خِرد جمعی؛ واکسنی برای جامعه

در علم اپیدمیولوژی مفهومی به نام "ایمنی گروهی" عنوان می‌شود. ایمنی گروهی یعنی اغلب جامعه با واکسینه‌شدن، فضا را برای افرادی که واکسن نزده‌اند نیز امن می‌کنند؛ بنابرین افرادی که واکسینه نشده‌اند نیز به نوعی واکسینه به شمار می‌روند. در جامعه‌شناسی مفهومی مشابه با این اتفاق اپیدمیولوژیکی وجود دارد که به آن "خرد جمعی" می‌گوییم.


سطح خرد جمعی یک جامعه عموماً با قشر آکادمیک آن جامعه تعیین می‌گردد؛ بنابرین هر چه دانشجویانی نقادتر و آگاه‌تر داشته باشیم، موجِ خودترمیمیِ جامعه بلندای بیشتری به خود خواهد دید(البته امیدوارم از این جمله برداشت چپ‌گرایی سیاسی نداشته باشید چون نوعی مغالطهٔ دسته‌بندی کردن مسائل و پراکنده کردنشان شکل می‌گیرد!).

تعامل دانشجویان با یکدیگر یکی از مهم‌ترین گام‌ها در جهت بالابردن سطح خردجمعی است امّا در جامعه ما این تعامل چگونه شکل گرفته است؟ فکر نمی‌کنم جواب مثبتی برای این سوال داشته باشیم. در اطرافمان، دانشجویانِ دغدغه‌مند‌تر به فضای مجازی محدود می‌شوند و بحث‌هایشان به عادی سازی چیزها در توئیتر، نشر و پیگیری اخبار، مسائل سانتی‌مانتال و... تقلیل می‌یابد. حتی خود من نیز که این حرف‌ها را ردیف می‌کنم درگیر این ایرادها هستم و حال با آگاهی از آن، قصد نوشتن در مورد آن را دارم؛ پس هر انگشتی به سمت هر قشری ببرم، سه برابرش به سمت خودم نشانه می‌رود. نمی‌دانم این اتفاق از سوی جریانی قوی به شکلی عامدانه صورت گرفته یا فقدانِ عقلِ جمع‌گرا و تبرج پرست در دانشجویان موجب پدید آمدن آن شده است؛ اما می‌دانم که این اتفاق دو پیامد بزرگ و مضر در جهت خرد جمعی دارد:

اول از همه باعث انفعالِ ذهن سازنده می‌شود؛ به عنوان مثال، شخصی فعال در حوزه محیط زیست داریم که سودای تاثیرگذاری بر جامعه را در سر می‌پرواند. با بمباران خبری و اهمیت فضای مجازی در ذهن عوام، فرد نه تنها وقت اینکه به مطالعه بپردازد را ندارد، بلکه اصلا مطالعه را به عنوان یک اولویت نمی‌بیند. بنابرین سازندگی او به آگاهی اطرافیانش در حد نشر اخبار تقلیل می‌یابد و به لحاظ بازده‌ای، واقعا تاثیرگذار نیست؛ او فقط فکر می‌کند که با این کار بر خرد جمعی اثر می‌گذارد. همین کارهای نشخوار مانند، میل به اصلاح جامعه را در ذهن او ارضا می‌کند و حال او که توهم انجام دادن وظیفه‌اش در راستای آگاه کردن جامعه را دارد، فعالیت سازنده بالفعلی را به ثمر نمی‌رساند. من اسم این حالت را "انفعال ذهن سازنده" می‌گذارم. ذهنی که می‌تواند کاملا سازنده و سودمند باشد اما به دلیل هدر رفت ایده‌ها در مسیرهای نادرستی که رسانه پیشِ پایش گذاشته، در عمل منفعل است. درست به مانند آبی که قرار است با مسیری که از قبل مشخص شده زمین کشاورزی را آبیاری کند اما با دستکاری و ایجاد مانع، آب به سمتی هدایت شود که عملاً فایده‌ای نداشته باشد. دیگر در چشم تعیین کنندگان خرد جمعی جامعه ما، مهم نیست که "چه" گفته شده باشد، مهم این است که "چه کسی" و "چقدر" حرف می‌زند و این همان فاجعه‌ایست که از آن سخن می‌گوییم.

دومین اثر مضر تاثیر فضای مجازی بر قشر آکادمیک، نشخوار اطلاعاتی است. ما اطلاعات مختلف را دریافت و ارسال می‌کنیم و این عمل به نسبت بیست سال گذشته به مقدار قابل توجهی افزایش یافته طوری که دیگر نمی‌توان به آن تغذیه اطلاعاتی گفت؛ کاملا نشخوار گونه اطلاعات مبادله می‌شوند و این باعث دیدن بلبشویی نابسمان شده است. این بمباران اطلاعاتی به حدی وحشتناک می‌باشد که منجر به گم شدن علایقمان شده است و ما را به اشخاصی تبدیل کرده که راجع به هر چیزی بیشتر از یک بند نمی‌نویسند اما در مورد همه چیز اظهار فضل می‌کنند. از موسیقی و فیلم گرفته تا فلسفه پیش‌کانتی و پساکانتی حرف برای گفتن هست اما فقط حرف؛ آن هم در حدی که نقل مجالس شود. همانطور که در جستار توهم آگاهی اشاره کردم، این اثر موجب آن می‌شود که ما اجازه نظر دادن در مورد هر چیزی را به خود بدهیم آن هم به صورتی که اصلا شبیه فرضیه به نظر نمی‌رسد و کاملا محکم بیان می‌شود.

بگذارید انقدر محکم رسانه را نکوبیم. رسانه همان‌قدر که بد است می‌تواند خوب باشد! هدف بحث ما انسان‌هاییم. باید بدانیم که کجا قرار است در رسانه غرق شویم و کجا از آن استفاده مثبتی بکنیم. استفاده از رسانه‌های مرتبط با فضای کاری‌مان خوب است تا وقتی که به تنها ابزارمان در راستای فعالیت سازنده‌ای که از خودمان انتظار داریم تبدیل نشود؛ می‌توانیم به رسانه به چشم منبع خبری نگاه کنیم اما اینکه سراسر برنامه مطالعاتی خود را بر اخباری که از رسانه‌های گوناگون منتشر می‌شود متمرکز کنیم، اولین قدم برای گیر افتادن در دو تله‌ رسانه است که به آن اشاره کردم.

بهتر است بحث در مورد حوزه‌های مورد علاقه را به دلیل اطلاعات کم مذمت نکنیم. آگاهی از همین بحث‌ها ایجاد می‌شود و برای خود ما نیز سازنده می‌باشد اما یادمان باشد که وقتی در مورد موضوعی حرفی برای زدن داریم، حکیم آن جمع نیستیم. در مورد شخص خودم مثال می‌زنم: من علایق پراکنده‌ای دارم و هنگام بحث در باب موضوعات مختلف، وقتی می‌دیدم که اطلاعات سطحی‌ام برای حضار جالب به نظر می‌رسد، گویی ترمزی ایجاد می‌شد که از آن قله‌ ساخته شده در ذهنم فراتر نروم. شاید به همین دلیل است که عالمان شاگردی را پیشه می‌کنند تا اینکه استادی را. کمی میل به رهبری در انسان‌ها این خطا را ایجاد می‌کند؛ آن را خورد کنید و شاگرد شوید تا ببینید که یک شاگرد عمیق می‌تواند بسیار سازنده‌تر از یک استاد غرغرو باشد.