یک مشاور مدیریت و استراتژیست کسبوکار؛ بیشتر اوقات فرصتآفرین، عملگرا، نخبهگرا، ناراضی، اما امیدوار به آینده؛
۱- چهار فصل فرصتآفرینی: چرا کار میکنیم؟!
وبسایت رضا غیابی ــــ اینستاگرام ــــ لینکدین ــــ توییتر
هر روز صبح از خواب بیدار میشویم و به جای ماندن در رختخواب و ادامهی یک رؤیای لذتبخش، برای رویارویی با یک چالش جدید به محل کار میرویم.
چرا کار میکنیم؟!
با طرح این پرسش ساده، به پاسخهای بیشماری میرسیم که نوع ارتباط افراد با «کار» را توصیف میکند.
لحظهای به پاسخ خود فکر کنید؛ دلیل شما برای کار کردن چیست؟! کسب درآمد، ساختن زندگی بهتر، دستیابی به رفاه بیشتر ، بهرهمندی از امنیت اجتماعی، تعهد، رشد، ... و یا تغییر جهان؟!
مؤسسهی بینالمللی گالوپ در گزارش سال 2013 میلادی خود، ضمن بررسی بیش از 25 میلیون نفر از کارکنان شاغل در 189 کشور مختلف، نتایج تأملبرانگیزی را منتشر کرده است؛
- تنها 13 درصد کارکنان از رضایت شغلی خوبی برخوردارند و در شغل خود مفید، مثبت و مؤثر عمل میکنند.
- بیش از 63 درصد کارکنان، ناراضی هستند و تعهد لازم برای انجام کار را ندارند!
- نزدیک به 90 درصد کارکنان در سراسر جهان نسبت به آیندهی کاری خود نااُمید هستند.
- نزدیک به 90 درصد مردم در طول روز، کاری را انجام میدهند که چندان دوست ندارند و آنها را راضی نمیکند.
در این فصل به بررسی و تحلیل علل این نارضایتی میپردازیم تا با شناخت این معضل دنیای کسبوکار، دریابیم که چگونه و با چه روشهایی میتوان علاوه بر رفع موانع مخفی موجود، محیطی سرشار از فرصت - هم برای خود و هم در سازمان - ایجاد کنیم.
یک فرضیهی نادرست
گروهی از دانشمندان، پنج میمون را در قفسی گذاشتند. در وسط قفس یک نردبان گذاشتند و یک موز بر بالای آن قرار دادند.
هر بار که میمونی از نردبان بالا میرفت، دانشمندان میمونهای دیگر را با دوش آب سرد، خیس میکردند! پس از مدتی، هیچ میمونی دیگر جرأت بالا رفتن از پلهها را نداشت، چون سایر میمونها او را کتک میزدند!
دانشمندان سپس یکی از میمونها را با میمون جدیدی جایگزین کردند. میمون تازهوارد بلافاصله پس از ورود به قفس و دیدن موز، خواست که از نردبان بالا برود، اما سایر میمونها او را کتک زدند. این میمون پس از چند بار کتک خوردن فهمید که نباید از نردبان بالا رود؛ بیآنکه بداند چرا!
در ادامهی آزمایش، میمون دوم جایگزین شد و همان داستان میمون اول، تکرار شد. و جالب اینکه میمون اول هم در کتک زدن میمون دوم با میمونهای دیگر همکاری میکرد.
جایگزینی میمونها با همین روش ادامه یافت تا میمون پنجم هم جایگزین شد. و حملهی میمونها به میمونی که میخواست از نردبان بالا برود همچنان ادامه داشت. حالا هر پنج میمون این قفس با آنکه دوش آب سرد را تجربه نکرده بودند، هرگز در صدد بالا رفتن از نردبان بر نمیآمدند. آنها دلیلی برای این رفتار خود نداشتند و تنها از یک «پارادایم مرسوم» تبعیت میکردند.
حال آنکه؛ میمونهای نسل بعد، بایستی از خودشان دربارهی چرایی و دلیل استمرار رفتارشان سؤال میکردند تا پس از تحلیل پاسخ، جرأت پیدا کنند و دوباره بالای نردبان بروند.
و بدین ترتیب؛ با حذف یکسری فرضیات نادرست، یک پارادایم جدید بسازند.
حدود سه قرن پیش، در سال 1776 میلادی، نخستین سنگ بنای یک پارادایم غلطِ مدیریتی، توسط «آدام اسمیت» پایهگذاری شد. بر اساس این پارادایم؛ انسانها بهطور ذاتی، تنبل فرض میشوند و فقط برای پول کار میکنند، و مادامی که پاداش مادی دریافت میکنند، نوع کار برای آنها اهمیتی ندارد.
پس از انقلاب صنعتی و با ورود به عصر ماشین، افرادی همچون «فردریک وینسلو تیلور» با بهرهگیری از این نگرش نادرست، بهرهوری در کارخانجات را به مقدار قابل توجهی افزایش دادند. غافل از اینکه با اِعمال سیاستهای مدیریتی از قبیل تقسیم کار، خُرد کردن کار به قسمتهای بسیار ساده و به تبع آن استفاده از انسان ماشینی، علاوه بر نادیده گرفتن ماهیت ذات انسان، معنای کار را نیز از بین بردند.
«چارلی چاپلین» در فیلم سینمایی «عصر جدید»، مراحل انحطاط طبیعت انسان - حذف معنای ارزشی کار و به خدمت گرفته شدن انسان بهعنوان قسمتی از ماشین - را به زیبایی تصویر کرده است.
بر اساس این سیاست، موفقیت؛ به واسطهی تولید بیشتر و سریعتر تحقق یافت و از آنجا که کارکنان، فقط برای پول کار میکردند و دلیل دیگری جز پول نمیشناختند، یافتن معنا، تعهد و چالش در کار، ضروری به نظر نمیرسید.
تحقق بخشیدن به یک عقیدهی نادرست
ممکن است شما با نظر «آدام اسمیت»، مبنی بر اهمیت بالای انگیزههای مادی در کارکنان، موافق باشید، چرا که پول، نقش مهمی در ایجاد انگیزهی کار ایفا میکند و کنار گذاشتن کامل پاداشهای مادی، کاملاً اغراقآمیز است. حتی ممکن است فکر کنید که فقط یک نخبه، توانایی رویارویی با چالشها و خلق معنا و تعهد در کار خود را دارد و یا به عبارت بهتر؛ فرصتآفرینی، نیازمند حضور یک نخبه است. در ادامه، خواهیم دید که این عقیده، درست نیست. این ما هستیم که با پذیرش یک باور غلط، ذات انسانی خودمان را در جهت تحقق آن سوق میدهیم.
و این، تفاوت اساسی میان انسان و سایر مخلوقات است.
بهعنوان مثال؛ جهت حرکت سیارات در مدار خودشان، حقیقتی انکارناپذیر است. حال فرض کنید، دانشمندان به اشتباه، جهت چرخش سیارات را خلاف واقعیت (چپگرد) بدانند.
آیا آنچه این علم بیان میکند، بر جهت این چرخش تأثیر میگذارد؟
آیا برای سیارات اهمیتی دارد که دانشمندان زمینی چه جهتی را برای چرخش آنها تعیین کردهاند؟ پاسخ، منفی است. زیرا سیارات بر طبق طبیعت خود ادامهی مسیر میدهند و به واسطهی نظریات و فرضیات مطرحشده، تغییر جهت نخواهند داد!
آنچنان که پیش از اثبات شکل کروی زمین توسط گالیله و علیرغم فرضیات نادرست روحانیون مسیحی در آن زمان، مبنی بر مسطح بودن این سیارهی خاکی، کرهی زمین بدون تغییر شکل، همواره کروی بوده است.
اما در علوم مدیریت و جامعهشناسی اینگونه نیست. به عبارت بهتر، انسانها در راستای تحقق بخشیدن به نظریهها شکل میگیرند. در حقیقت، ما در محیط کار، هم خود و هم سایر انسانها را به گونهای میسازیم که انتظار داریم عمل کنند.
از این رو؛ انسانها برای پول کار میکنند. چرا که ما از آنها انتظار داریم که فقط در ازای انگیزههای مادی تلاش کنند. بر اساس این انتظار، آنها خود را تغییر میدهند و بازآفرینی میکنند تا با این انتظار همسو شوند. بدین ترتیب؛ مفاهیم ارزشمندی همچون تعهد، رشد، اختیار، استقلال و معنای کار را از آنها میگیریم. در حقیقت، این انسانها به واسطهی نیافتن معنا در کار، علل فرا مادی کار کردن و به تبع آن، هدف والای نهایی کار خود را پیدا نمیکنند. آنها با گم کردن معنا؛ ارزشهایی را که به واسطهی انجام این کار، میتوانستند برای خود و جامعه خلق کنند، هیچگاه درک نخواهند کرد.
اگر ما میخواهیم ذات انسانی را به نحوی طراحی کنیم که در جستجوی چالش، تعامل، معنا و رضایت در کار باشد، لازم است تفکرات نادرست 300 سالهمان را در مورد ذات حیوانی انسانها و کفایت انگیزههای مادی برای ادامهی کار موجود انسانی کنار بگذاریم و محیط کار جدیدی را پایهریزی کنیم که در آن خلق چالش، تعلق، معنا و رضایت در کار امکانپذیر باشد.
قسمت بعدی >>
// پایان قسمت اول
این نگارش قسمتی از یک مجموعهست که روزی بنا بود تبدیل به کتاب شود. حیفم آمد تلاش بی وقفهای که سرکار خانم نرگس جوکار به عنوان همنویسنده و جناب آقای نوید خواسته به عنوان ویراستار این نگارش از دیماه ۱۳۹۴ تا شهریور ۱۳۹۵ صورت دادند توسط مخاطبان دیده نشود. از طرف دیگر تلاش شایان انتشارات فرزام برای برگزاری جلسات و فراهم آوردن امکانات میبایست جایی قدردانی میشد.
در این مجموعه، چهار ایده از دو سخنران TED مورد بررسی، خلاصهنگاری و واگویی نگارنده قرار گرفتهاند. مابه ازای هر ایده، یک کتاب مفصل وجود دارد. این چهار کتاب عبارتند از «چرا ما کار میکنیم؟» و «تناقض انتخاب» از بری شوارتز، و «اول با چرا شروع کن!» و «رهبران آخر غذا میخورند» از سایمون سینک. علت انتخاب این چهار کتاب توسط اینجانب، اولا لازم دیدن درک این مفاهیم توسط نخبگان جامعه است و ثانیا ارادت و امیدیست که در اثر برگزاری کنفرانس TEDxTehran و تعامل با این گروه در نویسنده ایجاد شده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
۱۲- چهار فصل فرصتآفرینی: با «چرا» شروع کنید...
مطلبی دیگر از این انتشارات
۲- چهار فصل فرصتآفرینی: چرا کار میکنیم؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
۱۳- چهار فصل فرصتآفرینی: با «چرا» شروع کنید...