ماری‌آنتوانت؛ طبقه‌ی بالای جنگل؛ و ایران…

پرده‌ی اول: ماری آنتوانت و شیرینی

شاید از تاثیرگذارترین جملات در تاریخ جهان، این جمله‌ی ماری آنتوانت (واپسین ملکه‌ی فرانسه) باشد که در پاسخ به اینکه «مردم نان ندارند بخورند!» گفت:‌ «خب کیک بخورند! یا خب شیرینی بخورند!». این جمله در برانگیختن احساسات توده‌ی مردم نقش به سزایی داشت و مهمترین وقایع انقلاب فرانسه که خود از حساس‌ترین نقاط تاریخ است در پی آن رخ داد.

اما آیا ماری آنتوانت واقعاً فهمید که اشکال جمله‌اش چه بود؟ من فکر نمی‌کنم. ملکه نمی‌دانست که کیک و شیرینی از نان گران‌قیمت‌تر است. ملکه هرگز هیچکدام از این‌ها را نخریده بود که بداند. پس بر او حرجی نیست که گفت اگر نان ندارند، بروند کیک بخورند. اما ندانستن حال طبقات مردم که در این جمله‌اش متبلور شد، گناه بزرگی بود که پایانگر او و عصر او شد.

پرده‌ی دوم: طبقه‌ی بالای جنگل

در طبیعت هم از این صحنه‌ها پیش می‌آید.

در دل جنگل‌های بزرگ جهان، مانند جنگل‌های کاستاریکا، درختانی که عمرشان گاه به چندهزار سال می‌رسد آنقدر قد کشیده و در هم تنیده شده‌اند که از اتصال شاخه‌هایشان به همدیگر طبقه‌های جدیدی در لایه‌ی بالایی جنگل به وجود آمده.

زندگی در طبقه بالایی جنگل که نه بر روی خاک بلکه بر روی شاخ و برگ درختان عظیم جنگل ساخته شده، نوع دیگری‌ست. در آنجا میمون‌ها، مورچه‌ها و حتی درختان دیگری می‌رویند که طبیعت‌شان با آنچه روی زمین است متفاوت است. آنها در تمام طول عمر خود زمین را ندیده‌اند و حتی جسم‌شان برای زیستن در آن ارتفاع ساخته شده است.

https://www.ted.com/talks/nalini_nadkarni_conserving_the_canopy?language=en

زندگی در طبقه بالای جنگل از زبان نالینی نادکارنی، دانشمند و جنگل‌شناس برجسته

این ویژگی اکوسیستم‌های زنده (حال می‌خواهد جنگل باشد یا جامعه) است که به مرور طبقه بالایی می‌سازند و گونه‌هایی که در طبقه بالا زیست می‌کنند، هیچ ایده‌ای از زندگی در طبقه پایین ندارند. اما اشکال کجاست؟ چه چیزی می‌تواند باعث از بین رفتن آنها بشود؟ پاسخ کوتاه این است که آنها فراموش می‌کنند که ریشه در تن طبقه پایینی دارند!

پرده سوم: میلیاردهای ایرانی

در مصاحبه‌ای که در مردادماه ۱۴۰۰ با خبرنگار میدل ایست آی (Middle East Eye) داشتم به روندی اشاره کردم که معتقدم در حال رخ دادن مجدد است: افزایش تعداد میلیاردها در عین کاهش رفاه عمومی (مطالعه گزارش).

همچنین تشریح کردم که: منبع این ثروت‌ها بیشتر از واسطه‌گری‌ست تا تولید که این موضوع خود باعث نگرانی‌ست. بیشتر ایرانیان تازه میلیاردر شده، نه کارآفرین هستند و نه تولید کننده، آنها حتی در زمینه‌ی جذب سرمایه هم مهارت ندارند. در غیاب سرمایه‌گذاری خارجی و فرصت برای رشد اقتصاد کشور، بیشتر این میلیاردرها نه توسط درآمد و جذب سرمایه‌ی بین‌المللی ثروتمند می‌شوند و نه توسط تولید ، بلکه بیشتر ثروت آنها از جیب اقشار ضعیف جامعه حاصل می‌شود.

… و پایان

تا به اینجا متوجه داستان ماری آنتوانت، زندگی در طبقه بالای جنگل و روند افزایش تعداد میلیاردهای ایرانی شدیم. این سه چطور به هم ربط پیدا می‌کنند؟ برای مخاطب آگاه پوشیده نیست.