شیوه‌نامه رفاقت

دوستان خانواده‌ای هستند که انسان خود برمی‌گزیند. همه ما به خوبی با این جمله کلیشه‌ای آشنا هستیم. اما در دل آن، خرد و حکمتی هم نهفته است. چرا که حشرونشر با رفقا بخش مهم و موثری از زندگی هر فرد را شکل می‌دهد. در نتیجه نوع خط‌کش ما برای انتخاب دوستان بسیار حیاتی به نظر می‌رسد.

در مقاطع متعددی از زندگی، ما برچسب صمیمی‌ترین دوست، حلقه افراد نزدیک و مواردی از این دست را به اشخاص پیرامون‌مان می‌زنیم که به فراخور شرایط، دست‌خوش تغییر هم می‌شود. اما این معیارهایی که با آن آشنایان نافامیل خود را دسته‌بندی می‌کنیم چه چیزهایی هستند؟ و در قدم بعد چه اصلاحاتی می‌توان در آن‌ها اعمال کرد؟

نخستین معیاری که در نظر گرفته می‌شود حجم ارتباط است. یکی از موارد مهم که درجه صمیمیت افراد را مشخص می‌کند، مقدار زمانی است که با هم دم‌خورند. در نگاه اول به نظر می‌رسد که هر چه این عدد بالاتر باشد، عمق دوستی نیز بیش‌تر است. اما نگاه برعکس نتیجه مستندتری به بار می‌آورد. در حقیقت دوست صمیمی فضایی ایجاد می‌کند که تو در کم‌ترین واژه‌ها و صرف انرژی، یک گفت‌وگوی کامل را شکل بدهی. در آن سمت، زمانی که صمیمت کم‌تر باشد، تو نیاز به قدری مقدمه‌چینی، تعارفات عامیانه و توضیحات اضافه داری تا همان کار را انجام بدهی. به این‌ها اگر آن کش‌آمدن موذب‌کننده بخش نهایی مکالمه را هم بیفزایی، نتیجه خوشایندی حاصل نمی‌شود.

در معیار دوم می‌توان به نبود رقابت اشاره کرد. همواره شنیده‌ایم که رقابت برخلاف حسادت سازنده است، اما این داستان برای دو دوست سر و شکل دیگری دارد. در این‌که رقابت می‌تواند موجب پیشرفت طرفین شود شکی نیست، اما این مسئله زمانی صادق است که دو طرف صرفا رقیب باشند؛ به عبارت دیگر، پایه رابطه آن‌ها را همین مسابقه دادن شکل داده باشد که حالا از دل آن، اندک صمیمیتی هم می‌تواند حاصل شود. یکی از بهترین مثال‌های این قضیه هم رونالدو و مسی هستند؛ آن دو در اصل رقیب هستند و در بستر آن دوستی‌ای هم دارند. ولی برای دو دوست شرایط متفاوت است؛ چرا که اساس رابطه بر رفاقت استوار است و ظهور رقابت می‌تواند خرابش کند. در حقیقت می‌توانیم این‌طور نتیجه بگیریم که رفیق‌های خوب، زمین بازی کاملا متفاوت و مجزایی دارند؛ برای مثال یکی شطرنج‌باز است و دیگری عاشق بسکتبال. اما این به تنهایی کافی نیست و نکته تکمیلی این معیار، جذاب بودن زمین‌های بازی هر فرد برای رفیقش است؛ یعنی نباید به گونه‌ای باشد که طرف مقابل بی‌زار از علاقه‌مندی شما، ذوق و تلاش‌تان در آن زمینه را کور کند.

سنجه بعدی می‌تواند حجم جملات مثبتی که ردوبدل می‌شود باشد. هر چه قدر این تعداد بیش‌تر باشد، احتمالا فرد مقابل شما صمیمت کم‌تری با شما دارد. رفیق شما جز در موارد خاص و نقاط عطف، لب به تعریف از شما نمی‌گشاید، با توجه بیش‌ازحد موذبتان نمی‌کند و با صداقت تمام به وقتش، توهین نثارتان می‌کند. در حقیقت رفقا در مقابل هم خودسانسوری ندارند؛ مسئله‌ای که به اشتباه گاهی به ادب و احترام تعبیر می‌شود. حقایق با بیان شدن یا نشدن توسط ما تغییر پیدا نمی‌کنند؛ پس اگر سانسور خود یا دیگری برای بیان نکردن یک حقیقت، رفتاری مودبانه برداشت شود، سر خودمان را کلاه گذاشته‌ایم.

مورد بعدی عدم احساس تملک نسبت به دوست خود است. برخی از ما گمان می‌‌کنیم که رفیقمان مثل کشوری است که حفظ تمامیت عرضی آن با ماست؛ تمام رفت‌و‌آمدهایش را کنترل می‌کنیم، به کارهایش جهت دلخواه خودمان را می‌دهیم و با جمله به شدت سمی "رفیق من نباید فلان کار را بکند" اوقات را بر خودمان و او تلخ می‌کنیم. شاید این رویکرد تملک داشتن از این حس می‌آید که ما دوستمان را برای حل مشکل تنهایی خود برگزیده‌ایم، اما حقیقت آن است که همه‌مان این بار تنها زیستن را در نهایت باید فردی به دوش بکشیم و حضور دوستان، فقط سختی این حمالی را برایمان می‌کاهد. در واقع این مسئله بسیار برای دوام رفاقت حیاتی است که دوستان فضای آزاد به یکدیگر بدهند و به عمد، مدتی هم‌دیگر را تنها بگذارند. باید بدانیم که یک دوستی خوب در بهترین شکل خودش، اشتراک زیبا و لذت‌بخش دو تنهایی است.

دوستان حقیقی چهره ضعیف خود را به هم‌دیگر نشان می‌دهند، اما باید از این مطمئن باشند که این بخش آسیب‌دیده، نزد رفیق خود محفوظ می‌ماند و قرار نیست جایی به آن اشاره شود. در حقیقت اطمینان از این‌که هر چه هم بشود، آن رازها فاش نخواهد شد، رکنی اساسی در دوستی است. چه بسا که این هم‌نشینیِ وجوه ضعیف رفقا، موجب استحکام دوستی و در عین حال تقویت وجه اجتماعی طرفین شود.

در آخر هم می‌توان به وجود توقع در کم‌ترین حد خودش اشاره کرد. بی‌شک همه ما به قدر قابل‌قبولی نسبت به رفیق‌های خود احساس مسئولیت می‌کنیم، اما طلب کردن این مسئله از طرف مقابل به هوای این‌که شاید کم می‌گذارد، چندان جایز نیست. باید به یاد داشته باشیم که دوست ما مسئول دردسرها و مشکلات ما نیست. درست است که او خودش در حد توان به کمک ما می‌‌‌‌شتابد، اما اشاره مدام به مسائلی چون مرام، تنها موجب ناراحتی طرفین می‌شود. او نه والد ماست و نه قسم خورده که تا جان در بدن دارد برای ما دل بسوزاند. هر قدر خودش دوست دارد و صلاح می‌داند که در این رفاقت خرج کند، کفایت می‌کند و دمش گرم!

بد نیست اشاره‌ای هم به فیلم The Banshees of Inisherin داشته باشیم که تصویر ابتدای نوشته مربوط به آن است. در این اثر، داستان پایان یافتن یک رفاقت چند ساله میان کولم دوهرتی و پادریک سولیابهان روایت می‌شود. فیلم از جایی آغاز می‌شود که کولم تصمیم می‌گیرد که دیگر دوستی خود با پادریک را ادامه ندهد؛ چرا که معتقد است او را از هدف زندگی‌اش، نوازندگی، بازداشته است و در عین حال، خنگ است و درباره موضوعاتی بی‌اهمیت صحبت می‌کند. از آن سمت، پادریک چندان آسان این اتفاق را نمی‌پذیرد و همین سماجتش، موجب می‌شود که تا پایان یافتن دوستی‌شان، خصارت‌های سنگینی به هر دو وارد شود. در این داستان شاهد چند مورد از موارد ذکرشده در این متن هستیم که نتیجه خوشایندی، چه برای طرفین و چه برای دوستی بین‌شان ندارد.