هنوز امید دارم...همیشه هم قراره امیدوار بمونم!

(نفس عمیق)...فیووووو

خیلی عجیبه.خدامو میگم...راه های جالبی برای برآورده کردن آرزو هام داره...

بهش گفتم نمیخوام فلان استرس و بهمان غم تو زندگیمون پررنگ باشه...گفت:باشه!

یه غم و یه استرس دیگه رو پررنگ تر کرد که اونیکیا کم رنگ تر به نظر بیان...یه جورایی روشش واقعا کارسازه!یه جورایی میشه گفت آرزومو برآورده کرده دیگه نه؟به روش خودش...پس من باید شکرگزار باشم که به حرفم گوش داده دیگه نه؟

خدایا شکرت!الله چوخ شوکور!

ممنون که به حرفام گوش دادی...

باشه باشه...اینجوری حرف زدن رو باید تموم کنم...

ولی اینکه میگم "خدایا شکرت" دارم از ته قلبم میگم!مسخره بازی نیست.مفهوم و معنی دیگه ای زیر این حرف پنهان نیست...

من همیشه شکرگزارم به خاطر چیزایی که بهم دادی...و میدونم که هر دردی که دادی هم قدرت مقابله کردن باهاشو هم تو وجودم قرار دادی!

خداجونم!ببخشید به خاطر طرز صحبت چند لحظه پیشم...من ناراحت نیستم...نه از دست تو ناراحتم و نه به دلیل اتفاقایی که میفته.چون من امید دارم!امیدی بی پایان!و به تو ایمان دارم!و بدون که مثل همیشه رو کمکات حساب باز کردم!

اینقدر امیدوار بودن به نظر من یه قدرته و من یه قهرمانم!یه قهرمان با قدرت جادویی امید!

مطمئنا بی این قدرت من و "اونا" تا الان تلف شده بودیم.پس بازم میگم"خدایا شکرت!"به خاطر این قدرتی که به من دادی...

همیشه میگم,امید داشتن چیز عجیبیه...مثل اینه که به سمت خورشید داغ در حال حرکت باشی و در حالی که ماهیچه هات ذوب شدن و استخون هات دارن نابود میشن بگی : نه بابا از این بغل مغلا رد میشم میرم یه سیاره ی جدید و قشنگ پیدا میکنم که آدمای مهربون توش منو با آغوش باز پذیرایی کنن!...و بعدش بگی که:اینطوری هم نباشه حداقل من اولین کسیم که اینقدر به خورشید نزدیکه....و بعد به خوشبینی هات ادامه بدی و بگی:نور و گرما دوست دارم!خوش به حالم...وبعد به آخرین مرحله میرسی و میگی:ها ها!چقدر هات شدم!آخرین مرحله ی امیدواری شوخی کردن و جک ساختن در مورد همه چیزه,به امید اینکه اوضاع اینطوری بهتر بشه(وقتی تو بدترین شرایطی به این مرحله از امیدواری میرسی چون سعی میکنی دلسر و نا امید نشی!)(دیدین ما ایرانیا از همه درد و غم هامون جک میسازیم؟آره دیگه!همونو میگم!)

من امید دارم که این اوضاع درست میشه...

چند مدتیه که به خورشید نزدیکم ولی هنوزم باور دارم که یه سیاره اون بغل مغلاست!میدونی؟امیدوارم حق با من باشه!

چند وقتیه که امیدواریم به مرحله ی آخر رسیده!

چند وقتیه که به خودم میگم : خدایا شکرت!حداقل سالمیم!همدیگرو داریم!درد و بلاهای سخت تر از این رو تحمل نمی کنیم!

ولی میدونی چیه؟من قراره همیشه اینطوری بمونم!قراره ادامه بدم!قراره تو سخت ترین شرایط زندگیم هم شاد باشم و امیدوار!قراره به مرحله ی آخر برسم!جوک بسازم و دلقک بازی در بیارم!

چونکه من هنوز امید دارم!