوهش نمی‌شود بلکه افراد به دلیل نمادینه‌شدن کتاب‌خواندن، سعی می‌کنند که به بقیه بفهمانند که من هم مطالعه کرده‌ام! در واقع کتاب‌خوانی بعد از اینکه در جامعه به ارزش تبدیل شد، راهش را اشتباه رفت و جایگاهش در فرهنگ از ارزش به نماد تغییر پیدا کرد. دیگر کتاب‌ها برای آگاهی خوانده نمی‌شوند بلکه کتاب‌ها خوانده می‌شوند برای اینکه صرفاً خوانده‌شدنشان در جامعه جذاب است.

بعد از همه‌گیری زیادخوانی در جامعه، عملاً اینکه کتابی دوبار، یا حتی یک‌بار با دقت بالا خوانده‌شود، محال شد. برای همین ما دارای یک جامعه هستیم که اطلاعات را نشخوار می‌کند و این باعث شده که افرادی مانند دریایی با عمق یک سانتی‌متر از اطلاعات مختلف در جامعه متولد شوند. حال شخص در همه زمینه‌ها دستی کشیده و خود را شایسته نظردادن در امور مختلف می‌بیند؛ نماد کتاب‌خوانی هم که در جامعه رایج است بنابرین مدرک کارش را هم در ذهنش از جامعه گرفته است. برآیند همه این‌ها جامعه‌ای را می‌سازد برای ارسال و دریافت نصیحت‌های مختلف که احتمالاً هر کدام در شرایط خاصی درست باشند امّا چون صرفاً کتابِ X را خوانده‌اند، می‌توانند همه را موعظه و پند دهند.

مسلماً این حرف‌ها شامل کارکردن در حیطه‌های خاص و نظردادن در آن حیطه نمی‌شود. اگر کاردیولوژیست در مورد مکانیسم‌های جراحی قلب نظر ندهد چه کسی نظر دهد؟ هدف از این بحث‌ها این است که بدانیم اشکالی ندارد که مصرف‌کننده اطلاعات باشیم؛ هیچ کس ما را بعد از خواندن دو کتاب، مجبور به دادن تِز در ارتباط با موضوعات مختلف نمی‌کند. نباید تبدیل به شخصی شویم که در مورد موضوعی خیلی قاطع نظر می‌دهد و دلیل این قاطع نظردادن، خریدن کتابی ممنوعه از خیابان انقلاب و خواندنش باشد! مطالعه‌داشتن در حد آگاهی عمومی از موضوعات مختلف، کار پسندیده‌ایست امّا اگر مرزش از عمومی‌بودن عبور کرد، اظهار نظر تا وقتی چند منبع در ارتباط با موضوع مربوطه را به صورت تخصصی نخوانده‌ایم، هم برای خودمان، هم برای اطرافیانمان و هم برای جامعه اثرات بدی بر جای خواهد گذاشت. دیگر جهانِ افلاطون، ارسطو و ابن‌سینا نیست که جامعه به حکیم نیاز داشته باشد. شاخه‌های علم روزبه‌روز درحال افزایش است، تخصص‌ها در علوم، غیرقابل شمارش شده‌اند؛ بنابرین اینکه بخواهیم در همه علوم حرفی برای گفتن داشته باشیم، نوعی درجازدن و یا حتی بازگشت به گذشته است.

از طرفی نمادینه‌شدن کتاب‌خوانی، موجب محدودشدن منبع الهامات شده است. این روزها خیلی می‌شنویم کسی از موسیقی یا نقاشی خاصی الهام بگیرد یا حتی زندگی پدربزرگش را منبع الهام خود قرار داده است. دیالوگ‌هایی که این روزها رد و بدل می‌شود، حاکی از تغییر زندگی افراد، به‌خصوص نوجوانان و جوانان، تحت تاثیر کتبی سطحی (بخاطر اینکه صرفاً کتاب است) می‌باشد و عموماً این تغییرات به هفته و ماه ختم می‌شوند.

دکارت می‌گوید:« خواندن کتاب خوب، حکم مکالمه با انسان‌های شرافتمند در گذشته را دارد». کتاب خوبی برای خواندن انتخاب کنید و آن را چندبار بخوانید و در موردش با دوستانتان صحبت کنید امّا هیچ وقت نتیجه نگیرید که این بحث‌ها لزوماً درست هستند و در تمامی موارد صدق می‌کنند. عقاید حاصله را بر دیگران تحمیل نکنید چرا که درست و غلط، مفاهیمی نسبی هستند.