It is an unpopular opinion, but I am surrounded by the idiots. کانال تلگرام : MyDifferentNameChannel
[پراکنده نویسی ۵] - از «مشکلت اینه که میخوای همه رو نجات بدی» تا «اسکل ابن ملخ»
موسیقی پراکنده امروز - توصیه میشه همراه با پست پخش بشه (*لبخند)
البته چونکه تنها ورژنی که توی آپارات پیدا میشد این هست شما ۱۰ ثانیه اولش رو بریز دور بقیه اصلیش هست
دوست داشتین میتونین توی سایت طرفداری ببینید(متاسفانه ویرگول نمیتونه امبد بکنه) : لینک
یه نمه مقدمه
آقا سلام(*لبخند) به پاس استقبال گرمی که از سری پست های پراکنده نویسی به عمل اومده این شما و این هم ....... پنجم (واقعا خودمم موندم که به جای، جای خالی پارت بذارم؟ قسمت بذارم؟ فصل بذارم؟ و از اونجایی که تقریبا موضوعات مستقلی هستن همینطوری خالی گذاشتم.(کمی بعد) آههاااااا فهمیدم چی بذارم! همین «پراکنده جات» (*تشویق حضار))
پس این شما و این هم پراکندهجات پنجم.
طبق معمول : ادارهکل پستشناسی ویرگول پیشبینی کردن که انتظار بارش موضوعات بسیار پراکنده رو خواهیم داشت.
هشدار نیمچه اسپویلر فیلم اره - سکانسی از اره ۵
مشکلت اینه که میخوای همه رو نجات بدی، یا بهتره بگیم مشکل من اینه که میخوام همه رو نجات بدم!
دقیقا احوال روز های ناپایدار منه، حالا منظورم از روز های ناپایدار این هست که مثلا یه روز واقعا رو مود نیستم و کاملا فاز مخلوطی از نیهیلیسم و ابزوردیزم دارم (با توجه به تعریفات ویکیپدیای گل و دانش ناقص من در توصیف حالم). وقتی که حالم خوب نیست، احساساتم درحال فوران و در همون حال منجمد شدن هستن، شاید این پارت از لیریک Astronaut in the ocean گویای موضوع باشه (از حفظ نوشتم اگر ایرادی داشت توی کامنت ها بگین (*لبخند))
What you know about rolling down in the deep?
When the brain goes numb, you can call it mental freeze?
When this people talks too much, put that sh*t in slow motion, yay
I fell like an astronaut in the ocean, yay
این موضوع زمانی بیشتر بولد میشه که یه نفر مثل خودم رو توی ویرگول میبینم و دلم میخواد حالش خوب باشه، به طور غیر قابل باوری نمیتونم غم یه نفر مثل خودم رو تحمل بکنم در حالیکه با خودم عهد بیخیالیسم (این ویکیپدیا بهتر توضیح داده) بستم و با نادیده گرفتن احساساتم زندگی مطلوب تری پیدا کردم.
حالا زمانی که دچار این حالت هستم شدتش بیشتر از پیش میشه که : «نمیتونم همه رو نجات بدم»
حالا چرا این شکلی هست؟
چونکه عمیقا (شاید البته کمتر از بقیه) این موضوع رو درک کردم که گیر کردن در یه لوپ بیپایان کمالگرایی و هیچ کار نکردن و حرص پیشرفت نکردن و شوق ادامه دادن ولی بی انگیزگی و سپری شدن روز های تاثیر گذار و در نهایت نرسیدن به ددلاین های موجود چه حس مزخرفی داره. از یه طرف میخوای به معنای واقعی کلمه طرحی نو در اندازی ولی از طرف دیگه یه حالت شبه افسرده بشدت از انرژیت کم میکنه انگار بمب هسته ای شما تبدیل به پشه برای از پای دراوردن یه فیل به اسم کوه مشکلات میشه.
چکار میتونیم بکنیم؟
من راه حل دائمی براش ندارم ولی یکی از تنها راه هایی که حداقل کمی من رو به تعادل روانی میرسونن یکیش همین نوشتن هست، یه پاراگراف نوشته بودم و یوزر عزیزی (متاسفانه توی نوتیف ها گم شد) نوشته بودن که خیلی حال خوبی داد، خب منم توی کلیپبوردم دارمش و هرکسی که نیاز داشته باشه بهش میدم تا در صورت لزوم تزریق بکنه.
غر بزن، بریز بیرون، پنجره رو بازکن تا دود مسموم بیاد بیرون و جاش هوای تازه بیاد. حتی اگر فقط یه نفر پستت رو میخونه بازم بنویس، نه به معنای نقطه ضعف دادن، به معنای پوست اندازی از حالت مسموم. مطلوب ترین هارو برات آرزو مندم (*قلب تپنده)
میان نوشت : فیلم اره برخلاف چیزی که به نظر میاد نیست!
من طرفدار فیلم های درام اکشن و اسلشر هستم که البته علمی تخیلی هم اضافه میشه حالا یه چیزی این وسط هست اونم اینه که واقعا فیلم اره رو بخوای درست ببینی اون چیزی که در ابتدا به نظر میاد خون و مثله کردن و شکنجه محض نیست! واقعا نکاتی رو به آدم گوشزد میکنه که هرکسی ازش برداشت نمیتونه بکنه. یکی از نکات بارزی که میشه ازش برداشت کرد این هست که :
«همیشه یه نقشه B و برای B، نقشه جایگزین C داشته باش و این لیست رو ادامه بده، فکر نکن یه سناریو حتما قراره کار رو دربیاره، فکر بکن اون کوره فسفر سوزی رو به آتیش بکش!»
و
«همیشه یکی بهتر از تو و باهوش تر از تو وجود داره، مغرور نشو، خیلی راحت میتونی خودت رو به فنا بدی (بلایی که سر کاراگاه هافمن اومد)»
البته نکات خیلی زیادی هستن که فقط با دیدن عمق فیلم درک میشن و در کنار معما های درگیر کننده ای که داره جذابیت خاصی بهش میبخشه البته که :
به کسانیکه تحمل خون و خونریزی جدی رو ندارن توصیه اکید میکنم که اصلا این فیلم رو تماشا نفرمایین!
اسکل ابن ملخ!(*ریختن «خود حضار» و جاماندن برگهای ایشان!)
آقا اگه پست پاسخ به چالش یازده-پنج (موضوع: خودپروی) رو خونده باشین یه نیمچه آدرسی از نحوه شکل گیری این عبارت مضحک الترکیب رو گفتم! (یه عبارت جدید به عربی اضافه کردم (*یاح یاح))
همه چیز از بازی به اسم Spore که تکامل داروینی (فرگشت) رو شبیه سازی میکنه شروع شد و من هم عاشق این بازی هستم و از سال ۲۰۱۰ که تقریبا میشه ۱۴ سال پیش باهاش آشنایی دارم و در این بین موجودات مضحک الخلقه زیادی رو شبیهسازی کردم که کاملا ورای اتفاقاتی هست که افتاده که در ادامه توضیح مختصری میدم (*لبخند)
پسرخاله گرامی من سانیار رو که معرف حضور شما هست، امروز یه تماس تلفنی به رسم دوستی و دلتنگی و فراق داشتیم و اتفاقی از موجودی که امروز شبیه سازی کردم صحبت کردیم و در میان صحبت هام گفتم که :
واقعا خود بازی هم تعجب میکنه که موجودی که کاملا ویژگی های دفاعی و تهاجمی بسیار ابتدایی (لول ۱) داره و به زور دو قدم میتونه راه بره نسل بعدیش یهو به اره های استخوانی و دهان اژدها و چنگال های خیلی تیز و پای قورباغه و بال سیمرغ برای پرواز مجهز میشه!
به بیان ساده تر انگار یه باکتری شبیه سازی کردی بعد از جمعآوری کد های ژنتیکی ارگان های مشخصی میتونی به پیکر خودت اضافه بکنی، یهو چیزی که درمیاد یه ماشین کشتار هست!
میان نوشت : شاید یه روزی یه پست جدا در مورد بازی نوشتم.
یکی از عکس های بسیار باکیفیتی که تامبنیل بازی بهم داده (*افسوس)
حالا چرا واقعا اسکل ابن ملخ؟ به عکس های زیر توجه فرمایید
الان عکس بالایی یه پروتوتایپ (...) از یه مثلا عنکبوت هست (که هنوز کامل نشده) به تازگی از استیج سلولی خارج شده و نسل دوم موجودات خشکیزی هست.
مشکل زمانی عود میکنه که من متوجه میشم که در ابتدای تغذیه ایشون رو گیاهخوار تنظیم کردم و فقط دهان های گیاهخوار موجود هستن و باید اون دهانی که الان مشاهده میفرمایین (گوشت خوار هست) باید حذف بشه که چیزی میشه که در ادامه شاهدش هستین:
عکس پایینی همون باباهه هست فقط نسل چهارم
البته نسل سوم یکم مهمل هست ولی باشه نشونتون میدم
حالا فکرش رو بکنین فت من مثلا میشد یه مرد خیلی چاق با چشمای خیلی بزرگ و دهن خیلی کوچیک!
سوال : واقعا کمپین توصیفموجی چقدر براتون جذاب بوده؟
و صد البته I have eyes on you (Righteous | حسین). اره جانم! این فرقه نیست کمپین هست(*شوخی)
سندرمی به نام کامنت ندارمیسم یا خشکسالی کامنت!
در یه گفتگوی خیلی کوتاهی که با علیرضا داشتم به این نتیجه رسیدم که واقعا دیگه نایی برای کامنت گذاشتن برام نمونده یا اینطوری بگیم که اصلا ایده ای برای کامنت گذاشتن ندارم! باید رقص باران کامنت سرخپوستی در ویرگول انجام بشه تا شاید فرجی بشه!
عکس پراکنده امروز
کپشن : سیس من و دوستم (دوستی که هرگز نداشتم و ندارم (*خنده)) بعد از قلم چی!
موسیقی پراکنده امروز - توصیه میشه همراه با پست پخش بشه (*لبخند
ارادتمند همتون: علی شیمیست ۱۴۰۲.۱۱.۰۱ تامام!
دسترسی سریع به دسته بندی پست های من :
مطلبی دیگر از این انتشارات
هر چیزی هزینه ای داره حتی نفس کشیدن ولی یه موردی هست که شاید اینطوری نیست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
محلولی سیر شده
مطلبی دیگر از این انتشارات
عاشق شدم رفت!