یک مشاور مدیریت و استراتژیست کسبوکار؛ بیشتر اوقات فرصتآفرین، عملگرا، نخبهگرا، ناراضی، اما امیدوار به آینده؛
۶- چهار فصل فرصتآفرینی: با «چرا» شروع کنید...
وبسایت رضا غیابی ــــ اینستاگرام ــــ لینکدین ــــ توییتر
در این فصل، دربارهی یک الگوی طبیعی قابل اجرا صحبت خواهیم کرد؛ یک شیوهی فکری، عملی و ارتباطی که به بسیاری از رهبران، قدرت میدهد تا الهامبخش پیروان خود باشند. گرچه برخی رهبران، ذاتاً رهبر آفریده شدهاند؛ ولی قدرت راهبری صرفاً متعلق به اینان نیست. همهی ما میتوانیم این الگو را بیاموزیم و بهکار بگیریم. با کمی نظم، رهبران میتوانند دیگران را هم در داخل و هم در خارج سازمان، در کمک به توسعهی ایدهها و چشماندازهایشان، تحت تأثیر قرار دهند. ما میتوانیم رهبری را فرا بگیریم و یک رهبر باشیم.
- استیو جابز، رهبر توانمندی بود که با الهامبخشی توانست تأثیر زیادی بر زندگی مردم بگذارد. برادران رایت، رهبرانی الهامبخش که بدون پشتوانههای مالی و حمایتی، با تأثیرگذاری قوی بر مردم اطراف خود، صنعت هواپیمایی را خلق کردند.
- دکتر مارتین لوترکینگ؛ با نفوذ وصفناپذیر در قلب مردم، در ظهر یک روز گرم تابستان و بدون بهرهگیری از رسانههای ارتباط جمعی امروزی و شبکههای اجتماعی، بالغ بر 250 هزار نفر را به دور خود جمع کرد و با اعلان معروف «من رؤیایی دارم» توانست ریشهی تنومند نژادپرستی موجود در جوامع آن روز را بخشکاند. قلمرو حکومت دکتر لوترکینگ، قلب مردم بود. و بدین ترتیب او توانست جوامع بشری را متحول کند.
اگر شما جزو کسانی هستید که با فکری باز و روشن، ایدههای نوین میسازید و به دنبال خلق موفقیتهای پایدار و ماندگار هستید و باور دارید که موفقیت شما در سایهی همیاری و همکاری با دیگران محقق میشود، ما در این فصل شما را به یک چالش بزرگ دعوت میکنیم؛
از همین حالا، با طرح پرسش «چرا»، شروع کنید.
تصور کنید که کسی به دنبال «چرایی» چیزی نباشد! در این صورت چه بر سرمان میآید؟
آنچنان که در فصل پیش گفته شد؛ ما دربارهی جهان پیرامون خود، فرضیه میسازیم. و در برخی موارد، این فرضیات بر اساس دادههای ناقص و یا حتی نادرست، ساخته میشوند. نکتهی مهم آن است که رفتار ما تحت تأثیر همین فرضیات شکل میگیرد.
به عبارت بهتر؛ ما بر اساس آنچه که میدانیم، فکر میکنیم، تصمیم میگیریم و رفتار میکنیم.
مثال خواندنی در این مورد؛ رفتار مردم پیش از اعلام گالیله مبنی بر کروی بودن زمین است. در آن زمان، مردم با تصور اینکه زمین مسطح است و احتمالاً در انتهای این سطح، پرتگاههایی وجود دارد، از سفر به دوردستها اجتناب میکردند. بدین ترتیب، یک پارادایم یا پیشفرض نادرست، موجبات بروز چنین رفتار نابخردانهای در افراد فراهم کرده بود.
در نمونهای دیگر، میتوانیم پارادایم رایج در جامعهی امروز ایران را ببینیم. بر اساس این پارادایمِ نهچندان درست، موفقیت، تنها به واسطهی برخورداری از یک رانت قوی، قابل دستیابی است و فعالیت کسانی که از حمایتهای اینچنینی محرومند، منتهی به شکست خواهد بود.
کسانی که در این پارادایم به دام افتادهاند با تکیه بر پیشفرضهای خود، همچون عدم برخورداری از حمایت مالی و نداشتن حمایت و پشتیبانی از سوی مراکز یا افراد حکومتی، موفقیتی برای فعالیتهای خود در ایران نمیبینند. بنابراین؛ مهاجرت، رفتاری است که برمیگزینند. زیرا طبق پیشفرض آنها، سایر کشورها برای فعالیت، بستر مناسبتری دارند.
علاوه بر لزوم توجه به محتوای پیشفرضها، باید نکتهی مهم دیگری را نیز در نظر داشته باشیم؛
فارغ از اینکه چگونه تصمیم میگیریم، همهی ما میخواهیم تصمیمات درستی بگیریم.
علیرغم حجم وسیعی از اطلاعات که جمعآوری میکنیم، ممکن است تصمیمات نادرستی اتخاذ کنیم. گاهی اثر این تصمیمات زیانبار، کم است و گاهی میتواند فاجعهبار باشد.
زیرا ما بر اساس یک درک شهودی از جهان اطراف، تصمیم میگیریم که ممکن است نادرست باشد.
نکتهی جالب اینجاست که؛ اگر خروجی کار ما قابل قبول باشد، میپذیریم که تصمیم ما درست بوده است و برعکس؛ اگر کار به خوبی پیش نرود، دائماً فکر میکنیم که تصمیم اشتباه گرفتهایم.
تمام راهکارهایی که اتخاذ میکنیم، هر دورهای از فعالیت را که برنامهریزی میکنیم، و هر نتیجهای را که آرزو داریم، همه با یک «تصمیم» شروع میشوند.
ساختمان تازهتأسیسی را در نظر بگیرید؛ برای نصب درهای این ساختمان، شما میتوانید درها را از قبل با توجه به ابعاد چارچوب، طراحی کنید و سپس هر در را در محل خود نصب نمایید.
در روش دیگر، درها را با پیشفرض اولیه بسازید و سپس آنقدر آنها را دستکاری کنید تا در چارچوب خود قرار گیرند. در روش اول، شما موفقیت طولانیمدت و پایدار خواهید داشت، ولی در روش دوم چنین نیست. این مثال ساده، تفاوت نفوذ در پیروان را به سادگی بیان میکند؛
شما الهامبخش دیگران هستید یا با دستکاری ذهنی، آنها را اداره میکنید؟
<< قسمت قبلی
قسمت بعدی >>
// پایان قسمت ششم
این نگارش قسمتی از یک مجموعهست که روزی بنا بود تبدیل به کتاب شود. حیفم آمد تلاش بی وقفهای که سرکار خانم نرگس جوکار به عنوان همنویسنده و جناب آقای نوید خواسته به عنوان ویراستار این نگارش از دیماه ۱۳۹۴ تا شهریور ۱۳۹۵ صورت دادند توسط مخاطبان دیده نشود. از طرف دیگر تلاش شایان انتشارات فرزام برای برگزاری جلسات و فراهم آوردن امکانات میبایست جایی قدردانی میشد.
در این مجموعه، چهار ایده از دو سخنران TED مورد بررسی، خلاصهنگاری و واگویی نگارنده قرار گرفتهاند. مابه ازای هر ایده، یک کتاب مفصل وجود دارد. این چهار کتاب عبارتند از «چرا ما کار میکنیم؟» و «تناقض انتخاب» از بری شوارتز، و «اول با چرا شروع کن!» و «رهبران آخر غذا میخورند» از سایمون سینک. علت انتخاب این چهار کتاب توسط اینجانب، اولا لازم دیدن درک این مفاهیم توسط نخبگان جامعه است و ثانیا ارادت و امیدیست که در اثر برگزاری کنفرانس TEDxTehran و تعامل با این گروه در نویسنده ایجاد شده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
۵- چهار فصل فرصتآفرینی: چرا کار میکنیم؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
۴- چهار فصل فرصتآفرینی: چرا کار میکنیم؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
۲۰- چهار فصل فرصتآفرینی: رهبران در آخر غذا مى خورند...