It is an unpopular opinion, but I am surrounded by the idiots. کانال تلگرام : MyDifferentNameChannel
[پراکنده نویسی ۳] - از مرضی جدید الوقوع به اسم دادائیسم تا چهخبرتونههه؟؟ چهخبرتونههه؟؟ احمدی نژاد اما در قالب من! 🫤🫤
دو پست قبلیم: (مرسی از دست انداز بابت الهام دادن بهم که پست ها رو اینطوری نشون بدم هرچند ایشون در جریان نیستن!!!)
[پراکنده نویسی]-از بوقاتی که پراید شد تا سبزیقرمه با سس هزارجزیره
[پراکنده نویسی ۲] - فاز کوسه : چطور با یه دونه شن، خورشید رو تکون بدیم؟
آقا سلام!
و دوباره : اداره پستشناسی ویرگول بارش تاپیک های پراکنده رو پیشبینی فرموده است احتمال اینکه در سراسر پست بزنین و نفت پراکنده بشه وجود داره :)
چهخبرتونههه؟؟ چهخبرتونههه؟؟ 🫤🫤
آقا من قسمت اول این سری رو نوشتم و به طور عجیبی بعد از چند روز یهو ۱۳۰ تا بازدید خورد و واقعیت مسئله اولش فکر کردم که حتما این بات های نفرین شده توسط آمون معبد از جانب دست انداز (به ابتدای این پست رجوع کنید) هستن که اومدن آمار بگیرن (که البته خیلی هم نامحتمل نیست) ولی خب به فکرم نرسید که ۳ روز و بیشتر قراره توی لیست منتخبین باشه. از یه بابت میگم که شاید این بازدید های فیک باشه اونم اینه که نسبت بازدید به لایک خیلی کمه :/ خلاصه اینکه اینطوری اصن شما رو به صرف یک عدد اسکرین شات از آمار بازدیدم دعوت میکنم.
البته از حق نگذریم دم تمام کسانیکه لایک کردن و یه انرژی مضاعفی بهم تزریق کردن گرم :)
ینی نرخ رشد این پست اولی جوری بود که از پست های زیر سبقت گرفت اصن یه وضعیه! (البته از اونجایی که ویرگول دیگه یاری نمیفرماید من از گذاشتن اسکرین منصرف شدم و به لینک بسنده میکنم🫠)
موضوع انشا : مرضی نوظهور به اسم دادائیسم مزمن
آقا یادمه یکی از یوزر های ویرگول که البته شناخته شده هستن و من تصویر محوی از پروفایل ایشون در ذهنم دارم یادمه توی یکی از کامنت ها نوشته بود که داش داری میزنی توی فاز دادائیسما!! منم گفتم ن بابا چه دادائیسم بازیی یی (از باگ های شاخص زبان فارسی یا عدم توانایی من در تایپ «یی»!). این صحبت گذشت و کمکم اطرافیانم حالا چه تو ویرگول یا فضای حقیقی (البته مثلا حقیقی (what is real neo?) (این دیالوگ رو بگی از کجا برداشتم باید بگم که دوست ندیده منی:)) ) بهم فیدبک میدن که داش چی میزنی چرا انقدر نامفهوم هستی؟ دیگه زدی نفت درنیومد که هیچ پراکنده هم نشد که هیچ تر بلکه الان شاهد اسپری شدن نفت هستیم!
خلاصه اینکه دوستان عزیزی که من رو احتمالا کم و بیش میشناسن و با کامنت های طومار نویس من احتمالا آشنایی دارن به دل نگیرن چون که آروم فعلا نمیتون بگیگیرم!
حالا چرا مزمن؟
پاسخ اینجاست که گاها کامنت های کاملا خوب و کاربردی مینویسم و گاها انقدر پرت و پلا هستن که فقط برای خالی نبودن عریضه (منظورم لایک خالی هست!) کامنت میذارم و شخص مقابل احساس میکنه که داره با یه ماشین انیگما صحبت میکنه! که البته خروجی هاش هش شدن (مثلا البته)
حالا قبل از اینکه یاتاقان بزنیم که انیگما چیه و اینا که البته قرار نیست بهش بپردازیم این رو بدونین که انیگما یکی از ماشین های رمزنگاری در دوران جنگ جهانی دوم بود که توسط نازی ها استفاده میشده حالا بماند. مثلا میخوام بگم که : Haaa oskooll (فینگیلیش شده هاااا اسکل!!!)
ماشین انیگما اینطوریش میکنه : ghwbx lzddf s
که اگر از الگوریتم SHA-256 برای هش استفاده بکنیم متنمون این خواهد شد:
923e5eaf3aec008627faf7b3f39d7491a89910c717846d6b847625b1831a977c
از عمد گفتم هش که واقعا نامفهوم هست
طوفان شن فکری که داره مغزم رو سوراخ میکنه
واقعا دارم دیووونه میشم یکی برسه به دادم از اینور کنکور که دارم از فشار میرقصم که البته به قول آقای محسنی (دست انداز) دیگه نیازی به چکاپ فشار خون نیست و اگر رقص من از حرکات موزون به بندری-کردی-آذری سوییچ کرد حتما به بیمارستان مراجعه بکنم 😂 از یه ور دیگه یه اتفاق خاص برام افتاده شاید باورش براتون سخت باشه.
من اصلا اهل فیلم و سریال و انیمیشن و اینا نیستم ولی از دو روز پیش اتفاقی افتاد که مغزم رو سوراخ کرد و الان که دارم فکر میکنم چرا واقعا باید همش توی ذهنم بچرخه درحالیکه قبلا از کنارش راحت رد میشدم.
من روی یکی از کاراکتر های یه انیمیشن کراش زدم
اولین تجربه من هست و کلا مات و مبهوت موندم به طوری که همش یه سکانس ساده که به طور ناشیانه ای با آهنگ «ایده آل» از بابک جهانبخش میکس شده بود (دوبله خوب بود ولی اون یه قسمت خیلی ناشیانه بود). کاراکتر گرامی نون، درحال لبخوانی این جمله از این آهنگ همراه با آشپزی بود «تورو دیدم و زندگیم تغییر کرد» و منی که اصن در طول انیمیشن فقط داشتم روابط رو تحلیل میکردم که فلانی چیکاره هست یهو این سکانس کلا ذهن من رو مغشوش کرد و هی داره توی ذهنم تکرار میشه، البته میدونم که قراره فروکش بکنه ولی این واقعا خیلی خیلی خیلی gross بود! قبلنا شاید شما هم اینطوری بودین که یه انیمیشنی میدیدین و باهاش جوری همزاد پنداری میکردین که انگاری یه بخشی از وجود شماست و دیوانه وار عاشقش بودین مثلا اثر نوستالژیک «لاکپشت های نینجای جهش یافته نوجوان 2003» که دیوانه وار عاشق داناتلو بودم البته هنوزم هستم ولی فروکش کرده و دیگه اون وایب خفن رو نداره. ولی این مورد فرق میکنه.
اگر شما احتمالا در چنین شرایطی بودین چطور از شرش خلاص شدین؟ چونکه واقعا یه طوفان شن به پا کرده.
یکی از دلایل تشدید این طوفان شن سرگذشت «نون» هست که واقعا غم انگیزه ذهنم حسابی براش پیاز رنده کرد. اگر متوجه شدین که کدوم انیمیشن رو میگم لطفا هیت ندین:) من موافق یکسری چیزاش نیستم ولی داستانش تراژدیک بود خیلی زیاد.
تنهاییش، غمی که تحمل کرده و درنهایت فروپاشی ذهنش و تصمیم به پایان زندگیش که به نجات کل افراد میانجامه، رد شدن تک تک خاطراتش از جلوی چشماش و درنهایت سکانس ساده ای که گفتم.
سه تا آرزوی بیربط به هم
- کاش هرگز عاشق نشین، من، عاشق نشدم لطفا با تاپیک بالا یهو خلط نفرمایین :)) یا اگرم شدین مراقب باشین که کی و چی هست تا به فنا نرین.
- کاش میتونستم حداقل با اوگانسون، مارتین پولیاکوف و چندین تن دیگه ملاقات بکنم قبل از اینکه ضمام علم رو بسپرن به بقیه 🥺
- و در نهایت آسوده بخوابم
افتتاح اولین انتشارات من :)) - پراکندهجات!
واقعا از پست هایی با مظمون پراکندهنویسی و پراکندهجات که باعث میشن نفت در ذهن مخاطب پراکنده بشه استقبال خواهم کرد و خوشحال میشم که پست رنجه بفرمایین و من رو از طریق کامنت مطلع بفرمایین :))
آپدیت کوچیک : مثل اینکه آپدیت جدید ویرگول باگ داره و پست ها اضافه نمیشن بعد از فیکس شدن مشکل انتشارات رو راه اندازی رسمی میکنم توی پست دیگه :/
عکس پراکنده امروز
کپشن عکس : البته تعابیر خیلی زیادی از این عکس دارم و میتونم داستان های واقعی زیادی ازش براتون تعریف بکنم ولی نقدا همین دستتون باشه.
پی نوشت
این پست رو من در دو زمان مختلف نوشتم اون تایپک چخبرتونه قبل از حادثه بوده و من بقیش رو همین امشب ۱۴۰۲/۱۰/۲۸ نوشتم.
ارادتمند همتون: علی شیمیست ۱۴۰۲.۱۰.۲۸ تامام!
دسترسی سریع به دسته بندی پست های من :
مطلبی دیگر از این انتشارات
ستوهیدگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
مثل رادیکال دو
مطلبی دیگر از این انتشارات
سلام تابستان!