درد و دل و دیگر هیچ

از چی بگم؟
وقتی اونقدری از نوشتنام میگذره که دیگه کلا با قلم غریبم
از این بگم یا از نشخوار ذهنی ای که چند سال هست که دهن منو سرویس کرده!
بگذریم یکی دو هفته ای شده که من قصد کردم راه سخت و پر پیچ و خم و چرند کنکور را شروع کنم.
خب شروع هم کردم. میشه اینطور گفت که دست و پا شکسته شروع کردم به درس خوندن
البته فقط از روی کتاب درسی
آره شروع کردم ولی اینطوری آخه نمیشه. آدم نتیجه نمیگیره . نیاز به استاد و کلاس و مشاور هست
اگه منبع رو فاکتور بگیریم که حالا خوشبختانه من منبعه رو دارمش
موسسات و مشاور ها هم که تا من رو میبینن انگار منبع طلا پیدا کردن و قصد مکیدن تمام زندگیم رو دارن
آقا من نمیگم که زورم میاد این همه هزینه کنم .ناله ی من از چیز دیگریست از این که درآمد پدر بدبخت من فقط ماهی ۶ میلیون تومان است.
به زور به خورد و خوراک خانواده میرسدو فقط خدا را شکر میکنم که خودمان صاحب خانه ایم
بگذریم از مشکلات که گاهی بعضی ها بهانه صدایشان میکنند که بگذریم میرسیم به این که من چه کردم ؟
من علاوه بر کتابهای درسیم کتاب های pdf شده رو به صورت غیر قانونی کتاسفانه مطالعه کردم و بجز اون سعی کردم از فیلم های پخش شده از اساتید محترم (متاسفانه) استفاده کنم ولی هم بسیار پراکنده هم ناقص بودند و من جدی نمیتونم درس های دیگه بجز زیست رو خودم جلو ببرم
جدا اون ها نیاز دارن به آموزش
حالا شما میگویید که چه کنم؟

بگذریم .

برویم سراغ کار های مهم تر مثلا منتظر ماندن برای یک اوتوبوس خلوت

هیچی
هیچی
ایستگاه اوتوبوس
ایستگاه اوتوبوس
ورژن دست نویس
ورژن دست نویس