تفکر طراحی (بخش اول): شروع کار من با استادکار و سرآغاز استفاده کاربردی از تفکر طراحی
من از دی ماه 1399 به عنوان مدیر محصول همکاری خودم رو با استادکار شروع کردم و با این کار، صفحه جدیدی تو زندگی برای من ورق خورد. استادکار شرکتی با محیطی پویا و چابک که خلاقیت و پیشرفت افراد خیلی براشون مهمه، این فرصت رو به من داد که با فرآیندها و رویکردهای جدیدی آشنا بشم؛ همچنین امکان استفاده از ایدهها و روشهایی که دوست داشتم اجرایی کنم رو برای من فراهم کرد.
تو این سری از مقالات قصد دارم در مورد فرآیند تفکر طراحی سازمانی (Enterprise Design Thinking) براتون بنویسم و تجربه خودم از نحوه استفاده عملی از این فریمورک رو برای حل مسالههایی که باهاشون سروکار داریم، طراحی و ارائه محصولی بهتر برای مشتریان رو بهتون توضیح بدم.
خب تو مقاله اول میخوام در رابطه با این موارد صحبت کنم:
- مقدمه در مورد طراحی
- تفکر طراحی (Design Thinking)
- فرآیند تفکر طراحی سازمانی (Enterprise Design Thinking)
- اصول (The Principles) فریمورک تفکر طراحی سازمانی
- حلقه (The Loop) فریمورک تفکر طراحی سازمانی
- کلیدهای (The Keys) فریمورک تفکر طراحی سازمانی
مقدمه در مورد طراحی
"Everyone designs who devises courses of action aimed at changing existing situations into preferred ones."- Herbert Simon
خب نوشته خودم رو با نقل قولی از هربرت سایمون شروع می کنم. همونطور که سایمون میگه "همه کسایی که در حال برنامهریزی و ابداع اقداماتی به منظور تغییر وضعیت فعلی به حالت دلخواهشون هستند در واقع در حال طراحیاند.
طراحی یک فعالیت و توانایی بنیادی در انسانهاست که برای تغییر و بهبود وضعیت فعلی به حالت دلخواهشون تو فعالیتهای روزمره انجام میدن. مثل تغییر چیدمان مبل و دکوراسیون خونه.
در واقع همه انسانها در حال طراحی زندگی خودشون هستن و در راستای اون کارهایی رو انجام میدن که شرایط زندگی شخصیشون رو بهبود بدن. با توجه به اینکه ما انسانها از شرایط و علایق خودمون بیشتر از بقیه اطلاع داریم معمولا طراحی برای خودمون خیلی کار پیچیدهای به نظر نمیرسه.
ولی هدف ما در این مقاله آشنایی با تفکر طراحی و استفاده از اون به منظور بهبود و تغییر وضعیت بقیه انسانهاست. کاربرهایی که در ابتدا شناخت کافی ازشون نداریم و نیازداریم در قدم اول در مورد نیازها و علایق و مشکلاتشون بیشتر بدونیم. بعد براساس شناختی که پیدا میکنیم شروع به حل مسائلشون و تولید محصولی کنیم که باعث ایجاد سهولت و تجربه زندگی بهتری نسبت به گذشته در کاربرها بشیم. پس هدف اول و اصلی ما در تفکر طراحی قرار دادن انسان (کاربر) در مرکز تمام طراحیهاست.
یه نقل قولی هم از استیو جابز تو کتاب تفکر طراحی (نوشته جین لیدکا و تیم اگیلوی ترجمه: مرتضی خضریپور) دیدم که میگه
"طراحی واژهایست با معناهای مختلف. واقعا نمیدونم معنایش چیست. پس، الان واقعا خیلی دراینباره صحبت نمیکنیم، بلکه به این میپردازیم که طراحی چگونه عمل میکند. بسیاری تصور میکنند که در طراحی همه چیز مربوط میشود به پرداختن به ظواهر، در حالی که کارایی است که اهمیت اساسی دارد."
در واقع طراحی کردن صرفا ساختن محصولی با زیبایی ظاهری نیست. محصولی که ساخته میشه باید کاربردپذیر باشه و کاربر بتونه خیلی راحت ازش استفاده کنه.
ما با استفاده از تفکر طراحی در یک حلقه تکرارپذیر و بیانتها(که در ادامه درموردش صحبت میکنیم) به شناخت نیاز، رفتار و مشکلات کاربران خواهیم پرداخت و با استفاده از فرآیند چابک، همواره با تمرکز و محوریت کامل بر روی کاربرها، در پی بهبود محصولمون خواهیم بود.
تفکر طراحی
خب در مورد طراحی صحبت کردیم. بریم سراغ اینکه تفکر طراحی چی هست و اصلا چه نیازی بهش داریم. تفکر طراحی به بیان ساده رویکرد و نگرشیست که هدفش بهبود شرایط زندگی آدمها از طریق تجربیاتی است که در زندگی دارن.
در اینجا بهتره که یه تعریف هم برای تجربه داشته باشیم.
تجربه: به حسی که در حین انجام کاری به آدم دست میده و چیزی که تو اون لحظه بهش فکر میکنه، تجربه گفته میشه.
به طور مثال آخرین باری که چایی یا قهوه نوشیدهاید رو به یادتون بیارید. شاید همین صبح بوده باشه. در حین خوردن قهوه چه احساسی داشتید؟ چه کار دیگهای تو اون لحظه داشتید انجام میدادید؟ چرا قهوه رو برای نوشیدن انتخاب کردید؟ به احتمال زیاد پاسخ شما به این سوالات با پاسخ هر شخص دیگری که اخیراً از نوشیدنی گرم استفاده کرده متفاوته. پاسخ به این سوالات نمایانگر تجربه شما هستن.
تفکر طراحی ایجاب میکنه که همواره تجربه شخص رو در نظر بگیرید تا بتونید بر نیازهای انسانیاش تمرکز کنید. مشتریان شما ذاتاً به عملکرد داخلی یک قهوهساز اهمیت نمیدن، در واقع نیاز اونا در یک روز سرد یک انتخاب سریع ، یک گپ دوستانه و آٰرامش بخش یا نوشیدنی گرمه.
در واقع تفکر طراحی یه رویکرد حل مساله انسانمحوره که هدفش بهبود تجربیات آدمها و ساختن زندگی بهتر برای اوناست. یعنی با تمرکز به نیازهای انسانها و حل مشکلاتشون، شرایط فعلی رو به گونهای تغییر بدن که تجربههای خوبی رو در آینده داشته باشن.
همونطور که در ابتدای مقاله هم گفتم تفکر طراحی فقط برای طراحان نیست. تفکر طراحی رویکردی است که هر کسی میتونه به کار ببره. این به معنای ساده یعنی اینکه شما شروع به فکر کردن مانند یک طراح میکنید. در مورد اینکه شما چگونه میتونید تجربه فعلی مشتریان و کاربرانی که از محصول شما استفاده میکنن رو بهبود بدین.
فرآیند تفکر طراحی سازمانی
امروزه ما با مشکلاتی سر و کار داریم که صنایع و دولتها رو شکل میدن. ماهیت این مشکلات به طعم و شکل خاصی از تفکر طراحی نیاز داره که بتونه مقیاس و پیچیدگیهایی که روزانه با آنها روبرو هستیم را پوشش بده. در واقع فرآیند تفکر طراحی سازمانی، راه حل ارائه شده برای سازمانهای بزرگ با تیمهای متنوع و نامتمرکز هستش که در تلاشاند بدخیمترین (پیچیده ترین و بدترین) مشکلات رو بر طرف کنن.
فرآیند تفکر طراحی سازمانی یه چارچوب(فریمورک) برای تیم هایی هستش که با تمرکز بر نیاز و تجربه کاربران و همچنین، با بهرهمندی و مشارکت افرادی با مهارتها و تخصصهای مختلف، میتونند یه مسئله معنیدار را حل کنن.
فریمورکی که در این مقاله در موردش صحبت میکنیم، مدلیه که شرکت IBM ارائه داده. در سال ۲۰۱۳، شرکت IBM پروژهای رو به منظور ساخت فرهنگ مبتنی بر طراحی، در بزرگترین مقیاس ممکن، در شرکتی با ۳۸۵ هزار کارمند استارت زد. در این پروژه که حدودا ۳ سال طول کشید، بیش از ۷۵۰ طراح، ده هزار کارمند و صدها تیم مشارکت داشتن. مدل ارائه شده IBM، یک رویکرد سفارشیسازی شده برای تیمهای بزرگ و توزیعشده است که به اونا کمک میکنه تا به سرعت خروجیهای کاربر-محور رو به بازار تحویل بدن. خب تا اینجا با چند ویژگی مهم این چارچوب آشنا شدیم: کاربر-محور، سرعت بالا و مقیاسپذیری.
این چارچوب، ساختار مشخصی داره که از یه سری عناصر اصلی تشکیل شده. اولین مولفه، اصول فریمورک تفکر طراحی سازمانی هستش، بعدی حلقه اصلی این فریمورک و آخرین مورد کلیدهاییست که این چارچوب برای استفاده بهینه در اختیار ما قرار داده. در ادامه هر کدوم رو تعریف میکنم و اجزای تشکیلدهندهشون رو باهم میبینیم.
اصول فریمورک طراحی تفکر سازمانی
این اصول رهنمود کارهای روزانه شماست. پیروی از این اصول به شما این اطمینان رو میده که همواره کاربران رو در گوشه ذهنتون داشته باشید و از همکاری و مشارکت تیمهای متنوع بهرهمند بشید و به طور پیوسته در پی بهبود راهحلهای خودتون باشید. این فریم ورک سه اصل کلی داره:
اصل اول) تمرکز بر خروجی کاربر
کسب و کار خودتون رو با کمک به کاربرها برای رسیدن به اهدافشون پیش ببرید.
اصل دوم) بازآفرینی دائمی
در این فریم ورک فرض بر این است که هیچ محصول نهایی وجود نداره. تمامی محصولات که ساخته میشن، پروتوتایپهایی هستن که در حلقه بازآفرینی مداوم بهبود پیدا میکنن و تبدیل به محصول جدیدی میشن که خودش پروتوتایپی از محصول آینده است و این چرخه به صورت مداوم در حال تکراره.
اصل سوم) تیمهای توانمند و متنوع
با همکاری افراد با تخصص و نگرشهای مختلف کارها رو سریعتر پیش ببرید.
حلقه فریمورک تفکر طراحی سازمانی
این حلقه کمک میکنه که زمان حال رو درک کنید. یعنی بدونید که دقیقا کاربر شما در چه وضعیتی قرار داره و با بهرهمندی از یک چرخه متشکل از مشاهده، بازتاب و ساخت، آینده رو متصور بشید.
کلیدهای فریمورک تفکر طراحی سازمانی
این کلیدها به شما کمک میکنن که تیم بزرگ خودتون رو در جهت یک هدف مشترک همسو کنید و با به اشتراکگذاری کارهای در حال انجام و گرفتن فیدبک از کاربرها، کار خودتون رو در مسیر و جهت درست پیش ببرید.
خب امیدوارم تا اینجا مطالب گفته شده رو دنبال کرده باشید و براتون مفید بوده باشه.
تو مقاله بعدی تصمیم دارم بیشتر وارد جزئیات این فریمورک بشم و در مورد اصول،کلیدها و حلقه تفکر طراحی سازمانی، مفصلتر صحبت کنم.
منابع:
1) Rafiq Elmansy, IBM Design Thinking Model: A Shift Toward Big Enterprise, Online Article on https://www.designorate.com, 2016.
2) Enterprise Design Thinking, IBM, Online Source on https://www.ibm.com/design/thinking, Accessed on 2021.
مطلبی دیگر در همین موضوع
سیر تکاملی دیجیکالا | تصاویر اولین روزهای دیجیکالا
مطلبی دیگر در همین موضوع
روشهای تولید محتوا توسط کاربران
بر اساس علایق شما
مستقل شدن ارزشش رو داره؟