داستان من! ( بسیار عجیب اما کاملا واقعی :))

خب خب نمیدونم انگیزه شما از کلیک بر رو این متن چی بوده ولی خب میخوام یه فریم۲ ساله از داستان زندگی خودمو بنویسم چرا؟ چون اتفاقاتی که افتاده بسیار عجیب بوده از نظر من :) چرا الان میخوام بنویسم؟ چون همین الان فهمیدم دکتری با ۳۰ سال سابقه درمان بیماران روان ، تشخیص اسکیزوفرنی داده و یه آمپولی نوشته که بشدت عوارض جانبی مخربی هم داره (البته مدتی قبل از این هم تشخیص دوقطبی بودن داده بودن و الان بعد از ۳ماه شدم اسکیزوفرنی :) isnt it ridiculous?

داستان برمیگرده به ۲ سال پیش که من توی مدرسه تیزهوشان بودم و اوضاع خوب بود سال یازدهم رو میخواستم شروع کنم. من از سال نهم برنامه ریزی کرده بودم که سال۱۱ ام المپیاد بخونم و خب تصمیم گرفتم نرم مدرسه و خودم درسای مدرسه رو با المپیاد بخونم .

بعله و تا ترم اول نرفتم مدرسه و خودم خوندم . امتحانای ترم اول شد و من همه شو با شب امتحانی خوندن نمره متوسطی گرفتم و ولی بعدش مدیر فرمودن که نمیشه نیای مدرسه و اگه نمیخوای بیای برو مدرسه دیگه ای :‌) منم گفتم به روی چشم و رفتم مدرسه غیردولتی ترم دوم رو هم غیرحضوری خوندم :) ولی خب اصلا دیگه درس نخوندم و تمام مدت المپیاد بود و خب امتحانا موند شهریور ماه و خلاصه گذشت

سال ۱۲ ام چون شهریه غیردولتی زیاد بود ، گفتم میرم مدرسه معمولی دولتی و رفتم مدرسه لعیا. توی تمام این مدرسه ها من کلی دوست پیدا کردم و با همه ارتباط گرفتم . سال ۱۲ ام ۳ ماه اول رو رفتم مدرسه و دیدم که اینا اصلا درس یاد نمیدن و درس نمیخونن :) منم از فرصت استفاده میکردم و جبران خواب میکردم :) و تصمیم گرفتم دوباره غیرحضوری بخونمش و ..

دقیقا بعد از امتحانای ترم اول ، خانواده محترم(شامل خواهر ۱۰ سال بزرگتر از خودم ، و مادر ) در یک حرکت انحطاری :) چیکار کردن؟ من رو خر کردن و بردن تهران به هوای گردش ولی انداختنم با زور و آمپول بی هوشی توی بیمارستان روانی بخش بزرگسالان ( من فقط چند روز از تولد ۱۸ سالگیم میگذشت و باید بخش نوجوانان میبودم :) به مدت ۱ماه تمام!!!! اتفاقا اونجا هم با همه ی کسایی که از من خیلی بزرگتر بودن هم دوست شدم و برای اولین بار زندگی بزرگسالی رو تجربه کردم (توی بیمارستان روانی البته! )

دلیلش؟ نمیدونم چی توی مغز کند ذهنشون میگذشت ولی کاملا اشتباه کردن

اونجا دکترا تشخیص دوقطبی بودن دادن و هر هفته ۲ جلسه با دکتر ویزیت داشتم که هر بار فقط ۲ تا سوال میپرسید فقط ( ۱ـ‌چرا مدرسه نرفتی ؟ ۲ـ چرا دیر حموم میری :/ ) ظاهرا حموم نرفتن یکی از نشانه های بیماری دوقطبیه :) و من هر بار بهش ریشه اصلی حموم نرفتنم رو میگفتم و این بازم فکر میکرد نه من مریض روانی ام که دیر حموم میرم :/ ( دلیل و ریشه اصلی شو کاملا توضیح میدم بعدا )

اینم یه مدرک که من توی اونجا ، کاملا خوب میخوابیدم ، کاملا خوب غذا میخوردم و ۱۲ کیلو توی یه ماه افزایش وزن داشتم ، کاملا ارتباط اجتماعی خوبی داشتم با همه و کلی هم جایزه برنده شدم :)))) آرههه جایزه میدادن :)

حالا اومدیم و تموم شد و در ۳ ماه بعدش ، انواع دکترها انواع برچسب های روانی رو گذاشتن روی من ! از افسردگی ، اظطراب ، وسواس فکری ، کمالگرایی ، قرص های قوی برای تمرکز ، دوقطبی و حالا هم اسکیزوفرنیا :)))

این آخرین دکتر ، بنظر خودش بسیار مجرب و با تجربه هستش با یک بار ویزیت من تشخیص قطعی اسکیزوفرنیا داده و امپول flupentixol نوشته که بسیاررر عوارض جانبی خطرناکی داره :/

الان میخوام تک تک علایم اسکیزوفرنیا رو بگم و با هم یکم جوک ببینیم چون حتی یکی شون در من وجود نداره :))))

بنام خدا علایم اسکیزوفرنی :

نکته اول اینکه این بیماری در زنان اغلب در اواخر دهه ۳۰ ( ۲۰ تا ۳۰ سال )نشون داده میشه و در مردان در اواخر دهه ۲۰ .... و من هنوز ۱۸ سال و ۵ ماهمه :) پیر شدم والا!!

علایم اولیه : مشکلات خواب . انزوا طلبی . کاهش تمرکز .

علایم اصلی بعد از مدتی گذشتن :

توهم شامل ( دیدن ، بوییدن ، شنیدن و چشیدن و حس کردن چیزایی که در واقعیت وجود نداره )

بعله من هر لحظه دارم دنیای اجنه ها رو در واقعیت توهم میزنم بخدا :)))))))))

هذیان هایی مثل :

فرد مبتلا بر این باور است که خویشان و اشنایان در صدد ازار و اذیت وی هستند !

بعله من ۱ ماه پیش کل فامیل و اشنا جمع شده بودیم تولد ، اصلا مثل بید میلرزیدم که اینا میخوان منو سر به نیست کنن !!! :)))) با همشون رقصیدم ، دست دادم و کیف کردیم

فرد مبتلا در هذیان هاش خودشو فرد بسیاررر مهمی پنداشته و غالبا فکر میکنه از قدرت های ماورایی برخورداره :)))

داداش این یکی دیگه واقعا صحیحه . من الان خودم رو رییس جمهور بعدی در همین انتخابات آمریکا میدونم ! همه به من تکریم کنید زود :)))))

فرد میپندارد که تحت کنترل افراد یا گروهی بیگانه قرار دارد . تحت تلقین و تحمیل افکار بیگانگان قرار داشته و ایده ها و نظرات شخصی انها توسط افرادی دزدیدهههه میشوند!

گایز کام آن. از اینام که فکر میکنن مریخی ها اومدن بدزدنشون؟ یا اون اجنه در رمان آرتمیس فاول که یه کلاه خود میذاشت سرش چون فکر میکرد بقیه دارن از مغزش استفاده میکنن !!!!

اختلالات فکری شامل : بکارگیری کلمات بی معنا ،‌استفاده از عبارات آهنگین و فاقد معنا و تکرار بیش از اندازه جملات !!!!

به به چشم بسته غیب گفتی !! الان مثلا توی مطب دکتر که داشتم نطق میکردم براش ، درواقع براش عبارات بی معنی آهنگین مینواختم! اینجا رو فکر کنم دکتره توهم زده ، چون اونجا مامانم هم حضور داشت و اگه کسشعر میبافتم اونم متوجه میشد!!

اختلالات حرکتی : تحرکات اشفته و حالات عجیب و غریب مثل رفت و امد مکرر و بی هدف در فضایی نسبتا کوچیک یا الگویی دایره وار!!!!

یس بیبی ! زدی توی هدف ، هر دیقه توی اتاقم دارم عین چی ؟‌ دور خودم میچرخم :))))

علایم منفی اسکیزوفرنی شامل : کمبود انرژی ، عدم اشتیاق به زندگی و لذت های آن ، بی انگیزگی ، کم حرفی ، عدم رعایت بهداشتو رسیدگی به وضعیت ظاهری :)

عاقااا من برنامه ریختم تا ددلاین دانشگاه های امریکا مدارکم حاضر باشه ، عدم اشتیاق ؟؟؟؟ میخوام برم امریکا بعد عدم اشتیاق ؟؟؟

کم حرفی که چه عرض نمایم ، اگر مادر بنده بگذارن همین صبح یه عالمه درباره برنامه صداتو نطق کردم براش عه عوض دستت درد نکنه ها !

و اما بیگ مومنت ! عدم رعایت بهداشت که اینا همون حموم نرفتن منو گیر دادن!

دلیل و ریشه اصلی این کاملا شخصیه و من برای خانواده توضیح دادم و حتی دیدم که بعضیا نوشته بودن دقیقا اونا هم به همین دلیل خودشون از قصد حموم دیر میرن و اونا هیچ کدوم اسکیزوفرنی نداشتن ، حالا اینا یه سوراخ سمبه پیدا کردن انگشت کنن توش به من ربطی نداره ، هر گو.. میخوان فکر کنن ، من اهمیتی نمیدم!

حالا من با برچسب های افسردگی و اظطراب و ... مشکلی نداشتم و قرص ها رو هم میخوردم ولی با این یکی با این همه عوارض جانبی ، جداّ برخورد میکنم

در نهایت واقعا دکتر ها موجودات جالبی ان ، خداروشکر که تصمیم نگرفتم تجربی بخونم

این نوشته رو شاید بعدا تقدیم کردم به چشمان زیبای دکتر آخری ، شاید یکم اون مغز آکبندشون رو بکار بندازن و در اولین ویزیت بدون هیچ شناخت قبلی ، با اعتماد به نفس کامل ، کسشعر تحویل من ندن