روز نوشت

با خودم فکر می‌کردم چرا آدم‌ها دوست دارند وقایع روزانه‌شان را ثبت یا برای دیگران تعریف کنند؟ یا چرا تمایل به خواندن یا دیدن روزمرگی دیگران دارند؟

بچه که بودم وقتی سریال دکتر قریب را تماشا می‌کردم با خودم فکر می‌کردم دکتر قریب به خاطر ثبت خاطرات زندگی‌اش ماندگار شد، اگر من هم خاطرات روزمره‌ام را ثبت کنم، ماندگار خواهم شد. حال که فهمیدم دکتر قریب پدر طب اطفال است با خودم فکر می‌کنم آیا در این خاطرات روزمره من اتفاق نویی یافت می‌شود که من را ماندگار کند؟

میدونستید سرطان ریه درمان نداره؟ (مگر اینکه در مراحل اولیه یافت بشه) حال سیگار بکشید!
میدونستید سرطان ریه درمان نداره؟ (مگر اینکه در مراحل اولیه یافت بشه) حال سیگار بکشید!


دیروز مجدد دوستم از تمایلش به ازدواج با یک دانشجوی پزشکی حرف می‌زد. این حجم علاقه به ازدواج با پزشک را در بین دیگر همکلاسی‌هایم ندیده‌ام که بالعکس عده‌ای علاقه به ازدواج با همکارشان ندارند. همه آدم‌ها فانتزی دارند ولی زمانی بد می‌شود که سعی می‌کنند به این فانتزی‌ها دلایل عقلانی بدهند. مثل دوست من که می‌گفت اگر با شغل دیگری ازدواج کنیم، در آینده وقتی همسر دوستانمان را می‌بینیم حسرت می‌خوریم. و وقتی گفتم خوب او هم مثل ما تا ده سال دیگر آس و پاس است و چه کسی خرج زندگی را بدهد، با پاسخ کوبنده بابای پولدار مواجه گشتم ...

این بار چندمی است که این صحبت‌ها پیش می‌آید و در آن لحظه حرف‌ها برایم مسخره به نظر می‌رسد؛ اما کافی است مدتی بگذرد و با خودم فکر کنم اگر او راست بگوید چه؟

وقتی از کلاس برگشتم فقط ده دقیقه وقت داشتم تا هم نماز بخوانم و هم ناهار بخورم تا به کلاس المپیاد برسم.

ولی وارد خانه که شدم خانه را خالی یافتم و وقتی تماس گرفتم که بیایند تا من را به کلاس ببرند با جمله برنج هم درست کن مواجه شدم و آنجا بود که فهمیدم ناهاری در بساط نیست!

خیلی ناراحت شدم که واقعا فکر نمی‌کنند من خسته از دانشگاه برسم و تازه باید برای شما هم غذا درست کنم؟

باز یاد صحبت‌های ساعت پیش دوستم افتادم، واقعا ازدواج با آدمی با گرفتاری‌ها و اهداف شبیه خودم کار درستی است؟

با شکم گرسنه راهی کلاس شدم و با صحنه تصویر بالا مواجه گشتم!

فقط من در کلاس حضور پیدا کرده بودم!

المپیاد مدیریت نظام سلامت. استادش همان استاد اصول خدمات سلامت ترم اولمان بود و درسی بسیار شبیه به همان درس خدمات سلامت.

مقاله‌ای که بررسی شد درمورد خدمات پزشک خانواده و طب تسکینی و خانه‌های بهداشت و اثرات جالبی که گذاشتند بود. درس اصول خدمات سلامت تئوری زیبایی از نظام خدمات سلامت کشور را ارائه می‌دهد که اگر من روزی در جایگاهی بودم، آموزش آن را نه فقط برای دانشجویان پزشکی که برای تمام مردم لازم می‌دانستم. تنها درسی که عمیقأ دوست دارم به کسی یاد بدهم.

جالب است که بعد از کلاس متنی در ویرگول خواندم که پزشکان طب نوین را عامل رونق اشاعه فحشا در کشور می‌دانست. به لایک کنندگانش نگاه کردم و با خودم فکر کردم آیا برای اطمینان از متنی که در فضای مجازی می‌خوانیم تحقیق هم می‌کنیم؟ یا صرفا تا نام اسلام را دیدیم آن را لایک می‌کنیم؟

در متن گفته شده بود پزشکان از بیماری مردم پول در می‌آوردند برای همین مردم را بیمار می‌خواهند. به شهدای سلامت، به تمام کادر درمانی که در دوران کرونا در سراسر دنیا جانشان را از دست دادند فکر می‌کنم، به پیامک امروز همسر برادرم فکر می‌کنم که گفته بود اگر فردا هم بیمار نیاید شیرینی‌ات محفوظ است. آخر قول داده بود‌ که اگر در هفته کمتر از بیست بیمار داشته باشد، به من شیرینی بدهد (دعا کنید فردا هم مریض نره خیر ببینید). واقعا اگر مردم را بیمار می‌خواهیم، پس چرا برای خلوت ماندن مراکز سلامت دعا می‌کنیم؟ پس سیاست‌های پیشگیری و غربالگری که من می‌خوانم برای چیست؟

چون نام دین در متن آمده بود خیلی ناراحت شدم، یادم است یک زمانی فکر می‌کردم امام زمان مرا دوست ندارد چون پزشکی می‌خوانم، آخر یکی از همین‌ها در پیجش گفته بود ما عاملین یهود هستیم. پیجی که اخر با تهدید پدرم دیگر آن را نگاه نکردم.

یا صحبت‌هایی که از قشر علمی درمورد قشر مذهبی می‌شنوم، از اینکه اهل مطالعه نیستند تا مخالفتشان با علم، از اینکه سر همین مسئله برچسب جهان سومی می‌خوریم. یاد صحبت یکی از دوستانم می‌افتم که چرا آنقدر که افراد غیرمذهبی در قسمت‌های علمی بولد هستند، یک فرد مذهبی یافت نمی‌شود. و من به این فکر می‌کنم چگونه از حدیث «اطلب العلم ولو بالصین» یا حدیث «دانش اگر در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس بدان دست خواهندیافت» رسیدیم به جایی که افراد مذهبی را افرادی دور از دانش می‌دانند و مردم کشورمان را افرادی دور از علم؟

پیامبر اکرم (ص) در نکوهش گفتار بدون علم و آگاهی می فرمایند: «من افتی الناس بغیر علم کان ما یفسده من الدین اکثر مما یصلحه؛ کسی که برای مردم بدون علم و آگاهی فتوا دهد، خرابکاری اش در دین بیشتر از اصلاحش می باشد.»

دیروز هم نتوانستم و به پدرم گفتم همچین متنی خواندم. گفتم تو معلم هستی، تو از بی‌سوادی مردم پول درمی‌آوری؟ مردم را جاهل می‌خواهی؟! مکانیک ماشین‌ها را خراب می‌خواهد؟ آرایشگر مردم را زشت می‌خواهد؟ عالم دینی مردم را بی دین و ناآگاه از احکام دین می‌خواهد؟ مهندس مردم را بی خانه می‌خواهد؟ مشاور مردم را با مشکل می‌خواهد؟ اصلا همه آدمها مگر از نداشته‌های دیگری ارتزاق نمی‌کنند، پس چرا فقط درمورد رشته من همچین حرفی زده می‌شود؟

پدرم هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت تقصیر خودت است :) مگر وقت اضافه داری که در فضای مجازی حرامش می‌کنی؟ (باز منت خدای را عزوجل به حجم کتاب‌هایی که باید بخوانم اشاره نکرد)

ولی در نهایت با خودم می‌گویم: «اگه برای مردم درس بخوانی و کار کنی ضرر کردی.»

و بعد هم یاد جمله همیشگی پدرم می‌افتم: «هرکاری را جز برای رضای خدا کنی ضرر کردی.»

کارهای پایانی اسباب کشی دارد انجام می‌شود بالاخره خانواده رضایت به ترک این خانه داده‌اند. بعد از مدت زیاد زندگی در یک خانه ترکش بسیار دشوار است. آن هم خانه‌ای که به قول پدرم آجر به آجرش با ذکر اهل بیت بوده است. خانه‌ای که پر از اتفاقات تلخ و شیرین برای ما بود.

شاید نکته مثبت این اسباب کشی مرور خاطراتی بود که در گوشه کنار کمد و خانه خاک می‌خوردند و فراموش شده بودند. شاید یک پست از آنها نوشتم، هرچند که با خودم فکر می‌کنم همین صحبت‌ها مگر برای کسی فایده‌ای دارد که آن‌ها داشته باشند؟

آزمون‌هایی که در راهنمایی می‌دادم
آزمون‌هایی که در راهنمایی می‌دادم


امروز دوستی که با او به کلاس می‌روم دیر کرد و دیر به کلاس رسیدیم و از آنجایی که استاد اخلاق بسیار خوبی دارد!!! بعد از خودش کسی را به کلاس راه نمی‌دهد و ما بیرون از کلاس منتظر تایم آنتراک ماندیم...

تایم بعدی کلاس اپیدمی بود. یکی از همکلاسی هایم آنقدر زیبا ارائه داد که حسادتم برانگیخت. به دوستم می‌گفتم من همچین اعتماد به نفسی در ارائه ندارم ولی دوستم معتقد بود که برعکس خودش من اعتماد به نفس خوبی دارم و سر همین وقتی استاد گفت مبحث بعدی را چه کسی ارائه می‌دهد، جوگیر شدم و گفتم من! و بعد یاد پایگاه دوم سرچی افتادم که هنوز بعد از چند هفته انجامش ندادم و حجم زیادی از فایل‌های باز ذهنم به سرعت از جلوی چشمانم عبور کردند.

نمیدانم شاید با خودم فکر کردم بالاخره که چه؟ تو باید دو سال دیگر دقیقا روی همین سن در مورنینگ ارائه بدهی، نمی‌خواهی از الان اعتماد به نفست را تقویت کنی؟

و یاد مورنینگ یکی از دختران اینترن افتادم که با اعتماد به نفس صحبت می‌کرد و آخر هم یکبار وقتی در بخش دیدمش اقرار کردم که خیلی زیبا و با اعتماد به نفس از بیمار صحبت می‌کند.

به نام ایران در وسط جزوه اپیدمی می‌نگرم و با خودم فکر می‌کنم که چقدر این نام را بیش از هروقت دیگری دوست دارم.

به شهید تهرانی مقدم فکر می‌کنم، به پدر موشکی ایران، به اینکه تا ابد هر موشکی که برای دفاع از این مرز و بوم پرتاب شود، همه نتیجه زحمات اوست.

و چقدر شریفند امثال تهرانی مقدم و کاظمی آشتیانی که گره‌های بزرگ را برای اولین بار بدون توجه به خودتخریبی‌ها باز می‌کنند و به این فکر می‌کنم آیا ماهم می‌توانیم مانند آن‌ها دردی از مشکلات کشور درمان کنیم؟