نادان تر از چیزی هستم که فکر می کردم...
توفان در پرانتز
روز هایی که مانند قبیله های پراکنده ی قریش به جان هم می افتادیم و عصبیت قبیله ای بر جنگ های جاهلانه ی مان می افزود در حال گذر است.
روز هایی که به دعوای پایان ناپذیر دکارت و هیوم گوش می سپردیم و سرانجام ابن سینا در پاورقی پاسخ دندان شکنی به هیوم خدانشناس می داد هم به زودی به پایان میرسد.
چه بسیار که عیب های قافیه را یافتیم و فهمیدیم در مضارع اخباری فقط بن مضارع حرف اصلی است و بقیه حروف الحاقی هستند اما ناگهان در سال دوازدهم شعر سپید کاسه و کوزه ی قافیه را برهم زد.
با جامعه شناسان انتقادی همراه شدیم و گرز سیمین خود را بر فرق سر تبیینی های نادان کوبیدیم و از دست پست مدرن های ابله که ناگهان اساس علم را انکار کردند حرص خوردیم.
در دامنه های آلاداغ و سبلان و کوه های شرقی ایران در منطقه ی جازموریان به سیاحت پرداختیم.
هرگز نفهمیدیم نون وقایه کجای زندگی به کار می آید؟و چرا منطقه اسم مکان نیست اما ماوا هست😐
در صفحات تاریخ اتحاد دهوک را که نمی دانم چرا همه او را به اشتباه دیااکو می خوانند دنبال کردیم و با کوروش بابل را فتح کردیم و سرانجام توسط اسکندر به خاک سیاه نشستیم.
ساسانیان پدر اشکانیان را در آوردند ، اعراب پدر ساسانیان ، آل بویه پدر عباسیان و طغرل سلجوقی پدر آل بویه و خوارزمشاهیان پدر سلجوقیان را و چنگیز اعظم پدر جهانیان را درآورد،خدا پدرتان را نیامرزد که به خاک سیاهمان نشاندید.
در اثنای امتحان به پدیده ی نوک زبانی مبتلا شدیم و از اراده ی نیک وی آچیچ برگ هایمان ریخت و در آخر فهمیدیم کودکی اول همان دوره ی سروری از نظر پیامبر است و درواقع در این دوره است که کودک بخت برگشته می تواند مستقل بنشیند. راستی میدانستید خودکشی کنشی غیر عادی است که از میل به مرگ به جای زندگی سخن می گوید؟
وسط دعوای مارکسیسم و سرمایه داری نظام عدالت محور ناگهان پیدا شد و جهان را نجات داد،اما در آخر کتاب معلوم شد که خود نظام عدالت محور هم درگیر سرمایه داری است.
به ما گفتند "شهری" بودن یک ویژگی انتسابی تغییر ناپذیر است اما زیبایی با عمل جراحی تغییر می کند.
در آخر نفهمیدیم دوری و دوستی جواب میدهد یا اینکه از دل برود هر آنکه از دیده برفت؟
همه ی ما میدانستیم خدا توبه را می پذیرد اما کسی اجازه نداد از درس خواندن توبه کنیم و در بهار توبه چون مورچه ای در شب تاریک روی تخته سنگی سیاه درس خواندیم و در آخر گفتید فلان جا دبیرشان تقلب رسانده و فلان جا گوشی برده اند و فلان کس سوال خریده.
چه کسی فکرش را می کرد که دلیل کاهش نرخ بیکاری این باشد که دکترای علوم سیاسی و فرهنگ از دانشگاه تهران در اسنپ مشغول به کار شده و آن مفلوکی که از پیدا کردن کار ناامید شده دیگر بی کار محسوب نمی شود؟
شاید باورکردنی نباشد اما شاعر شعر باز این چه شورش است که در خلق عالم است همجنس گرا بوده و صفویان پرادعا خودشان ته این لجنزار را پیموده اند.(از منبع بی اطلاعم دبیرم گفت)
بیچاره امیرکبیر و قائم مقام فراهانی،بیچاره میرزا حسن رشدیه دورود بر بی بی خانم استر آبادی و خاک بر سر صدام بی لیاقت
یکی بود یکی نبود
یه جمال زاده ای بود
راه آب نامه می خوند
تلخ و شیرین،تلخ و شیرین...
آتیشو خاموش کن سیمین
شهر بهشتی سوخته
کتاب ماهو باز کن
نقشو نگاه کیهان آرشو کرده شیفته
پ.ن اشعار فوق روش سمی من برای حفظ کردن آثار سیمین دانشور و محمدعلی جمال زاده است که توسط خودم سروده شده اند
خدایا شکر✨
شکر که بدتر از این نشد🌱
مطلبی دیگر از این انتشارات
[پراکنده نویسی ۵] - از «مشکلت اینه که میخوای همه رو نجات بدی» تا «اسکل ابن ملخ»
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولین برف برای آخرین بار
مطلبی دیگر از این انتشارات
هفته ی سبز تاریک.