نادان تر از چیزی هستم که فکر می کردم...
سلام من هنوز همین جام
آخرین امتحانمو دیروز دادم
برای خرداد امسال خیلی تلاش نکردم.درواقع مثل ترمای قبلی خودکشی نکردم و سعی کردم نهایت استفاده رو از آخرین استراحت های پیشاکنکوریم ببرم.میدونم اگه بخوام همیشه نفر اول میشم اما این ترم نخواستم...
روز آخر مدرسه ها دوستم بدون خداحافظی با من رفت و به داد و فریادام پشت سرش توجه نکرد.شایدم نشنید:|از همین تریبون بهت میگم خیلی بدقولی گفته بودی برام یادگاری مینویسی.
هنوزم اون دوستی که می خوام و براش چند تا معیار مهم چیدم رو پیدا نکردم.البته یه نفر نظرمو جلب کرده ولی بعیده اونم آدم درستی باشه.
معلم فلسفمون برای جشن اخر سال اسم بچه هارو رو چند تا کاغذ نوشت و ما قاطی برداشتیم هر کس واسه کسی که اسمش در اومد کادو بخره من برا دوستم شال گردن بافتم و نامه ای سراسر استعاره نوشتم که اخرشم خورد تو ذوقم?
بعد از مدت ها انتظار برای کد اشتراک طاقچه فهمیدم لینک نزدم و دوباره مدت ها منتظر بودم تا بلاخره به مراد دلم رسیدم
۸ تا کتاب خریدم هنوز ۶۵ تومن دیگه برام مونده که نمیدونم باهاش چیکار کنم(کتابایی که خریدم:تاریخ قرن بیستم،نایریکا جلد ۱و۲،جامعه شناسی،مصر باستان،ماده ی تاریک،هر دو در نهایت میمیرند،سایه باد)
تو خرداد ۵ تا کتاب خوندم(هر دو در نهایت میمیرند،معجزه های خواربار فروشی نامیبیا، نایریکا۱و۲،فردا و فردا و فردا)
از کتابایی که فضای تیره دارن خیلی خوشم نمیاد اما امسال با کمال حیرت بیشتر از نصف کتابایی که خوندم اتفاقی تیره و تار از آب در اومدن.
تو بهار تا امروز ۱۲ تا کتاب خوندم که یعنی به حداقل میزارن مطالعه ای که امسال برا خودم تعیین کرده بودم رسیدم.
یکی از کتابایی که خوندم(نایریکا)تو دوران ایران باستان بود و توش خیلی کلمات فارسی جایگزین عربی استفاده سده بود که واقعا برام جذاب بودن شاید در راه زنده کردن زبان فارسی قدم بردارم.(مثلا محتاطانه:پرواگرایانه،ناسب السلطنه:شاهیار و...)
اتفاقی دو سه تا کتاب ژاپنی خوندم چه فرهنگ جبرگرایی داشتن یا شاید دارن!(نمی دونم اتفاقیه یا همیشه اینقدر زندگیشون غمباره)
نسبت به فرهنگ ملل مختلف به خصوص آمریکا خیلی کنجکاو شدم.کتابای آمریکایی که خوندم واقعا فرهنگی رو برام نمایش دادن که اگه حقیقت داشته باشه اصلا برای شخص من (فقط خودم بقیه رو نمی دونم)قابل تحمل نیست.
یکی از همکلاسیام داره مهاجرت می کنه آمریکا و تقریبا کل کلاس بهش حسرت می خورن اما من اصلا دلم نمی خواد جای اون باشم امیدوارم هیچ وقت روزی نیاد که مجبور بشم ایران عزیزمو ترک کنم.اگه قراره مفید باشم باید برای سرزمین خودم مفید باشم می خوام راه حل باشم نه یه مشکل رو مشکلات دیگه ی کشورم.
امسال هنوز سریالی ندیدم و این برای منی که تو سه سال ۸۰ تا سریال دیدم چیز عجیبیه.البته اون سریالی که از پارسال دارم دنبال می کنمو حساب نکردم.هر چند که اونم خیلی لوس شد و قسمت آخرش که هفته ی پیش اومدو ندیدم.
جالبه که از اقصی نقاط شهر لوله باز کنیا اومدن و به در خونه ما تبلیغ چسبوندن.مگه ما چند بار در سال لوله هامون میگیره؟
پادکستای خیلی خوبی هم گوش دادم که اطلاعات مفیدی بهم دادن.مامان از پادکست گوش دادن من خوشش نمیاد میگه ذهنتو درگیر می کنه به درسات صدمه میزنه:(
یکی از حکایت های گلستانو گوش دادم و دهنم از تعجب باز موند.از سعدی توقع نداشتم این قدر خاک برسر باشه:| حالا خودمونیم تحلیلی که پادکستر ازش کرد خیلی جالب بود از این زاویه نگاه نکرده بودم.
جدیدا یه نکته ی نه چندان دل نشینی رو راجع به حال دلم کشف کردم.معمولا رو خودم کار می کنم و حالم صعودی خوب میشه تا جایی که به اوج حال خوب میرسم بعد به تدریج حال خوبم سقوط می کنه و طنز تلخ ماجرا اینجاست که من می خوام جلوشو بگیرم اما نمیتونم و روز به روز حالم بد تر میشه تا به اوج حال بد میرسم(اوج و فرودش به نسبت خودمه نه به نسبت علم روان شناسی)بعد یکم تو اون حال میمونم و کم کم حالم بهتر میشه تا اینکه دوباره یهو اوج میگیرم و این دور باطل ادامه داره.حدود دو ساله تو این وضعیتم حال خوب و بدم پایدار نییت و کار خاصی نتونستم براش بکنم یه ماه خوبم دو،سه ماه بد باید تلاش کنم حال خوب پایدار و واقعی رو پیدا کنم.
الان اوایل دوره ی حال خوبم یکی از نشونه هاش انگیزم برای نوشتن پسته حتی اگه یه دور کامل همه چی پاک بشه(که شد)و دوباره بنویسمش.
جدیدا با اپیزودای حال خوب پادکست جافکری آشنا شدم و تعریفش از حال خوب واقعی خیلی قشنگ و جالبه و البته به هدف منم نزدیکه امیدوارم کمک کننده باشه.
وقتی گفتم می خوام برم دانشگاه فرهنگیان علوم اجتماعی بخونم دختر عمم گفت اگه فک می کنی با خوندن جامعه شناسی می تونی جامعه رو عوض کنی و مشکلاتو حل کنی سخت در اشتباهی و برو دنبال یه کار که توش پول باشه.ولی من با خودم میگم شاید نتونم جامعه ی امروز کمک کنم اما با تربیت یه نسل مفید میتونم توی ساختن فردا یه نقش هر چند کوچیک داشته باشم
می خواستم معلم بشم،هنوزم می خوام اما اصلا دوست ندارم معلم خوبی باشم من باید بهترین معلم زندگی هر دانش آموزی باشم حتی بالا تر از اون معلمی که تا آخر عمر یادته،تو زندگیت تاثیر واقعی داشته و هر کسی همچین معلمی رو تجربه نکرده.
کنکور از انچه که فکر می کنید به شما نزدیک تر است.تنها یکسال باقی است.بله باید بشینم کلی درس بخونم تا بتونم وارد دانشگاه رویاهام بشم.
خدایا شکرت که من تو آفتاب نشستم اما مامان بزرگ فرتوت و خواهر کوچکم در سایه در آسایشند.??
خدایا شکرت که یه دوستم گزاشت رفت اما با دوستای دیگم آب بازی کردیم??
خدایا شکرت که حتی موقع ظرف شستنم عشق روبهمون نشون میدی کگه ایگ نشونه نیست پس چیه؟??
خدایا شکرت که مادربزرگ و پدر بزرگتم همه شون زنده و سرحالن??
خدایا شکرت که نسل من قراره ایرانو بسازه نه اینکه ویرانتر کنه??
خدایا شکرت که بهم قدرت میدی کمتر با خواهر نادونم دعوا کنم??
خدایا شکرت که این پست به سرانجام رسید:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
هست را اگر قدر ندانی می شود بود! (3)
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوفتگی روحی
مطلبی دیگر از این انتشارات
سرگردان بین مرگ و زندگی