علاقهمند به تلفیق سهحوزهی «برنامهنویسی» و «ریاضی» و «علوم انسانی»؛ معلم ریاضی در نظام رسمی و عمومی تربیت (=آموزشوپرورش)
«مطالبه از» و «راهکار به» آقای رئیسی برای تحول در آموزشوپرورش
خطاب به مسئولین: لطفا برای بررسی این مقاله، وقت بگذارید! انشاءالله که سودش فراگیر است و این که باید اهل پذیرفتن دردسر هم باشید. فقط آقای رئیسی قرار نیست این مقاله را بخواند؛ برای شما هم هست! اما شما اگر یک مسئولِ ثباتطلب هستید که میز و کولر اتاقتان را دوست دارید، این مقاله مناسب شما نیست! حرکت این مقاله، به سمت تحول است. …و اینکه تلاش نویسندهی این مقاله، فقط با قلم نیست(!)؛ بنابراین مدام در حال دستوپنجه نرمکردن با خلأهای قانونی است که جلوی تحولاتِ خودجوش و کفِساختاری را میگیرد.
بسماللهالرحمنالرحیم
سلام آقای رئیسی!
اکنون که این مطلب را مینویسم قرآن در کنار من است و خدا را بر دل و انگشتان تایپکنندهی خود گواه میگیرم که صلاح جامعه را در نظر بگیرم و کلماتم به گونهای باشد که نفعش صرفاً معطوف به خود نباشد و گسترهی منفعتش متوجّه به قشر عامّی (اعم از مستقیم و غیرمستقیم) از جامعه باشد.
در آموزشوپروش فعلی، من و دوستان جوان انقلابیام اجازه نداریم که با هم متحد شویم به این شکل که در کارِ معلمیمان یک تقسیمِ کارِ علنی شکل بگیرد و هر کداممان زمینهی خاصی از کار معلمی را به عهده بگیریم. ما را موظف کردهاند (حالا عُرفاً یا قانوناً) که هر کداممان تکنفره تمام کارهای معلمی را انجام دهیم.
اگر یک {{?«معلم»}}، یک «تخصصِ خاص» (مثل برنامهنویسیِ رایانه، گرافیک، گویندگی، نویسندگی وَ وَ وَ… هرچه!) داشته باشد و بخواهد از آن برای
«اصلاح زیرساختی از زیرساختهای آموزشوپرورش»
یا
«افزودنِ امکانی بر امکاناتِ آموزشوپرورش»
استفاده کند، طبیعتاً باید بر {{?همانتخصص!}} در کارِ معلمیِ خودش تمرکز کند و ممکن است نتواند بر خیلی از امور دیگری که عرفاً و بیخود(!) به معلمی چسباندهاند و همچنین اموری که ذاتاً و طبیعتاً(✅) با معلمی همراه است، تمرکز کند.
⚠ چنین معلمی نمیتواند (یا بعضاً نباید) خود را از پست معلمی به پست اداری (در همان آموزشوپرورش) منتقل کند به این امید که چنین تحولهایی را از آنجا برای سایر معلمان رقم بزند. چون در بسیاری از مواقع، وقتی یک معلم به نیّتِ خیری(!) از پُست معلمی خارج میشود و خود را اداری میکند، تمرکزش بر آن اهداف هم از دست میرود! بنابراین، زمینههای قانونی را باید برای معلم در همان معلمیاش فراهم کرد! چون لمسِ اهداف در همانجا است و ایدههای تحولی در همین کفِ معلمی ساخته میشود.
در بسیاری از مواقع، همین معلمان، صاحبِ تخصصهایی هستند که شخصاً (یا به کمک دوستانِ معلم و غیرمعلمشان) میتوانند ایدههایخودشان را خودشان کلید بزنند. به اینها نگذارید که شر برسد(!) البته اگر خیر برسد هم که معقولتر است!
در تماسی تلفنی که با یکی از دوستانم که او هم معلم است داشتم، برایم با یک حساب سرانگشتی گفت: «۵۴۰ مورد نمرهدهی دارم که هنوز تمام نشده!» (واقعاً زمان زیادی گذشته و هنوز گرفتار نمرهدهیِ مستمر و پایانی است?♂️!). او سراپا استعداد است و تخصصهای فرامعلمیِ بسیاری دارد. او این توان را دارد که زیرساختها را شخصاً کلید بزند (ما هم همینطور و بقیه هم همینطور)!
توجه کنید که ما الان در آموزشوپروش، نیروهای دهههفتادی و دهههشتادیِ جوان داریم که زیر پای خستهگانِ باسابقه لِه میشوند یا به حالشان دچار میشوند!
دو حرکتِ مهم وجود دارد:?
- حرکت اول: ? کارهای اضافیِ معلمی حذف شود و معلم گرفتارِ
۱. ⚠ سنّتهای بیخود
۲. ⚠ عُرفهای بیتوجیه
۳. ⚠ قانونهای بیخاصیت
۴. ⚠ نکاتِ علمیِ منسوخشده
…نشود. - حرکت دوم: ? شرایطِ قانونی و عُرفی (که هردو مهم است) برای تحول توسط نیروهای خودجوشِ کفِ ساختار (که معمولا جوان هستند) فراهم شود. حرکتهای تحولیِ خودجوش، اشاره به این سه دارد:
۱. ?امکاناتسازیِ خودجوش
۲. ?زیرساختسازیِ خودجوش
۳. ?️♂️حرکتهای مطالبهگرانه در برابر خلأهای قانونی (یعنی ممکن است تغییرِ یک قانون، زمان ببرد اما کارِ تحولی را نمیتوان معطّل کرد!)
و همچنین این موارد در این مسیرْ مطرحاند:
- ۱. تقسیمکارهایی که گاهی به شکل خودجوش بین معلمان شکل میگیرد و تصمیم به ادارهی اشتراکی کلاس میگیرند، باید حمایتِ عرفی شود. ظاهرا این مورد بیشتر، مشکلِ عرفی دارد تا قانونی و همان عرفش کار خودش را میکند. توجه کنید که معلمان اگر تقسیمکارِ خودجوش برای ادارهی کلاس را شروع کنند، بعدش خلأهای قانونیاش هم پیدا میشود ولی الان مسائل عرفیاش اصلاً اجازهی قدمبرداشتن نمیدهد!
در هر صورت ادارهی اشتراکی کلاس، یک امر ضروری است و نباید معطّل بماند!
?نامگذاری این بند: {{حمایت از ادارهی اشتراکیِ کلاس و تقسیمکارِ معلمان}}
- ۲. با توجه به ظرفیت بالای رسانهها و شبکههای اجتماعی برای تاثیرگذاری بر عُرف و اذهان مردم (و به خصوص بر ذهنیت والدین از رویکردهای آموزشی)، نیاز است که «هنرمندان رسانهای» برای همکاری با «معلمان»، در بحثِ «عُرفسازیهای پاکِ آموزشی» (در نقطهی مقابلِ مافیای آموزشی) به کار گرفته شوند.
?نامگذاری این بند: {{رسانه برای پاکی و نه برای مافیا}} - ۳. مدیران توجیه شوند که زیرساختسازی و امکاناتسازی، ممکن است نیاز به زمان بیشتری داشته باشد. تحمّلِ مدیرانِ مدارس، از معلمانِ کفِ ساختار برای امکاناتسازی، ممکن است در حد دو ماه باشد (به اقتضای بازهی سال تحصیلی). این مدیران، خودشان تحت فشارِ توقّعِ دیگران هستند، پس این فشارها باید از مدیران برداشته شود تا بتوانند به زیردستانشان اجازهی زیرساختسازی و کارِ طولانیمدت (حتی طولانیتر از بازهی سالِ تحصیلی) بدهند.
?نامگذاری این بند: {{آرامش دل مدیر}} - ۴. سازوکارهای نگرانکنندهی والدین دربارهی نتیجهی تحصیلی برداشته شود و بیشتر به رشدِ درونجوشِ علمی توجه شود! قُرصکردنِ دلِ والدین نسبت به نتیجهی تحصیلِ فرزندشان (با تضمینی که ساختار و قانون به آنها خواهد داد)، فشارها را از مدیرانِ مدارس و از کارکنانِ اداریِ آموزشوپرورش برمیدارد. این بند، معنای مرسومِ سنجش را زیرسوال میبرد و معانیِ تحولیِ جدیدی را برای سنجش، مطرح میکند! توجه کنید که مثبتسازیِ سنج، به معنای حذف الزام نیست؛ تحصیل میتواند ?هم الزامی باشد و ?هم سنجشش مثبت باشد.
منفیگراییِ نابهجا در سازوکارِ سنجش در آموزشوپروش، فشار زیادی را بر خانوادهها وارد کرده. خانوادهها هم این فشار را به معلّم، مدیرِ مدرسه و اداره منتقل میکنند.
?این فشار و استرس در فضای مدارس و حتّی ادارات(!)، پیچیده و تربیتِ فطری و طبیعی را فلج کرده!
?نامگذاری این بند: {{مثبتسازی قضاوتهای تحصیلی}}
- ۵. سازوکارهای منفیگرای سنجش، نگرانی والدین را ایجاد کرده. نگرانی والدین، برایشان نیازِ مصنوعی ساخته. با توجه به فرصتطلبی مافیای آموزشی و فشارهای مالیای که بر اولیا خواهند آورد، باید معلمانی که زیرساختسازی میکنند، برای ساختنِ زیرساختهای همگانی و رایگان، حمایتِ قانونی و عرفی شوند تا نیازهای والدین، گره نخورد به امکاناتِ خارج از نظام رسمی و عمومی!
اگر {{زیرساختسازیهای همگانی و رایگان}}، ?مبنایی و قَدَر و همهفنحریف و جامع و مولِّد و دائم شوند (که توصیفش در آیات ۲۴ تا ۲۷ سورهی ابراهیم به عنوان «کلمهی طبیه» آمده)؛ آنگاه مافیای آموزشی (که توصیفش در همان آیات با عنوان «کلمهی خبیثه» آمده) دیگر دلیل و توجیهی برایش برای باقیماندن نمیماند?♂️!
یعنی بعدش مافیا خودش باید خودش را بکُشد، پسزدهشود و کسی محلّش نگذارد! (مافیا باید به مرضِ «لَامِسَاس»ـِ جنابِ سامری در آیهی ۹۷ سورهی طه دچار شود!)
?نامگذاری این بند: {{شجرهی طیبهی زیرساختسازی}}
- ۶. به تدوینِ «سندِ تحولِ زیرساختهای الکترونیکی» برای آموزشوپرورش باید فکر و اقدام کرد و در ۱.تدوین و ۲.اجراییکردنش باید از جوانانِ صاحبتخصص و صاحباستعداد استفاده کرد.
?نامگذاری این بند: {{تدوین سند برای زیرساختسازی الکترونیکی}}
- ۷. بند ۴م (مثبتسازی قضاوتهای تحصیلی) به مسائل تئوری قضاوت وابسته است. بنابراین در پردازش آن باید از صاحبنظران قضاوت هم کمک گرفت. در بند ۴م صحبت از این پیش میآید که کِی و چگونه به قضاوت بپردازیم. مثالی از تئوری قضاوت: «نَحنُ نَحكُمُ بِالظّاهِرِ وَاللّهُ يَتَولَّى السَّرائِرَ(شرح اصول الكافى، ج ۸ ، ص ۱۷۳)» این روایت در اینجا چنین کاربرد دارد: از سندِ زیرساختسازی (بند ۶) این انتظار میرود که بتواند آن عینیتهایی را که برای قضاوتِ تحصیلی نیاز است به ما بدهد! فضای الکترونیکی، عینیَّتهایی را برای قضاوت میسازد.
فضای الکترونیکی، {{عینیَّتهایی}} را برای قضاوتِ تحصیلی میسازد.
قضاوت تحصیلی، قرار است {{مثبتگرا}} باشد.
پس عینیتهایی میخواهیم که به دردِ قضاوتِ مثبت بخورد!
?نامگذاری این بند: {{کار تخصصی بر تئوریِ قضاوتِ تحصیلی}}
مطلبی دیگر از این انتشارات
یکی از فصلهای «سند تحول» را بخوانید که فقط نصف صفحه است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
«کفِ ساختار»، برای تحول!
مطلبی دیگر از این انتشارات
بخشنامهها، زبانت را ساختهاند؛ تو بگو ? از خودت چه داری؟!!