عملکرد پیستون 3

تو پست قبلی مرحله ی تراکم رو توضیح دادم. تا اینجا شیرفهم شدیم که پیستون اول هواسوخت رو مکش میکنه داخل سیلندر، بعد با حرکت برگشتی هواسوخت رو متراکم میکنه که شبیه یه بمب کوچیک بشه.

الان حالتی رو تصور کنید که پیستون در بالاترین نقطه ی ممکن قرار داره. اگه یادتون باشه به این نقطه میگیم نقطه مرگ بالا. دقیقا در نقطه مرگ بالا، که هواسوخت متراکم شده، شمع ماشین بعنوان قهرمانی از خودگذشته وارد عمل میشه، شمع باکی نداره از شعله های آتیش و با قدرت و افتخار چیکار میکنه؟

معلومه! جرقه میزنه! جرقه میزنه و حرارت بالای احتراق رو تحمل میکنه تا ما بتونیم با ماشین بریم دوردور.

حالا این شمع کجا هست اصلا؟ جای دوری نیست... شمع دقیقا در بالای سیلندر قرار داره. در واقع بالای سیلندر بجز سوراخی که برای ورود هوا هست، یه سوراخ دیگه هم هست برای قرار گرفتن شمع. گفته بودم سوراخ زیاد داریم یادتون هست؟ الان با یکی دیگه ش آشنا شدید. دوستان، سوراخ شمع، سوراخ شمع، دوستان!

خودتون ببینید:

خب شمع جرقه زد و هوا سوخت منفجر شد و پیستون رو پرت کرد پایین. به این مرحله میگن مرحله ی احتراق. این احتراق آنچنان انرژی تولید میکنه که پیستون رو هل میده به سمت پایین. اگه دقت کرده باشین در مراحل قبلی نمی دونستیم پیستون با چه نیرویی بالا و پایین میره. اسم اون نیرو رو هم گذاشه بودیم نیروی ماورایی. الان توی این مرحله خبری از نیروی ماورایی نیست و واقعا یک نیروی مشخص وجود داره که میتونه پیستون رو حرکت بده که همانا نیروی احتراق هست. (یواشکی بگم اون نیروی ماورایی همین نیروی احتراق هست... بعدا باهاش بیشتر آشنا میشیم!)

یک عدد شمع واقعی! بالای شمع سیم برق وصل میشه و بیرون از سیلندره. پایین شمع توی سیلندره و جرقه میزنه
یک عدد شمع واقعی! بالای شمع سیم برق وصل میشه و بیرون از سیلندره. پایین شمع توی سیلندره و جرقه میزنه


حالا سوال پیش میاد که شمع از کجا می فهمه که چه موقعی باید جرقه بزنه؟ جواب اینه که برای این منظور یک قطعه ی دقیقی طراحی و تعبیه شده به اسم سنسور دور موتور (سنسور میل لنگ هم بهش میگن) سنسور دورموتور تشخیص میده که پیستون چه زمانی به نقطه مرگ بالا رسیده و باید جرقه شو در کنه!

جا داره اینجا تشکر و قدردانی کنم از یه سنسور دیگه که به سنسور دور موتور کمک میکنه که دقیق تر تشخیص بده..... اسمش رو هم فعلا نمیگم چون ایشون خیلی متواضع هستن و ازم خواهش کردن اسمی از ایشون نبرم! (ولی من می برم اما نه به این زودی! حالا حالا ها باید شاگردی کنید. فعلا اون آفتابه رو بردارید بپاشید جلو مغازه اول صبحی. چایی هم بذارید برا اوستا.)

خب اینم مرحله ی سوم از عملکرد پیستون. خیلی سخت نبود نه؟ سوالی که ندارید؟

منتظر سوال های خوب خانم فائیر بعنوان تنها خواننده ی ثابت انتشارات اوس رسول هستم.

اگر هم خواننده ای هستین که بنا به بد روزگار مسیرتون به گاراژ اوس رسول افتاده، پیشنهاد میکنم مطالب رو از اول اول بخونید و حتما کامنت ها رو هم مطالعه بفرمایید. اگر سوالی هست من در خدمتم.