فاطمه نظرزاده·۸ روز پیشزنده در گور(قسمت چهارم)«دختره ی بی شرم و حیا تا برادرش را دید زبانش دراز شد. زل زده در چشم های من که می روم تا تکلیفم معلوم شود. بزرگتری کوچکتری نمی فهمد پدرسوخته…
فاطمه نظرزاده·۹ روز پیشزنده در گور(قسمت سوم)آزاده ، غرق لذت، نوزادش را شیر می داد. احساس میکرد از بوران نجات یافته و حالا گرمای چراغ نفتی برایش از همیشه لذت بخش تر شده بود. دست و پایش…
فاطمه نظرزاده·۱۱ روز پیشزنده در گور( قسمت دوم)قسمت دوم: زنده در گوردستهای رحمان، قنداق کوچک را از آغوش آزاده گرفت. انگار تکهای از دلش را با خود میبرد. آزاده، مثل یک مجسمهٔ بیروح، به…
فاطمه نظرزاده·۱۲ روز پیشزنده در گور (قسمت اول)آزاده بالاخره چشمانش را باز کرد. حس میکرد از سفر مرگ برگشته است. بوی خون و نفت در بینی اش پیچیده بود و داشت حالش را بهم می زد. دردی که او…
فاطمه نظرزاده·۱۵ روز پیشامیر، گردن نگیر. قسمت دومفاطمه نظرزاده, [25/08/1404 20:58]قسمت دوم #داستان_کوتاه گردن نگیر با دو دست میله بارفیکس را گرفت و آویزان شد .با صدایی بلندتر از حد معمول ف…
فاطمه نظرزاده·۱۶ روز پیشامیر،گردن نگیر (قسمت اول)هیچکس از دیدن خندهی امیر استقبال نمیکرد. خنده برایش یک واکنش نبود، یک نیاز بود؛ یک فرایند زیستی شوم. وقتی میخندید، چهرهاش به شکل غیرطبی…
فاطمه نظرزاده·۲۳ روز پیشتونل دودیکلاس ادبیات تمام شده بود . کلاس بعدی ام در ساختمان دیگری برگزار میشد . از بلوک آموزشی که بیرون آمدم بوی سیگار به دماغم خورد. دستم را جلوی ص…
فاطمه نظرزاده·۲۴ روز پیشگناه من حجمم بودچهل و نه ساعت پیش پخته شدم. آن غروب، زن جوان خانه، تکهگوشتهایم را از فریزر درآورد تا کمی نرم شوند. در همین حین نشست پای تلوزیون. کمکم خو…
فاطمه نظرزاده·۱ ماه پیشخدا بیامرزد ادیسون رانیمه شب از خواب بیدار میشوم.تشنه ام. امشب پارچ آب را کنار تخت نگذاشته ام. یادم رفت! آشپزخانه، مطلقا تاریک است . با نهایت سرعت میروم سمت کلی…
فاطمه نظرزاده·۱ ماه پیشخراش روی قلب، خراش زیر چشمساعت شش صبح یکی از روزهای اواسط پاییز بود. دختر زیر و روی لباس مدرسه اش، لباس گرم پوشید. جوراب ضخیمش را تا جایی که میشد بالا کشید.نان و پن…