یه چشمه از هنر شاعریم!

سلام دوستان

پیرو پست ارزنده" یاسمنگولا دیگه نمی بنده پوشک!بنده می خوام یکی دیگه از شعر های پر مفهومم رو بذارم که برید و راضی بشید و حال کنید.

*فقط چند نکته رو رعایت کنید:

1-آروم مسخرم کنید دلم زود میشکنه?

2-از حضرت حافظ از طرف من حلالیت بطلبید.

3-اگه که خندیدید خیلی هم خوب،ولی مراقب همسایه ها باشید خوابن!

بریم تو کارش!

راستی اسمم خوشگل شده؟?{ :)نورالدین(: }




-دختربچه گریان

وقتی که داشتم می رفتم به بازار

دیدم که بچه ای شده دل آزار

دستمالی دادم تا باهاش فین کنه

یه ذره هم اشکاشو جارو کنه(قربون خلاقیتم برم?)

بیچاره بچه خیلی ناراحت بود

عروسک قشنگش گم شده بود

بیچاره می زد خودشو می گریید

هی دنبال عروسکش می گردید

رفتم براش عروسکی خریدم

یه بستنی و کیکی هم خریدم

اما بچه اونو پرتش کرد زمین?

گفتش برو یکی تو دیگه تو بگیر

من عصبانی شدم و داد زدم?

یکی سیلی و مشت توی رویش زدم

باباش اومد یک تیر آهن روم انداخت?

ضربه ای زد توی پاهام و دستام

منم با ماشینم شدم فراری

به سمت خونه شدم متواری

سینوفر


نکته اخلاقی شعر:

شب ها مسواک بزنید?

به کسی کمک نکنید که میذاره تو کاستون!


ای شاعران ویرگولی!

حریف می طلبم!

آی نفسسسس کش!?


امیدوارم خوشتون اومده باشه

ممنون که همراهی می کنید.پست قبلیم که متاسفانه طنز نیست و تجربه شخصیمه رو هم اگه دوست داشتید بخونید.

https://virgool.io/@ferdosi/%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%AB%D8%A7%D8%A8%D8%AA-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C-q3vnnqaq75al

نوکرتونم

مشتی هستید

یاعلی