مسجد اینستاگرامالملک
معروف است که شیراز در اردیبهشت زیباترین احوال خود را دارد و بی راه هم نیست. شهر با اینکه سبز شده، هنوز خنک است و بوی بهارنارنج همهجا میآید. تعطیل نبودن این روزها در ایران البته توازن توریست خارجی و داخلی را حسابی برهم میزند؛ شهر پر میشود از صدای آلمانی و روسی و فرانسه که در کوچه و خیابان و آثار تاریخی و دیدنی شهر به گوش میرسد. قبلا چندباری شیراز را دیده بودم و حدس یک لیست از مکانهایی که باید ببینیم هم کار سختی نبود اما محض احتیاط، سری هم به گوگل زدیم که در تمام جستجوها «مسجد نصیرالملک» از پیشنهادهای اول بود؛ مسجدی که من تا به آنروز (با وجود ته-خاطرههای کلاس معماری اسلامی) نامش را هم نشنیدهبودم. البته بازدید از مسجد ظاهرا دستورالعمل خاص خود را هم داشت: «صبحها از ساعت ۸ الی ۱۰ در فصل بهار بهترین زمان بازدید از مسجد است که نورهای داخل شبستان در بهترین وضعیت خود قرار دارند.»
خودم را به توریستِ ناآگاه بودن زدم و طبق دستورالعمل عازم مسجد شدم. ساعت ۸:۳۰ صبح روز کاری مجبور شدیم تا در صف ورود به مسجد در کنار خارجیهایی (و کمتر ایرانیهایی) بایستیم که مشخصا برای نماز آنجا نبودند. من متعجب بودم و برای فهم وضعیت با دوستی شیرازی تماس گرفتم. اکیدا به من توصیه کرد که عکسهای مسجد را در اینستاگرام و گوگل ببینم. متحیرکننده بود. تازه فهمیدم چه چیزی پیش روست.
مسجد نصیرالملک به گفتهی ویکیپدیا در سال ۱۳۰۵ به اتمام رسیده که این موضوع با اینکه از ارزش زیبایی کاشیهای زیبا و شیشههای رنگی شبستان آن نمیکاهد، این بنا را در ردهی «نه چندان قدیمی» دستهبندی خواهد کرد.
۲۰ دقیقه بعد و دو بلیط و مقداری زحمت کفشکنی، در صف ورود به شبستان معروفی بودیم که تصاویر آن را دیدهبودم. شبستان کاملا پر بود و کسی داد میزد که «اگر عکستان را گرفتید بفرمایید بیرون که بقیه هم بیایند و عکسشان را بگیرند.» در یکی دو نقطه هم صفهایی خودجوش تشکیل شده بود تا افراد بدون مزاحم زیر نورهای رنگی و با زمینهی کاشیهای زیبای مسجد عکسبگیرند. در یک کلام: محشر! همه درگیر یک فریم جذاب بودند که در اینستاگرامشان بگذارند. دنبال کردن هشتگ مسجد نشان میداد که همه این کار را با شدت زیاد انجام میدهند.
مطمئن نیستم چرا ولی همیشه دوست داشتم که پدیدهها را از یک لایه بالاتر ببینم. بنابراین سرمست این رفتار جمعی شدم و چند عکس گرفتم که یکی را بیشتر از بقیه دوست دارم چون تا حدود زیادی هیاهو و جنبوجوش را نشان میدهد. وقتی عکس را گرفتم تصمیم گرفتم یادداشتی با نام «مسجد اینستاگرامالملک» بر آن بنویسم.
در کشورهای غربی چندیست باب شده که موزههایی میسازند که صرفا نقش پسزمینهی اینستاگرام را بازی میکند. موزهی سلفی (Selfie)، موزهی بستنی، موزهی احساسات، موزهی تخممرغ، موزهی پیتزا، و امثالهم قرار نیست برای شما شرحی از این چیزها باشند. این نسل جدید از موزهها ناجی پدیدهی نمایشگاه به شکل جدید آن در عصر «مجازی» هستند. وقتی همهی دانستنیهای مربوط به مثلا پیتزا در گوگل هست، موزهی پیتزا تبدیل به زمینهی خوش آب و رنگی برای عکسهای اینستاگرام میشود.
در این حالت شما و این نمایشگاهها در کنار یکدیگر به پدیدههای قابلِ اینستاگرام (Instagramable) تبدیل میشوید.
این رویه را میشود حتی در کار هنرمندان جدیتر هم جستجو کرد. هنرمند تجسمی یایوی کوساما (Yayoi Kusama) سالهاست که چیدمانهای چشمنواز خلق میکند که مخاطب میتواند درون آن به تعامل بپردازد. این نمایشگاهها حالا بیش از پیش با اقبال مواجه شدهاند. حالا نمایشگاهداران و موزهداران متوجه این موضوع شدهاند که اگر چیزی «خوش عکس» باشد دیگر نیازی نیست که نام هنرمند برجستهای هم به آن سنجاق شدهباشد. بنابراین قابل اینستاگرام بودن تبدیل میشود به یک دارایی برای مکانهای دیدنی، و عکاسی و استفاده از هشتگ هر روز بیشتر تشویق میشود.
این تاثیر تنها به هنر و موزهها و ابنیهی تاریخی محدود نمیشود. در یک اتفاق نادر امسال بهار، دشتهای شقایق جنوب کالیفرنیا پر از شقایق شدهاند. این دشتها در مناطقی واقع شدهاند که تحت حفاظت پارکهای ملی است و اکنون با هجوم هزاران نفر در روز مواجه است. افرادی که تنها برای یک مقصود به این دشتها میآیند: اینستاگرام. اما تاثیر آنها روی دشت شقایق عمیقتر از چیزیست که به نظر میآید. مردمی که برای عکاسی میآیند آسیب جدی به زیستگاه شقایقها وارد میکنند. این آسیب و تذکر عواقب آن چندیست که تبدیل به دغدغهی اصلی تورگردانان و مسئولان این پارکها شدهاست.
مدیوم اینستاگرام و فراگیری استفاده از آن شدیدا در حال تاثیرگذاری روی تجربهی ما از فضاهای دیدنی و همچنین تجربهی فضاهای دیدنی از دیدار و رفتار ماست. اینکه این تاثیر مثبت است یا منفی و چگونگی آن محل پژوهش و بحث بسیار و خارج از حوصلهی این یادداشت کوتاه است. چیزی که واضح است این است که این پدیده آگاهی بالای ما را میطلبد تا بتوانیم به درستی با آن مواجه شویم. عمیقا دوست میداشتم کسی یا نهادی یا پژوهشگاهی دست میجنباند و به موضوع ورود میکرد.
دیدار ما از مسجد نصیرالملک البته تجربهی زیبا و جذابی بود که من هم به دیگران پیشنهادش میکنم اما اگر به شیراز رفتید سری به مسجد مهمتر، تاریخیتر، و (حداقل از دید من تحصیلکردهی معماری) جذابترِ وکیل هم بزنید. ما که بعد از ظهر آن روز به آنجا سر زدیم کسی را ندیدیم.
پینوشت: در نگارش این یادداشت از اطلاعاتی در دو ویدیوی شبکهی واکس و شبکهی خبری وایس استفاده شدهاست. ویدیوها روی یوتیوب است و باز شدن آنها نیاز به استفاده از فیلترشکن خواهدداشت.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی وبسایت تخفیفاتی همیاردیجیتال
مطلبی دیگر از این انتشارات
پروداکت استوری: کارآموزی چه تاثیری در زندگی من داشت - قسمت اول
مطلبی دیگر از این انتشارات
منطق تقسیم دینامیک سهام در استارتاپ(قسمت دوم)