دل‌آرام محمودی
دل‌آرام محمودی
خواندن ۱۶ دقیقه·۴ سال پیش

راست و چپ در تصاویر و نحوه‌ی برخورد آدم‌ها با آن

چه نقاش باشین، چه عکاس و چه طراح تجربه‌ی کاربر (UX Designer) باید بدونین که سمت راست و چپ برای آدم‌ها، ارزش یکسانی نداره و با نقاشی‌ها، تصاویر و صفحات وب و موبایل، به صورت متقارن برخورد نمی‌کنن. اینکه چه عواملی در این مسئله تاثیرگذاره؟ موضوع این نوشته‌ست.

اگه در حوزه‌ی طراحی UX مشغول هستین، نوشته‌ی چه پترن‌هایی در زبان فارسی قرینه می‌شوند؟ دغدغه‌های قرینه‌سازی و تاثیر مختلف راست و چپ رو در این حوزه باز کرده؛ با مثال‌هایی که زده، نشون داده که بیشتر تحقیقات این حوزه برای کسانی انجام شده که زبان اون‌ها چپ به راسته و پاسخ دقیق و سرراستی برای زبان‌های راست به چپ ندارن. همینطور در بین کسب و کارهای مهم ایرانی هم یه تصمیم یکنواخت برای استفاده از تصاویر در راست یا چپ صفحه، جهت حرکت و ... دیده نمی‌شه.
بررسی مسئله‌ی راست و چپ در نقاشی و عکاسی، به خاطر قدمت بیشتر این حوزه‌ها، سابقه‌ی بیشتری داره؛ هرچند هنوز جزو مسائلیه که جای تحقیق داره ولی روش‌های آزمایش و نتایج‌شون، می‌تونه برای حوزه‌ی UX راهگشا باشه. چرا که مخاطب همه‌ی این‌ها، آدم‌ها هستن.

این نوشته، عوامل تاثیرگذار بر عدم تقارن راست و چپ رو –که در حوزه‌های نقاشی و عکاسی به دست اومده– مرور می‌کنه و با بررسی آزمایش‌هایی که در اون حوزه‌ها انجام شده، می‌تونه بستر اطلاعاتی خوبی برای طراحی آزمایش‌های دقیق‌تر در حوزه‌ی UX برای زبان فارسی باشه.

با توجه به اینکه این مسئله همچنان موضوعی باز برای تحقیقه، چنانچه مقاله‌های جدیدی بخونم، این مطلب رو به روز می‌کنم.



ماجرای راست و چپ از کجا شروع شد؟

نقاشی رافائل که روی یکی از پرده‌های واتیکان چاپ شده بود، آینه شده‌ی نقاشی اصلی بوده. ماجرا از این‌جا شروع شد که این نقاشی روی پرده، حس عجیب و بدی داشته؛ سعی کردن توضیح بدن چرا اینطوریه و تحقیق روی جهت خوندن تصاویر از اینجا شروع شد.

در ‌(Wölfflin (1941 توضیح می‌ده که چون ما تصاویر رو مثل نوشته‌های وسترن از چپ به راست می‌خونیم، اگه اون‌ها رو آینه کنیم، معنی‌شون عوض می‌شه. ولفلین به این نتیجه می‌رسه که نحوه‌ی دیدن تصاویر به صورت دو تا خط موربه؛ خطی از پایین چپ به بالای راست (خط مورب اول) و خطی از بالای چپ به پایین راست (خط مورب دوم).

در ‌(Arnheim (1954 توضیح می‌ده که این حرف ولفلین به خاطر محدودیت علم در شناخت مغز بوده و توضیح درستش اینه که چون نیم‌کره‌های مغز، کارکرد یکسانی ندارن، این موضوع خودش رو توی فهم متفاوت ما از وزن بصری در سمت راست/چپ و جهت پویای حرکت، نشون می‌ده.

‌در ‌(Gaffron (1950, 1956 توضیح می‌ده که ما یه تصویر رو طوری تجربه می‌کنیم که انگار روبروی سمت چپ تصاویر هستیم، در نتیجه به لحاظ روانی خودمون رو به عناصر سمت چپ نزدیک‌تر می‌دونیم (و باهاش هم‌ذات پنداری می‌کنیم) و در برخورد اول به این سمت توجه می‌کنیم.
از طرف دیگه نیمه‌ی چپ مغز وقتی کانون تکلم، خواندن و نوشتن می‌شه، نوعی برتری نسبت به نیمه‌ی راست پیدا می‌کنه و این باعث یه نوع تمایزگذاری به نفع عناصری که در سمت راست حوزه‌ی بصری ما می‌شن و اون‌ها رو مهم‌تر، بزرگتر و با وضوح بیشتری می‌بینیم.

توضیحات تکمیلی: هر نیم‌کره‌ی مغز مسئول کنترل اعضای نیمه‌ی مخالف در بدنه. مثلا نیم‌کره‌ی چپ مغز، سمت راست بدن رو کنترل می‌کنه؛ از جمله سمت راست میدان دیدهای هر دو چشم رو. (هر چشم میدان دید مجزای خود رو داره)

در نتیجه به خاطر حساسیت شدید ما به تجربه‌ی تصاویر از سمت چپ، چشم ما به صورت خودکار از کانون توجه اولیه (چپ) به حوزه‌ی برخوردار از حداکثر وضوح (راست) حرکت می‌کنه.
گافرون در مواجهه با تصاویر مفهومی به نام glance curve رو معرفی می‌کنه؛ به این معنی که چشم ما در تصاویر از پیش‌زمینه‌ی چپ (left foreground) به پس‌زمینه‌ی راست (right background) حرکت می‌کنه.

توضیحات تکمیلی: مشاهدات Alexander Dean نشون می‌ده که این قاعده در صحنه‌ی تئاتر کلاسیک رعایت می‌شه؛ آدم‌هایی که قراره باهاشون همذات پنداری کنیم از سمت چپ و آدم‌های مهم از سمت راست وارد صحنه می‌شن.


بشارت (The Annunciation)

Domenico Veneziano, Annunciation (1442–1448). Fitzwilliam Museum, Cambridge
Domenico Veneziano, Annunciation (1442–1448). Fitzwilliam Museum, Cambridge


در تاریخ نقاشی، تعداد زیادی اثر از صحنه‌ی ملاقات گابریل (جبرئیل) با باکره (مریم مقدس) به جا مونده و منبع خوبی برای مطالعه‌ی عدم تقارن راست و چپه. در بررسی اولیه‌ی آثار متوجه شدن که یه قرارداد نمادشناسی از قرن ۸ میلادی بوده که در اکثر آثار، گابریل رو در سمت چپ و باکره رو در سمت راست نقاشی می‌کردن. از ۲۰۹ نقاشی از صحنه‌ی بشارت در زمان رنسانس، ۹۶.۷ درصد گابریل در سمت چپ و باکره در سمت راست قرار داره.

با بررسی این نقاشی‌ها، ۴ عامل موثر رو بر قرارگیری مکان گابریل و باکره پیدا کردن که به نوعی عوامل موثر بر ترجیح ناخودآگاه آدم‌ها در مورد راست و چپه. در مقاله‌ی دیگه‌ای (Altmann (2019 عامل پنجمی رو هم اضافه می‌کنه که در انتها بررسی می‌شه.


۱. جهت حرکت

کارهای (Buswell (1935 نشون می‌ده که چشم بیننده بین نقاط ثابت تصویر، حرکت‌های تند داره که بهش saccadic motion می‌گن. در بازه‌ی ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۷ چند تا مقاله با این روش، درباره‌ی ترجیح ناخودآگاه آدم‌ها برای از چپ به راست دیدن تصاویر آزمایش کردن و به نتیجه‌ی خاصی نرسیدن. اما فهمیدن که عوامل مختلفی روی این ترجیح تاثیرگذاره؛ مثلا دانشجوهای رشته‌های هنری با بقیه تفاوت داشتن یا اینکه جنسیت مهمه.
چیز جالبی که McLaughlin و (Kermisch(1997 بهش رسیدن این بود که آدم‌های راست دست، نقاشی‌هایی که نشانه‌هایی از حرکت چپ به راست داشتن رو به جهت برعکسش ترجیح می‌دادن. علاوه بر این (Vallortigara (2006 موارد موثقی رو نشون داده که در حیات وحش هم درک حرکت چپ به راست نسبت به برعکسش ترجیح داره!

عموما در مقاله‌هایی که تاثیر جهت حرکت (و مورد بعدی یعنی عاملیت) رو می‌خوان بررسی کنن، از آزمایش‌های مشهور اینه که از شرکت‌کننده‌ها می‌خوان که رابطه‌ی جمله‌ای رو با تصویر متناظرش بسنجن؛ این جمله یه فاعل، یه مفعول و یه فعل جهت‌دار (مثل کشیدن، هل دادن) داره.
مثلا برای شرکت‌کننده‌ها اون جمله رو می‌گن و از اون‌ها می‌خوان تصویرش رو بکشن،
یا تصویری رو نشون می‌دن و می‌پرسن که فاعل و مفعول این تصویر کدومه،
یا در آزمایش مشابه، سرعت تطبیق جمله و تصویر رو اندازه می‌گیرن.

از جمله آدم‌های مهمی که در مورد تاثیر جهت حرکت و عاملیت تحقیق زیادی کرده و توی مقاله‌های مختلف بهش ارجاع می‌دن، Chatterjee ست. (Chatterjee (2001 نتیجه گرفته که وقتی فاعل جمله در سمت چپ تصویر قرار داشته باشه و جهت حرکت فعل چپ به راست باشه (در عکس قبل، خانه‌ی بالا سمت چپ)، سرعت آدم‌ها در تطبیق جمله و تصویر بیشتره و به نظرشون این حرکت خوشایندتر از حالت برعکسشه.


۲. تاثیر عاملیت

آدم‌ها برای فاعل بیش از بقیه‌ی عناصر اهمیت قائل هستن و همینطور که در بالا گفتم Chatterjee هم به این نتیجه رسیده بود که آدم‌ها به صورت ناخودآگاه ترجیح می‌دن که فاعل رو سمت چپ قرار بدن. (علت این مسئله رو قبل از موضوع بشارت بررسی کردیم.)


قبل از اینکه ۲ عامل دیگه رو ادامه بدیم لازمه که به نکته‌ی مهمی اشاره کنم: این تحقیقات در غرب و بین آدم‌هایی انجام شده که جهت زبان‌شون چپ به راست بوده. آیا در مورد آدم‌هایی که راست به چپ می‌نویسن هم همینطوره؟
آزمایش‌هایی با عرب‌ها و اسرائیلی‌ها –که زبان‌های راست به چپ دارن– انجام شده که نشون می‌ده که علاوه بر ترجیحی که در سطح ناخودآگاه وجود داره، فرهنگ و زبان هم تاثیرگذار است.

در مقاله‌ی (Dobel, Diesendruck, and Bölte (2007 آلمانی‌ها و اسرائیلی‌ها رو باهم مقایسه می‌کنن؛
به این صورت که ۲۹ بچه (میانگین ۵ سال) و ۳۴ بزرگسال (میانگین ۳۵ سال) آلمانی رو –که اصلا با سیستم راست به چپ برخوردی نداشتن– با ۲۰ بچه (میانگین ۵ سال) و ۲۰ بزرگسال (میانگین ۲۲ سال) اسرائیلی مقایسه کردن. در همه‌ی گروه‌ها راست دست و چپ دست وجود داشته.
شرکت‌کننده‌ها باید دو تا کار انجام می‌دادن: نقاشی و مرتب‌سازی.
برای هر کار، مسئول آزمایش ۶ تا جمله می‌خونده که شامل سه تا جمله‌ی معلوم (فاعل در ابتدای جمله، مثل مادر به پسر توپ را داد) و سه جمله‌ی مجهول بوده. چون بچه‌ها جمله‌ی مجهول (توپ توسط مادر به پسر داده شد) رو نمی‌فهمیدن، به شکل معلوم (مثل پسر از مادر توپ را گرفت) مطرح شده.
در نقاشی باید این ۶ تا جمله رو می‌کشیدن و در مرتب‌سازی، یه سری عکس فاعل و مفعول و شی (مثلا پسر، مادر و توپ) از پیش آماده به افراد داده شد که باید مطابق ۶ تا جمله کنار هم بچینن؛ این المان‌ها به جهت هر دو سمت کشیده شده و در جعبه شافل شده بودن.

میانگین جمله‌هایی که شرکت کننده‌ها فاعل رو در سمت چپ قرار دادن.
میانگین جمله‌هایی که شرکت کننده‌ها فاعل رو در سمت چپ قرار دادن.

نتیجه؟

  • با مقایسه‌ی میانگین بین بچه‌های آلمانی و عبری، می‌تونیم نتیجه بگیریم که تفاوت معناداری برای رجحان راست به چپ بین بچه‌های عبری وجود نداره.
  • در تصاویر جمله‌های معلوم که فاعل اول میاد، بیشتر از جمله‌های مجهول، فاعل رو در سمت چپ قرار دادن.
  • در جمله‌های معلوم، بزرگسالان آلمانی بیش از بزرگسالان عبری تمایل دارن که در تصاویر عامل جمله رو در سمت چپ بذارن.

در نهایت نتیجه می‌گیره که بچه‌ها طبق نتایج قبلی Chatterjee با بایاس نسبت به چپ به راست به دنیا میان اما اون‌هایی که در سیستم‌های راست به چپ بزرگ می‌شن، با دیدن کتاب‌هایی که از سمت راست شروع می‌شن و براشون می‌خونن و بعد هم با یاد گرفتن سیستم نوشتاری‌شون به تدریج تاثیرات فرهنگی و زبانی به ساختارهای طبیعی غلبه می‌کنه.

در مقاله‌ی (Maass and Russo (2003 خیلی ظریف‌تر این مقایسه رو با ایتالیایی‌ها و عرب‌ها انجام می‌ده؛
به این صورت که ایتالیایی‌ها رو با ۳ دسته‌ی عرب‌ها مقایسه می‌کنه (که بعدا متوجه می‌شید که چقدر این تصمیم هوشمندانه بوده)
یک. عرب‌هایی که زبان‌شون عربیه ولی در ایتالیا زندگی می‌کنن و درس می‌خونن، ولی این آزمایش رو به زبان ایتالیایی انجام می‌دن.
دو. عرب‌هایی که مثل گروه قبل هستن ولی آزمایش رو به زبون عربی انجام می‌دن.
سه. عرب‌هایی که هم زبان‌شون عربیه و هم در کشورهای عربی زندگی می‌کنن.

۱۱۲ دانشجوی دانشگاه در این آزمایش هستن که ۳۳ تا ایتالیایی، ۲۶ تا عرب گروه یک، ۲۴ تا عرب گروه دو و ۲۹ تا عرب گروه سه هستن.
برای این شرکت کننده‌ها، چهار تا جمله می‌خونن که حرکت فعل دو تا از جمله‌ها، از سمت فاعل به سمت مفعوله (مثل چیزی را دادن، هل دادن) و حرکت فعل دو تای دیگه در جهت برعکسشه (مثل گرفتن، کشیدن).

درصدی که شرکت‌کنندگان فاعل رو در سمت چپ نسبت به سمت راست قرار دادن. فرکانس قرار دادن فاعل
درصدی که شرکت‌کنندگان فاعل رو در سمت چپ نسبت به سمت راست قرار دادن. فرکانس قرار دادن فاعل

نتیجه؟

  • ۸۳ درصد ایتالیایی‌ها فاعل رو در سمت چپ گذاشتن.
  • ۶۱ درصد عرب‌هایی که در کشورهای عربی زندگی می‌کنن، فاعل رو در سمت راست گذاشتن.
  • دو گروه عرب‌هایی که در ایتالیا زندگی می‌کردن بایاسی رو نشون ندادن؛ به همین خاطر این مقاله پیشنهاد می‌ده که زبانی که باهاش تسک رو انجام دادن، در تمایل راست به چپ یا برعکس تاثیری نداره.

سوالی که اینجا پیش میاد اینه که چرا مقدار بایاس ایتالیایی‌ها نسبت به چپ به راست، از بایاس عرب‌ها نسبت به راست به چپ بیشتره؟ دو تا جواب احتمالی داره:
۱. هیچ کدوم از ایتالیایی‌ها با زبان راست به چپ آشنا نبودن.
۲. این بایاس نسبت به چپ رو هم می‌شه به خصوصیت نامتقارن نیم‌کره‌ها داد و هم می‌شه به عادتی که بعد از یادگیری خواندن و نوشتن زبان برای اسکن کردن خطوط پیدا می‌شه، نسبت داد؛ چون در ایتالیایی‌ها این دو علت با هم هم‌پوشانی دارن و اثر همدیگه رو تقویت کردن. حال اینکه در عرب‌ها چون جهت زبان باعث تقویت اهمیت سمت راست شده برای این افراد شده، این دو عامل همدیگه رو تضعیف کردن.


۳. نمایش گونه‌ی چپ باکره

این قسمت به مباحث UX مربوط نمی‌شه و یکی از توضیحاتی‌ه که درباره‌ی نقاشی بشارت دادن.

شنیدین می‌گن «این طرف صورتم بهتر از اون طرف صورتمه»؟ شبیه به این موضوع رو در توی نقاشی‌ها بررسی کردن. (McManus and Humphrey (1973 با بررسی ۱۴۷۴ تا پرتره به این نتیجه رسیدن که ۶۰ درصد از پرتره نگاری‌های نیم‌رخ، گونه‌ی چپ سوژه رو نشون دادن. البته اگه فقط پرتره‌ی خانم‌ها رو درنظر بگیریم، این عدد ۶۸ درصد بوده.
بعدا به این نتیجه رسیدن که احتمالا به این دلیل سمت چپ صورت رو بیشتر ثبت می‌کردن چون بهتر احساسات رو نشون می‌ده و علت این موضوع هم اینه که سمت چپ صورت توسط نیم‌کره‌ی راست کنترل می‌شه که مسئول احساسات و شهوده.

توضیحات تکمیلی: یه چیزهای بامزه‌ای در این قضیه وجود داره که دیگه به مقالاتش ارجاع نمی‌دم:
* در قرن ۱۵ نسبت نمایش گونه‌ی چپ به راست خانم‌ها در نقاشی‌ها ۸ به ۱ بوده اما در قرن ۲۰، (در نقاشی‌ها و عکس‌ها) ۱ به ۱ شده.
** بعدا فهمیدن که هنرمندان مرد بیشتر علاقه داشتن که خانم‌ها رو با گونه‌ی چپ نشون بدن تا هنرمندان زن.


۴. قدرت خط مورب اول

همونطور که در بالا اشاره کردم منظور از خط مورب اول، خطی که از پایین چپ به بالای راست و خط مورب دوم، خطی از بالای چپ به پایین راست کشیده می‌شه. این عامل به عنوان یه قاعده‌ی ترکیب‌بندی کلی توی هنرهای بصری (خارج از بحث نقاشی بشارت) توسط Arnheim و Gaffron به کار گرفته شده.

هرچند که تعداد قابل توجهی از نقاشی‌ها با ۳ قاعده‌ی قبلی می‌خوندن اما همچنان نقاشی‌هایی بودن که گابریل (جبرئیل) از سمت راست وارد شده و باکره (مریم مقدس) در سمت چپ قرار داره. (Altmann (2013 می‌گه نقطه‌ی مشترک این کارها، خط انتزاعی موربی‌ست که در ترکیب‌بندی‌شون دیده می‌شه؛ برای مثال قد باکره در سمت چپ کوتاه‌تر و در سمت راست المان‌های بیشتری وجود دارن که به بالا کشیده شدن.

Lorenzo Lotto, c. 1527. Pinacoteca Comunale, Recanati.
Lorenzo Lotto, c. 1527. Pinacoteca Comunale, Recanati.


Dirck Bouts, c. 1450. Princes Czartorisky Gallery, Krakow.
Dirck Bouts, c. 1450. Princes Czartorisky Gallery, Krakow.


در عکس‌های قرن ۱۹ هم عکاس‌هایی که از خانواده‌های بزرگ عکاسی می‌کردن، جوان‌ترین (کوتاه‌قدترین) فرد خانواده رو در سمت چپ و بلند قامت‌ترین رو در سمت راست قرار می‌دادن و این خط مورب رو به صورت واضح‌تری در عکس‌هاشون نشون می‌دادن.

یکی از بررسی‌های جالب و مرتبطی که (Pérez González (2007 انجام داده اینه که به طور کلی عکاسی ایرانی در قرن ۱۹ رو بررسی کرده و نشون می‌ده که برای عکاسی در ایران، آینه شده‌ی این مدل رو چیدمان می‌کردن؛ یعنی جوان‌ترین (کوتاه‌قدترین) فرد خانواده رو در سمت راست و بلند قامت‌ترین رو در سمت چپ قرار می‌دادن. در اون نوشته‌ی طولانی (حدود ۲۰۰ صفحه _ تز دکتری) درباره‌ی جهت نوشتار و اثرش روی ترکیب‌بندی عکس‌ها، اشیایی که در عکس‌ها وجود داشته، فضای چیدمانی و ... توضیح داده و عکاسی غرب رو با عکاسی ایرانی مقایسه کرده و نتیجه‌ی محکمی گرفته که مقتضیات فرهنگی و زبانی حتما ترجیح طبیعی مغز رو تغییر می‌دن.


مطالعه‌ی بیشتر برای علاقه‌مندان به نقاشی

یافته‌های جدیدتر درباره‌ی نقاشی بشارت

در (Altmann (2016 به نتیجه‌گیری جدیدی اشاره می‌کنه؛ از ۱۰۰۷ نقاشی بشارت که تا سال ۱۷۵۰ کشیده شدن و آلتمن در دیتابیسی اون‌ها رو برای مطالعه جمع‌آوری و تحلیل کرده، تنها ۲۴ مورد بوده که گابریل با دست چپ به باکره اشاره کرده. انگار یه قاعده‌ی نانوشته یا یه فرض مذهبی وجود داشته که گابریل (جبرئیل) همیشه باید (must) به صورت راست دست نمایش داده بشه و به باکره (مریم مقدس) با دست راست اشاره کنه.
علتی که همیشه گابریل رو در سمت چپ می‌کشیدن این بوده که وقتی گابریل در سمت چپ و رو به راست باشه، این شکل برای نمایش دست راست راحت‌تره. در نقاشی‌های بعدی که گابریل رو در سمت راست و رو به چپ کشیدن (و تعمدا بوده و سهوا نقاشی آینه نشده) همچنان قاعده‌ی راست دست بودن گابریل رو، با اضافه کردن پرسپکتیو حفظ کردن.

اگه در این مورد به جزئیات بیشتری علاقه‌مندین، (Altmann (2019 به صورت مبسوط، نمادشناسی این نقاشی رو بررسی کرده و براساس دیتابیسی که از نقاشی‌های بشارت جمع‌آوری کرده، تاثیر هر کدوم از موارد بالا رو در اون نقاشی‌ها بررسی کرده که از حوصله‌ی این مقاله خارجه.


نتیجه‌گیری

با توجه به اینکه نیم‌کره‌های مغز کارکردهای مختلفی دارن، ما به صورت طبیعی برای راست و چپ تصاویر و جهات حرکت، ارزش‌های متفاوتی قائل هستیم. بسیاری از مقاله‌ها روی این نکته متفق‌القول هستن که درک حرکت‌های چپ به راست برای ما (به صورت عمومی) سریع‌تر و خوشایندتر است و ما میل داریم که فاعل یا عامل در تصاویر رو در سمت چپ ببینیم.

اما مسائل فرهنگی و جهت نوشتن/خواندن زبان کاملا روی این بایاس طبیعی تاثیرگذاره.
در مقاله‌ی (Maass and Russo (2003 به خوبی نشون می‌ده که اگر افراد تماما در معرض زبان‌های چپ به راست باشن، جهت زبان با بایاس طبیعی هم‌افزایی پیدا می‌کند و تمایل به حرکت‌های چپ به راست و فاعل در سمت چپ خیلی بیشتر نمود پیدا می‌کند. همینطور در زبان‌های راست به چپ، تاثیر فرهنگی تا حد خوبی می‌تونه بایاس طبیعی رو تضعیف کند. در نهایت اگه مخاطب ما تماما در معرض زبان راست به چپ قرار داره لازمه که به تاثیرات زبانی توجه بیشتری داشته باشیم.

پیشنهاد من اینه که با توجه به شرایط بررسی شده، آزمایش‌های مشابه روی دسته‌های مختلف فارسی‌زبانان انجام شه و یه نتیجه‌ی عملی داشته باشیم.


منابع معرفی شده در نوشته:

  • Altmann, S. (2013) Right and left in art: the Annunciation. Empirical Studies of the Arts, 31(2), pp. 223–238.
  • Altmann, S. (2016) Gabriel and the Virgin: The secret of the Annunciation. European Review, 24(1), pp. 149–158.
  • Altmann, Simon and Martínez, Leiva, Gloria, (2019), Gabriel and the Virgin II, European Review, 27, issue 2, p. 159-174.
  • Arnheim, R. (1954). Art and visual perception: A psychology of the creative art. Berkeley and Los Angeles: University of California Press.
  • Buswell, G. T. (1935). How people look at pictures: A study of the psychology of perception in art. Chicago, IL: Chicago University Press.
  • Chatterjee, A. (2001). Language and space: Some interactions. Trends in Cognitive Sciences, 5, 55-61.
  • Chatterjee, A. (2002). Portrait profiles and the notion of agency. Empirical Studies of the Arts, 20, 33-41.
  • Chatterjee, A. (2011). Directional asymmetries in cognition: What is left to write about. In T. W. Schubert & A. Maass (Eds.), Spatial dimensions of social thought (pp. 189-210). Boston, MA: Mouton De Gruyter.
  • Dobel, C., Diesendruck, G., & Bölte, J. (2007). How writing system and age influence spatial representations of actions: A developmental, cross-linguistic study. Psychological Science, 18, 487-491.
  • Gaffron, M. (1950a). Right and left in pictures. Art Quaterly, 13, 312-331.
  • Gaffron, M. (1950b). Die Radierungen Rembrandts. Originale und Drucke: Studien über Inhalt und Komposition. Mainz, Germany: F. Kupferberg.
  • Gaffron, M. (1956). Some new dimensions in the phenomenal analysis of visual experience. Journal of Personality, 24, 285-307.
  • Maass, A., & Russo, A. (2003). Directional bias in the mental representation of spatial events: Nature or culture? Psychological Science, 14, 296-301.
  • McLaughlin, J. P., & Kermisch, J. (1997). Salience of compositional cues and the order of presentation in the picture reversal effect. Empirical Studies in the Arts, 15, 21-27.
  • Pérez González, C. (2007). Defining a model of representation for 19th century Iranian portrait photography. Photoresearcher, 8, 17-22.
  • Vallortigara, G. (2006). The evolutionary psychology of left and right: Costs and benefits of lateralization. Developmental Psychobiology, 48, 418-427.
  • Wölfflin, H. (1941). Über das rechts und links im Bilde. In H. Wölfflin (Ed.), Gedanken zur Kunstgeschichte: Gedrucktes und Ungedrucktes (3rd ed.; pp. 82-90). Basel, Switzerland: B. Schwabe & Co.


لطفا نظراتتون رو برام بنویسین و اگه مقاله‌های مفیدی توی این زمینه خوندین، بهم معرفی کنید. اگه این مقاله براتون مفید بود لطفا به اشتراک بذارید تا دیگران هم استفاده کنن.

تجربه کاربریراست به چپuxنقاشیعکاسی
| طراح و پژوهشگر تجربه‌ی آدم در دنیای دیجیتال | عکاس مستند | بلاگ شخصی: virgool.io/@deli |
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید