«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
ای خدا ای خدا ای خدا... !
اردیبهشت امسال به اندازهی تمام عمرم تجربههای جدید و عجیب و غریب داشتم. برای اولین بار یکماه از خانوادهام دور بودم. برای اولین بار بیداری از چهار و نیم صبح تا شب را تجربه کردم. برای اولین بار نشاط روحی را در میان خستگیهای شدید جسمی تجربه کردم. برای اولین بار خوابیدن راحت در سر شب را تجربه کردم. برای اولین بار زندگی بدون تلویزیون و خبر را تجربه کردم. برای اولین بار دور ماندن یکماهه از فضای مجازی را تجربه کردم. برای برای اولین بار سیل و خرابی ناشی از آن را تجربه کردم. برای اولین بار ماندن در زیر آوار (نه ناشی از زلزله، ناشی از ناشیگری در خراب کردن دیوار کاهگلی قدیمی) و شکستگی استخوان دندهام را تجربه کردم. برای اولین بار شنیدم که یک رئیس جمهور با بالگرد سقوط میکند و کشته میشود. در سال هزاران پرواز با بالگرد در کشور ما اتفاق میافتد که همگی سالم به مقصد میرسند، چرا این پرواز باید دچار سقوط شود؟! در چند ده سال اخیر کدام رئیس جمهور، از کدام کشور بر اثر سقوط بالگرد از دار دنیا رفته است؟ مگر بالگرد، پراید است که بر اثر مهگرفتگی نتواند جلوی خودش را ببیند؟ گیریم اینطور است، سازمان هواشناسی کجای کار بوده است؟ این همه سامانههای کنترلی در بالگرد چه مصرفی دارند؟ چرا برای چندمین بار باید کلی اخبار ضد و نقیض دربارهی یک سانحهی هوایی منتشر شود؟ چرا اگر همان سر شب همه چیز را میدانستید، مردم را تا هشت و نه صبح سر کار گذاشتید؟ از تمام این حرفها گذشته، به نظرم ماجرای سقوط بالگرد حامل رئیس جمهور و همراهان ایشان، بسیار مشکوک است. این ماجرا پر از حفرههای عمیق پرنشدهی اطلاعاتی و امنیتی است. حفرههایی که پر شدن کامل آنها شاید نیم قرن زمان ببرد!
این روزها، به دلیل شکستگی دنده، حتی یک آه عمیق نمیتوانم بکشم. سینهام پر از آه و اندوه است. پس تنها خدا را میخوانم: ای خدا ای خدا ای خدا... !
قصد داشتم بعد از کلی ننوشتن، یک یادداشت نشاطبخش و امیدآفرین بنویسم، ولی تقدیر اینگونه رقم خورد. به بزرگی خودتان ببخشید. هر چند هنوز نیز سخت امیدوارم و در حکمت اتفاقاتی که از سوی خدا رقم میخورد، تردیدی به دل راه نخواهم داد.
یک صلوات و یک فاتحه، نثار روح آقای رئیسی و همراهان ایشان.
و خدایا شکر که همگی دیر یا زود خواهیم مُرد و بالاخره به تمام حقایقی که در حسرت دانستن آنها، سوختیم، پی خواهیم بُرد.
حُسن ختام:
مطلبی دیگر از این انتشارات
[پراکنده نویسی ۴] - از کمپین توصیفموجی تا «انومین» من رو ببخش :ـــ(
مطلبی دیگر از این انتشارات
هست را اگر قدر ندانی می شود بود! (4)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرت و پرتنامه | اخبار اخیر [و کویر]!