دست و پا خواهم زد در این مرداب!

تمام تلاشم را خواهم کرد نمی خواهم دست روی دست بگذارم و نظاره گر قتل عام شدن رویا هایم باشم .

نمی خواهم به تماشای ساعتی بنشینم که با هر تیکتاکش تیغه آهنی حسرت را بر گلویم نزدیک تر می کند .

اگر این عنکبوت سیاه بدترکیب قرار است بر من چیره شود هرگز لقمه راحتی برای او نخواهم بود .

اگر این کهنه دفتر سیاه شده زندگی ،تمام سرنوشت من باشد ، در جای جای آن اثری از اعتراض برجای خواهم گذاشت

تا همگان بدانند من آن یاغی بودم که با تقدیر خود جنگید .

تا جایی که توان دارم در خونخواهی معصومیت از دست رفته کودکی ام تلاش خواهم کرد .

قسم می خورم که تا سرحد از پا افتادن برای تحقق رویاهای صادقانه ام تلاش خواهم کرد .

امشب ، آخرین پل منتهی به گذشته تاریکم را ویران کردم تا دیگر فکر برگشتن به سرم نزند .

من راهی مسیری شدم که گمان می رود ختم به بهشت خواهد شد ، حتی اگر دروغ باشد مردن در این بیراهه را به بردگی نفرت انگیز گذشته ترجیح می دهم .

من آن سواری هستم که به تنهایی با جراحات فراوان به سمت لشکری طویل از اهریمنان می تازد در حالی که لبخندی جنون آمیز بر لب دارد :

من چیزی برای از دست دادن ندارم .

ما را به جایگاهی که مستحقش بودیم برگردان .