یک مشاور مدیریت و استراتژیست کسبوکار؛ بیشتر اوقات فرصتآفرین، عملگرا، نخبهگرا، ناراضی، اما امیدوار به آینده؛
مأموریت غیرممکن
امیدوارم هنوز برایمان عادی نشده باشد؛ وگرنه مگر میتوان به این حجم از کارشکنی، خرابکاری و فسادِ دویده در زیر پوست بسیاری از سازمانها و ادارات دولتی کشورمان فکر کنیم و ککِمان هم نگزد! گاهی با خودم فکر میکنم نکند همهی اینها عمدیست؟ نکند این ادارهجات دولتی از روی عمد، آب در آسیاب دشمنان این مملکت میریزند؟ این ایده چندی پیش به مغزم حمله کرد؛ زمانی که خیلی اتفاقی به ترجمهی ابتری از اسناد سازمان CIA برخوردم که چیزی شبیه به دستورالعمل خرابکاری بود. اصل اسناد مربوط به آن را پیدا نکردم اما داستان از این قرار بود که CIA در چندین بند و ماده، سندی منتشر کرده بود که سازمانها با رعایت مفاد آن میتوانند به بهترین شکل ممکن، بد باشند/ خرابکاری کنند/ نابود کنند...
شاید به نظرتان کمی تخیلی یا پارادوکسیکال به نظر برسد (خب! من هم به جز اشارهای کوتاه در پایان مطلب مزبور به آقای دکتر محمدحسین قمری/ رئیس مرکز اصناف و امور بازرگانی، بهعنوان منبع چیز بیشتری نیافتم) اما اگر صادق باشم باید بگویم که گویی سند مذکور (با فرض اینکه واقعیست) بهعنوان الگو و مدلی لازمالاجرا برای مسئولان کشور ما نوشته شده و از سوی این بزرگواران بیکموکاست در حال اجراست! باور کنید گاهی برایم/ برایمان سخت است باور کنیم که همهی رفتارهای خودتخریبگرانهی اینهمه سازمان و دستگاههای مختلف کشورمان، نادانسته و سهویست و مسئولان خدوم، خیلی اتفاقی، از روی نادانی و بدون برنامه در حال نابود کردن مملکتاند. در ادامه، شما را دعوت میکنم تا نگاهی به متن ترجمهشدهی سند مورد بحث بیندازید؛ گویی منشور رفتار سازمانی همهی ادارات دولتیمان کاملاً منطبق بر همین سند نوشته و به اجرا درآمده است...
در نخستین مادهی این سند آوردهاند که؛ «در انجام هر چیزی/ هر کاری از طریق شبکههای تلویزیونی اصرار بورزید. هرگز اجازه ندهید برای تسریع در تصمیمگیریها، راههای میانبر اتخاذ شود».
به نظرم پیدا کردن مابهازای گزینهی بالا، خیلی هم نیازی به توضیح اضافه ندارد. گویی تلویزیون - بهعنوان یک رسانهی ارتباط جمعی - در کشور ما ملّی شده، صرفاً برای نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی/ برای شوآف و آگراندیسمان کارهای ناکرده/ برای سرپوش گذاشتن بر بیکفایتی مدیران و مسئولان.
شما کارکرد دیگری از آن سراغ دارید؟ به نظر شما این تلویزیونِ بهاصطلاح ملّی (که ملت نقش چندانی در آن ندارند) آیا تا به حال توانسته در جهت منافع ملّی کار مثمر ثمری انجام دهد؟
در گزینهی دوم سند، موضوع جالبتر میشود:
«سخنرانی کنید. تا جایی که ممکن است بهطور مفصل و زیاد صحبت کنید. ویژگیهای خود را با حکایتهای طولانی و وصف تجربیات شخصی خود نشان دهید. هرگز برای ایجاد تعدادی اظهارنظرِ وطنپرستانهی مناسب تردید نکنید».
آنقدر مابهازای بیرونی این رفتار را در سیاست و اجتماع به چشم دیدهایم که اگر برای آنسوی آبها، در قالب سندی معکوس عمل میکند و قصد آموختن ادب از بیادبان دارند، ما این سخنرانیها و اظهار فضلها را با مسئلان عالیرتبهی سازمانها و اداراتمان زیست کردهایم. از مدیر دونپایهی یک سازمان یا ادارهی دولتی تا نامزد انتخاباتی بالاترین مقامهای سیاسی کشور، آنقدر از این وعده و وعیدها و خطابهها و حکایتهای تکراریِ منفعل و بیاثر دیده و شنیدهایم که امروز حتی در قامت مردمی عامی هم میتوانیم بگوییم که همهی حرفهای مسئولان این مملکت باد هواست. خودِ اینگونه رفتارها آیا شیوهای برای خرابکاری در ساختار یک کشور نیست؟ آیا سهویست؟
سوم: «درصورت امکان، تمام موضوعات را بهمنظورِ مطالعه و بررسی بیشتر، به هیئتهای بررسی ارجاع دهید. تلاش کنید تا جایی که امکان دارد هیئتهای بررسی را بزرگ کنید».
باور کنید فکر میکنم کسی که مغز متفکر نگارش این سند بوده حتماً مدتی با سازمانها و ارگانهای دولتی ما معاشر بودهست؛ وگرنه مگر میشود اینقدر دقیق وسط هدف را بزند؟ کارِ همیشگیشان است که بهمنظورِ مطالعه و بررسی بیشتر، کار را وارد بروکراسی غریبی کنند که پایانی ندارد؛ یک لوپِ هموارهمعیوب! میخواهم به کارشناسان CIA بگویم که نگران نباشید، سند شما سالهاست که اینجا در حال اجراست.
چهارم: «موضوعات نامربوط را تا حد امکان بهطور مرتب مطرح کنید».
این گزینه که اصلاً تخصص بسیاری از مدیران و مسئولان ماست! به سبک رونالدینیو بازی میکنند؛ یکطرف دیگر را نگاه میکنند و توپ را به سمت دیگری هدایت میکنند! کدام سازمان یا ارگان را سراغ دارید که برای سرپوش گذاشتن روی اهمالکاریهای خود یا سازمانش، آسمان و ریسمان نبافد و خطا یا کمکاریاش را گردن بگیرد/ عذرخواهی کند و موضوع را به کوچهی علیچپ نکشاند؟
پنجم: «دربارهی جملهبندیهای صورتجلسهها و تصمیمات، جر و بحث کنید».
میکنند. نگران نباشید! اساساً چیزی که در جلسات بهاصطلاح مهم بسیاری از سازمانهای ما اتلاف انرژی و وقت و سرمایهی ملّی برای مسائل غیرضروریست. و در مقابل برای کارهای مهم و ضروری هرگز فرصت کافی ندارند.
ششم: «به موضوعاتی که دربارهی آنها تصمیمگیری شده، اشاره کنید و سؤال کنید آیا واقعا به صلاح هست»؟ هدر دادن زمان و سرمایههای کشور در جلسات اشتباه با افراد اشتباه و وارد شدن در یک گردونهی معیوب و بیثمر اتفاق تازهای در سیستمهای اداری و تصمیمساز کشور نیست.
هفتم: «طرفدار تذکر باشید. منطقی باشید و از شتاب بپرهیزید که بعداً موجب خجالت و دردسر نشود».
نمیدانم شما هم مثل من بار سنگین طنزِ نهفته در این داستان را میتوانید درک کنید؟ قیافهی فکور به خود میگیرند و پس از اندکی اتلاف وقت، با بهانههای واهی همهچیز را به بعد موکول میکنند.
هشتم: «دربارهی درستی هر تصمیمی نگران باشید و مدام مطرح کنید که آیا با خط مشیها در تضاد نیست»؟ این گزینه هم از همان هدر دادن وقتهاست. از همان مسیرهای بیپایانی که سوار بر نادانی و نابخردی مسئولانی که در جای اشتباه نشستهاند!
نهم: «سفارشات را اشتباه درک کنید و دربارهی هر سفارش یا تقاضا، سؤالات بیشمار بپرسید».
واقعاً بدون شرح!
دهم: «اگر قسمتی از سفارش آماده است تا کامل شدن صد درصدی آن، تحویل را به تعویق بیندازید».
نگاهی داییجان ناپلئونی که در بدنهی سازمانهای ما بهوضوح به چشم میخورد و شوربختانه سالهاست که تا زیرلایههای اصل جامعه نیز سرایت کرده است.
یازدهم: «مواد مورد نیاز را تا اینکه کاملاً تمام شوند سفارش ندهید و همواره سعی کنید نایابترین چیزها را سفارش دهید و در صورتی که تأمین نشد، ساعتها دربارهی آن جر و بحث کنید. گوشزد کنید که مواد دست دوم به معنی کار دست دوم است»!
اینها طنز نیست. ساختار بیمارگونهای را نشانمان میدهد که ما از خیلی پیشترها با آن خو گرفتهایم و با کمال تأسف باید گفت که اینگونه رفتار، بخشی از فرهنگ جامعهمان شده است.
دوازهم: «همواره ابتدا قراردادهای کم اهمیتتر را امضا کنید». توضیح لازم دارد یا شفاف است؟
سیزدهم: «مطمئن شوید قراردادهای شغلی مهم با کارگران بیکفایت امضا شوند».
چهاردهم: «همیشه به کار بینقص اصرار بورزید». کمالگرایی و پرفکشنیسم، آفت بسیاری از مردم امروز جامعه است. اما ترویج آن در جامعه برای شانه خالی کردن از مسئولیت و کار واقعی، مسئلهی دیگریست.
پانزدهم: «هنگام آموزش به کارگران جدید، آموزشهای ناقص یا گمراهکننده ارائه نمایید».
شانزدهم: «برای کم کردن روحیه و به دنبال آن تولید، با کارگران بیکفایت، خوشبرخورد باشید؛ به آنها ترفیعهای غیرمنصفانه بدهید و از کار کارگران باکیفیت بهطور غیرعادلانه مدام ایراد بگیرید»!
هفدهم: «هنگامی که کار مهمی برای انجام وجود دارد، جلسات متعدد برگزار کنید».
هژدهم: «کارها و مجوزهای مربوط با صدور آموزش، چک پرداختی و ... را تا حد امکان زیاد کنید. مطمئن شوید که حداقل سه نفر باید حتما با هر کاری که یک شخص انجام میدهد، موافقت کنند».
واقعاً دیگر هیچ توضیح اضافهای برای این گزینههای آخر نداشتم؛ آنقدر که شفاف و ملموس بود برای همهی ما!
فارغ از اینکه این سند یک شوخیِ صِرف است یا هدف والاتری را دنبال میکند؛ به نظر میرسد آن را شخصیتی کارتونی یا حتی عروسک «دیبی» در مجموعهی کلاهقرمزی نوشتهست! نه؟
به هر روی؛ تلاش CIA با هر دلیلی، مورد بحث من در این مجال نیست؛ حرف اصلی من این است که این حجم از سهلانگاریها و کارشکنیها و ارتشاء و فساد مبرهن در سازمانها و نهادها و ارگانهای مختلف این مملکت بسیار مشمئزکننده و خجالتآور است. آنقدر که به هر کدام اشاره میکنم، احتمالاً بسیاری از شما نیز در حال خواندن این سطور آن را تأیید میکنید و بر حقانیت آن صحّه میگذارید. راستش را بخواهید، من نمیتوانم فرض را بر نادانستهگی و رفتارهای سهوی مسئولان بگذارم. هرچه هست، آگاهانه و برای سنگ انداختن پیش پای این مردم است. فرض ما این است که همهی مدیران و مسئولانی که در دستگاههای مختلف دولتی این کشور مشغول به کارند، عاقل و بالغاند و متوجه کارهایی که میکنند هستند.
بنابراین دستگاههای نظارتی باید با همهی اینگونه افراد، برخورد قانونی و سختگیرانهای را در پیش بگیرد. این افراد، مصداق بارز جاسوسانی ضد منافع ملّیاند. اینها و همهی افرادی که مدام با بهانههای مختلف و رفتارهای غیرحرفهای از مسئولیتهای خود سر بار میزنند و وقت و سرمایههای مادی و انسانی این کشور را هدر میدهند، در واقع توپ را به زمین دشمن میاندازند و باید همچون جاسوس و وطنفروش با آنها برخورد شود؛ زیرا همین افراد هستند که پایههای اخلاق و رفتار حرفهای را سستبنیان کردهاند. همینها ما را ضعیف کردهاند...
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاکسیها به بهشت میروند...
مطلبی دیگر از این انتشارات
جهاد بیجهادی…
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماریآنتوانت؛ طبقهی بالای جنگل؛ و ایران…