بوی غم میداد چشمانش...
آرزوی بزرگ شدن..!
بزرگ شدن ، آرزوی زیبا و هیجان انگیزه ماهیِ ۸یا ۹ ساله بود، ماهی ۹ ساله وقتی آدم بزرگای خونه شون میگفتن بزرگ شدن افتضاحه یه عالمه فحش بارشون می کرد. بزرگ شدن رو درمان همه درداش می دونست ، اما الان بزرگ شده و هیچ درمانی برای دردهاش وجود نداره،الان نه دیگه کوچیک بودن را ارزو می کرد و نه بزرگ شدن را، بلکه بی پروا شدن را آرزو می کرد،آرزویی که برای او بدست آوردنش بسیار سخت و دشوار بود.
باید اهمیت بدهم یا رهایش کنم !؟
تا حالا ازخودتون پرسیدین که آیا باید به زندگی اهمیت بدید یا رهاش کنید تا بگذره؟
اهمیت دادن یعنی باور داشتن و درک کردن و سنجیدن!
باور داشتن به اینکه زندگی دردستای توعه!
درک کردن اینکه زندگی در چه حد زیباست!
باور داشتن زیر مجموعه ای از ایمان داشتن است و ایمان داشتن به این معناست که میدانی آن چیز وجود ندارد اما ستایشش میکنی.( جمله ای از فیلمی که نمیدونم اسمش چیه و فقط در ذهنم مونده.)
نمی خواهم مانند یک فیلسوف صحبت کنم و جملات فیلسوفی بگویم،اما در نهایت میخوام بگم که اگه زندگی رو رهاش می کردیم چی میشد؟
اگه دیگه اون رو محدود به چند آرزو و دو،سه تا رویای بزرگ نمی کردیم چه میشد؟
قطعا بهتر از امید دادن به آن میشد! ( حداقل امیدوارم اینجوری میشد.)
My life...? (!تو بگو؟)
مطلبی دیگر از این انتشارات
new level unlocked: level 15
مطلبی دیگر از این انتشارات
تنها
مطلبی دیگر از این انتشارات
مامان، تو همیشه اینجایی