ایزابل بروژ·۷ ماه پیشبالاخره تموم شد!اینارو مینویسم تا یه روز بیام و موقع خوندشون یه نفس راحت بکشم و بگم: بالاخره تموم شد!امروز بعد از مدتها فرار و ترسیدن از این روز سخت و پر چ…
ایزابل بروژ·۱ سال پیشخانهی "آقاجون"همه جا ساکت است . آنقدر ساکت که برای اولین بار به سر و صدای همیشگیِ همسایهی فلان فلان شدهمان نیز غالب شده . شبِ سرد و بیصداییست که دارد…
ایزابل بروژ·۲ سال پیشدیدار با کبری خانم ، به صرف شیر بُز!گویی بیش از نسترن ، رفتن شما بود که هیچ بر ما باقی نگذاشت .
ایزابل بروژ·۲ سال پیشخداحافظی با او ، شاملو و احساسات دروغینصرفا چون باید جایی این پرندهی خزعبلگو رو پرواز میدادم.