The best way to predict the future is to create it. - Peter Drucker
برنامهریزی مجدد ذهن ناخودآگاه شما - بخش دوم
حال که به سن بزرگسالی رسیدهاید، ممکن است فکر کنید که میتوانید به سادگی پیامهای مضر یا نادرست را که در سنین پایینتر دریافت کردهاید حذف کنید.
اما این کار به این سادگیها هم نیست!
به یاد داشته باشید که تمام این اطلاعات «زیر» سطح آگاهی هوشیارانهی شما یا همان ذهن خودآگاهتان ذخیره شدهاند. تنها زمانی متوجه حضور آنها میشوید که میبینید پیشروی شما به سمت ایجاد یک زندگی متعادل، موفق و بهرهور را محدود میکنند.
آیا تا به حال تلاش کردهاید که به هدفی دست پیدا کنید و هر بار خرابکاری کردهاید؟ دیوانهکنندهس، نه؟ صرف نظر از کاری که انجام میدین، باید بدونید که شما ضعیف یا محکوم به شکست نیستید. بلکه، به احتمال زیاد اطلاعات و پیامهایی از گذشته در ذهن ناخودآگاه شما ثبت شدهاند که با شرایط جدیدی که میخواهید به وجود بیاورید در تناقض هستند.
این خبر خیلی خوبیه برای شما، چون که:
اگه برای برنامهریزی مجدد ذهن ناخودآگاهتون وقت بگذارید، میتوانید به هر چیزی و به هر هدفی دست پیدا کنید.
برنامهریزی ذهنی ادامه داره...
قبل از اینکه بریم سراغ اینکه چجوری میشه ذهن ناخودآگاه رو مجدداً برنامهریزی کرد، باید بدونیم که:
برنامهریزی ذهنی هنوز تا به امروز ادامه داره.
با هر تجربهای که کسب میکنید، عملاً نتیجهگیریهای مشخصی به دست میآورید و پیامها/اطلاعاتی را ثبت میکنید که اقدامات آیندهی شما را هدایت خواهند کرد.
برای مثال، اگه توسط شخصی که براتون مهمه پس زده بشید، به نظرتون چه نوع پیامی در ذهن ناخودآگاه شما ثبت خواهد شد؟
ذهن ناخودآگاه شما (مثل یه کارآگاه باهوش) به سرعت میره سراغ خاطراتتون و نمونههای دیگری از طرد شدن و پس زده شدن رو پیدا میکنه - مثل اون دفعه توی بچگی که بهترین دوستتون شما را تنها گذاشت تا با بچههای دیگه بره گردش و به شما اهمیت نداد - و فوراً به این نتیجهگیری میرسه که شما دوستداشتنی نیستید (یا بیارزش هستید) و مستحق طرد شدنید.
حالا نکتهی جالبش اینجا است که:
اگر تجربهای داشته باشید که با یکی از این باورهای نهادینه شده از گذشته در تناقض باشه، ذهن ناخودآگاه شما یا اون باور رو کلاً ردش میکنه یا یه جوری تغییرش میده که با دیدگاه کنونی شما همسو بشه.
به مثال زیر دقت کنید:
فرض کنید که شما یه باور بنیادی دارید که معتقدید جذاب نیستید و بعد یه فرد جذاب برای شناخت بیشتر شما ابراز علاقه میکنه.
به احتمال زیاد اولین چیزی که بهش فکر میکنید اینه که شوخیه یا سر کاریه! باور نمیکنید که شما به نظر این شخص جذاب باشید، زیرا از قبل عقیده دارید که جذاب نیستید.
«زیر» سطح آگاهی خودآگاه شما، ذهن ناخودآگاهتون داره فریاد میزنه: «راه نداره! این بنده خدا انقد جذابه که عمراً نظرش به من جلب شده باشد، یه چیزی اینجا جور در نمیاد...».
بعدش هم یا قبل از اینکه اون شما رو طرد کنه شما پسش میزنید یا یه جور دیگه یه کاری میکنید که دیگه محاله یه رابطهی خوب و عالی بین شما شکل بگیره.
وقتی هم که دارید تلاش میکنید به اهدافتون برسید هم همین اتفاق میافته. کمکم باور میکنید که نمیتونید به موفقیت برسید و در نتیجه، به انتظار شکست مینشینید و باز روز از نو روزی از نو!
احتمالاً میتونید موقعیتهای بسیار زیاد دیگهای رو تصور کنید که در اونها ذهن ناخودآگاهتون شما رو محدود میکنه، اما برنامهریزی مجدد اون اگه بدونید چجوری انجامش بدید، کار سادهایه. [ادامه دارد]
. . .
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان| اگه از دستت بدم، چی میشه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
پائیز
مطلبی دیگر از این انتشارات
برنامهریزی مجدد ذهن ناخودآگاه شما - بخش پنجم (پایانی)