خوشبختی

خوشبختی یعنی چی ؟

این چیزی است که می خواهیم در این پست بهش بپردازیم.

من زمانی یکی از قسمت‌های شکرستان را دیدم که درباره‌ی خوشبختی بود به فکر این پست افتادم. در شکرستان پسری داشت یک انشا درباره‌ی خوشبختی می نوشت بعد رفت از همه‌ی اهالی شکرستان پرسید که از نظر شما خوشبختی یعنی چی؟ و هر کسی یه چیزی می گفت.

اما چیزی که توی جواب‌هاشون یکسان بود اینه که همه به یه جور لذت خاص می‌گن خوشبتی لذتی که آرزوشو داری البته که این مخلوط با یک سری ادویه‌ها قاطی می‌شه که این لذت را برای هر کسی متفاوت می‌کنه.

پس می شه از یه دید دیگه هم نگاه کرد و گفت: و زمان‌هایی احساس خوشبختی می‌کنی که به لذتی که آرزوشو داشتی رسیدی؛ موافقید ؟

من یه نظری دارم که مطئنش نیستم : آیا رویا همون خوشبختی است ؟ به هر حال هر چی باشه توی این پست تعریف ما ازش اینه : خواسته یا خوشبختی‌ای که دست نیافتنی است ( می شه به خوشبختی‌های توی ژانر تخیلی اشاره کرد )

از نظر من ژانر های زیادی برای دسته بندی کردن خوشبختی ها هست مثل هر چیزی ژانر های سورئال رئال فانتزی و... به هر حال لذته دیگه لذت تو می تونه هر ژانری باشه.

شاید یه نفر ( مثل من ) خوشبختییش فانتزی یا همون تخیلی باشه و اون بتونه خوشبختیش را توی کتاب ها توی نوشتنش و توی هر چیزی که بتونه اون خوشبختی را پرورش دهد درست می کنه.

اما یه نفر اصلا فکر این جور چیز ها نیست خوشبختیش یه لقمه‌ی نونه. و یه نفر هم همین طوری دنبال خوشبختی می دود و حسرت نداشتنش را می خورد. درسته درسته! ما موقع‌ای که به خوشبختیمون می‌رسیم می‌افتیم دنبال یه خوشبختی دیگه. این چرخه‌ی خوشبختیه که همین طور گسترش می‌یابد.

بعضی ها خوشبختی هایشان به مرور زمان تغییر پیدا می کند ممکنه که خوشبختی‌ای داشتی باشی بهش رسیده باشی و رفته باشی دنبال یک هدف بلند تر اما بعضی ها ممکنه تغییراتی توی اخلاقشون به وجود اومده باشه برای مثال خوب من در بچه‌گی آرزوی فتح مریخ را داشتم ولی الان به معنی اصلی خوشبختی دست یافتم و فهمیدم اگه کتابخانه‌ای حالا با یک سری نشانه ها داشته باشم خوشبخت هستم البته ببینید شاید اینکه خوشبخت هستم واژه‌ی مناسبی نباشه همه‌ی ما یه چیزی داریم که بتونیم بهش بگیم خوشبختی چون یه زمانی آرزوشو داشتیم برای مثال یه نفر آرزوی لب تاب داشته و این خوشبختیش بوده و الان بهش رسیده و داره باهاش این پست را می خونه اما حالا چی آیا حالا هم نصبت به اون زمانی که لپ‌تاپ را به دست آورده احساس خوشبختی داره ؟ بعضی‌ها هستن که قدر این چیزها را همیشه می دونن اما این افراد افراد کمی هستند پس یعنی اینکه می‌گن قدر داشته هاتو بدون همینه یعنی قدر اون چیزایی که یه زمانی برات خوشبختی بودن را بدون شاید هم برات خوشبختی نباشه که فلان کار را بکنی اما باید قدرش را بدونی. همین حالا شما یکم خودتون سعی کنید این چیزایی که من می‌گم را با زندگی واقعی خودتون چفت کنید.

همه‌ی همه برای خوشبختیشون تخیل می کنند این حرف را یه دوست ویرگولی عزیز تو پستش زده.

می‌شه خوشبختی را به زنجیره‌ی غذایی نصبت داد اول از همه از خواسته‌های کوچک بچه‌گانه یا خواسته‌های تخیلی دست نیافتنی شروع می‌شه معمولا زمانی که به درک واقعی خوشبختی می رسید دیگر این تخیل بازی‌ها را کنار می گذارید چون می‌شود هر کسی خوشبختی خودش را در دنیای رئال پیدا کند اما یکی از روش های اینکه بتونی خوشبختی ژانر تخیلیت را یا همون رویا را پروش دهی بیرون آوردن آن احساس در قالب هنر است می توانی آن تخیلت را بنویسی نقاشی کنی یا حتی فکر کنی شاید به نظرتون مسخره بیاد اما به نظر من فکر کردن هم جزو هنر ها حساب می شود بعد ها که بزرگ تر می شه کمی به آینده فکر می‌کنی به خواسته های خیالی ولی زمانی که میانسال شدی دنبال هدف بزرگ تری هستی مثلا گشتن به دور دنیا


خب بریم سراغ معنی واژه ی :«خوشبختی»:

  • اصلا به نظر شما چرا باید معنی واژه را به دست آوریم ؟
  • من نمی‌خواهم معنی را به دست بیاورم می خواهم تاریخ و شکل گیری این واژه را مرور کنم تا شاید بتواند کمک کند بهتر خوشبختی را بشناسیم
  • اول از همه می آییم واژه را به قسمت هایی تقسیم می کنم برای مثال الان می توانیم بگوییم :
  • خوش + بخت+ ی
  • خوش : خوب
  • بخت: اقبال
  • ی: داشتن خوش+بخت
  • پس اگر بخواهیم با معنی هایش پیش برویم می شود:
  • خوب + اقبال= خوب اقبال یا به معنی دیگر عاقبت خوب
  • خوب اقبال + ی = خوب اقبالی یعنی کسی که عاقبت خوبی دارد
  • حالا شما خوشبختی را می توانید بگویید خوب اقبالی یا عاقبت خوب این طوری کمک می کند به ریشه‌های (شاید هم شاخه نمی‌دونم!) دیگر واژه دست بیابید.

خوشبختی با ما چه می کند ؟

می دونم که این جمله‌ی درستی نیست و اگر بخواهیم این جمله را باز کنیم می شود : خوشبختی‌ای که در حال حاضر داریم و می خواهیم بهش برسیم اما نرسیده‌ایم با ما چه می کند و بعد زمانی که به دستش می آوریم چه؟

زمانی که خیلی به خوشبختی فکر می‌کنید از خوشبختی‌ای که در حال حاضر دارید غافل می‌شوید و خب این بد است. اما از طرفی باید برای به دست آوردنش تلاش کنیم اگر زیادی رویابازی و یا هر کار دیگر کنیم ممکن است خیلی فکر کنیم ناچیز هستیم و این درست نیست بلکه ما همه الان داریم در خوشبختی زندگی می کنیم فقط ممکن است آزار دیگری هم باشد که این آزار مثل یک نقاب یا ماسک جلوی خوشبختی هایمان را بگیرد و این می شود بدبختی اینکه تو آزارت را بپرورانی و بزرگش کنی این طوری آزار نه فقط صورتت بلکه تمام بدنت را می‌پوشاند! به نظر من این حرف که بچسب به زندگی و اصلا به خواسته ها و خوشبختیت فکر نکن درست نیست و اینکه همه اش به خوشبختیت فکر کنی آنقدر که اصلا از زندگی قافل بشی هم درست نیست درست اینه که در راه خوشبختیت زندگی کنی و اگه خوشبختی دور و درازی داری کنارش نذار اون را در قالب هر هنری بیان کن و دنبال خوشبختی های نزدیک بگرد البته نه خیلی نزدیک که اصلا نیازی به تلاش نباشه.

خیلی حرف‌ها می شود درباره‌ی این خوشبختی زد اما من چکیده‌ای از نظر های خودم را می گویم.

بخواهیم این پست را در یک جمله تمام یا توصیف کنیم چرا که از نقل قول میکل آنژ استفاده نکنیم؟

آسان‌ترین راه رسیدن به آینده فکر نکردن به آن است

بیایید سخت نگیریم...

به امید احساس خوشبختی...