هر پایان شروعیست که در لباس پایان آمده.
نامهنوشتروزِپنجاهوپنجم.
روزِ پنجاهوپنجم ترکیدگیِلنگر'
در امتدادِ پلکهایی که هرگز باز نشد، فرصت، آرام خزیده میانِ چینِ لحظهها، تاریک، بینام، بیرد، پنهان در نفسِ سنگینِ ثانیه، شکلی لرزان در مهِ صبحگاهی، دستهایی عقبرفته پیش از تماس، واژههایی مانده در حنجره، نامهای با عنوانِپنجاهوپنجم ترکیدگیِلنگر'
چشمهایی آشنا در قابِ غریبه، چمدانی خاکخورده در ایستگاهی بیقطار، مسیرهایی افتاده بر شانهی تأخیر، نوری مرده در انتهای راهرو، صدایی خفه زیرِ لایههای نگفتن، عبوری یخزده در گرگومیشِ تصمیم، دری نیمهباز با لولایی زنگزده از فکر، تقویمی خالی با روزهایی که نیامد، لبخندی سوخته پیش از رسیدن، ردِ اشک بر دیواری فراموششده، و دلی که هرگز نپرسید، هرگز نگفت، هرگز نرفت، فرصت، میانِ جملههایی که نوشته نشد، در چشماندازِ بیکسی، روی لبهای خشکی که نخواست، در آغوشی که نرسید، در سکوتی که فقط ماند، فقط سنگ شد، فقط دیر، مثل عکسی تار افتاده در قابِ شکست، مثل عطری که جا ماند روی لباسی بیصاحب، مثل "کاش"ی کشیده بر پوستِ بیتابِ سالها، مثل ماجرایی که هیچوقت آغاز نشد و پایان نداشت، فقط عبور، فقط فروپاشیِ آهستهی امید، بیآنکه فریادی باشد، یا حتی نگاهی برای شنیدن...
روزجمعه۱۴۰۴.۳.۹
ساعت۰۰:۱۳دقیقۀبامداد.
بهقلم:ف.ب
مطلبی دیگر از این انتشارات
نینی کوچولو بزرگ شده
مطلبی دیگر از این انتشارات
𝙇𝙤𝙫𝙚..
مطلبی دیگر از این انتشارات
از سال بلوا تا نوشآفرین