یک مشاور مدیریت و استراتژیست کسبوکار؛ بیشتر اوقات فرصتآفرین، عملگرا، نخبهگرا، ناراضی، اما امیدوار به آینده؛
چند سطر در باب عشق
جایی خوانده بودم، یا شاید هم از یکی از سخنرانان تد شنیده بودم که «عاشق کسی بودن، یعنی قدرت اینکه نابودت کند را به او بدهی، و بعد به او اعتماد کنی این کار را نمیکند». امشب اما به ذهنم رسید که در کنار اعتماد، شاید مؤلفهی دیگری باشد که تعریف عملگرایانهتری از «عشق» بدهد.
به نظر من عشق با تغییر نسبت دارد. مثلاً من فکر میکنم شاید در طبیعت، سنگِ رودخانه عاشق آب باشد. چرا که به خاطر و در اثر آب «تغییر» کرده است؛ تیزیهاش ساییده شده و شکلی شده که به آن سنگِ رودخانه گفته میشود. شاید یکی از تعاریف این موجود هم همین باشد.
من فکر میکنم ما آدمها همانقدر عاشق چیزی یا کسی هستیم که به خاطرش تغییر میکنیم. کسی که آمادهی تغییر نیست، آمادهی عشق هم نیست. عاشقی که نخواهد تغییر کند، فقط لاف میزند.
شاید بشود عشق به فرزند را مثال زد. به خاطر فرزند تغییراتی میکنیم که غیرممکن است پیش از به دنیا آمدنش حتی فکرش را هم بکنیم. مثال مادیتر هم میشود زد. مثلاً فردی که واقعاً عاشق داشتن یک موقعیت اجتماعی یا طبقهی مالیست به خاطر رسیدن به خواستههایش یا حفظ آنچه دارد، چه تغییرها که نمیکند.
اصلاً همین است که عاشق به معشوق میگوید: «قربانت».
این «قربانت قربانت» ها که در روز خرج هر کسی میکنیم یعنی چه؟ معنی اصلیاش این است که یعنی «خواستههای من، قربان خواستههای تو» و یعنی نفس من فدای نفس تو و…
شاید اصلاً غایت عشق تغییر باشد. تغییری که عاشق، برای خاطر معشوق میکند.
اگر با این نگاه عشق را ببینیم، آنوقت هم عشق مثبت داریم و هم عشق منفی. مثبتش ما را به سوی تغییر مثبت هدایت میکند و منفیاش ما را به تغییر منفی. تعریف جهت مثبت را هم قبلاً در بین نوشتههایم عرض کردهام: به نظر نگارنده جهت مثبت و طبیعی برای انسان رشد، بیداری و تعالیست. عشقی مثبت است (چه زمینی و چه آسمانی) که انسان را در جهت رشد و بیداری ببرد… به همین قیاس عشق مناسب و نامناسب هم میشود داشت که یکی جهت تغییرش مناسب است و دیگری نامناسب (در اینجا کمی تأمل کنیم و بیندیشیم…)
عشق و تغییر شاید شاید به قول منطقیون، رابطهی عموم و خصوص مطلق داشته باشند. یعنی
بدون عشق نمیشود تغییر کرد و
بدون تغییر هم نمیشود عاشق بود.
لااقل در مورد جملهی دوم که بنده مطمئنم…
حالا این یادداشت به چه درد میخورد؟ به این درد که در مورد عاشقی، عملگرایانه فکر کنیم. یا شاید در زندگی واقعی اقداماتی انجام دهیم.
اگر فکر میکنیم عاشق چیزی یا کسی هستیم، به خاطرش تغییر کنیم. بعد ببینیم آیا آن تغییر برایمان مثبت و مناسب بوده است یا نه. از این طریق میفهمیم که اولاً آیا واقعا عاشق بودهایم؟ و ثانیاً آیا برای ما سازنده بوده است؟ چیزهای دیگر هم دستگیرمان میشود…
عشق ابزار تغییر در جهت رشد است. شاید این نگاه به ما کمک کند از این ابزار برای رشد بهره بگیریم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مأموریت غیرممکن
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرکنویسی دربارهی غرور
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی چهار نقش: مشاور، رایزن، مربی، راهنما