پراکنده نویسی [۸] - به من میگن رنگووو! - قسمت اول

آقا سلام.

قبل از ادامه دادن در نظر داشته باشین که این پست در طول زمان نوشته شده و به دلیل نامعلومی یادم رفته تاریخ بزنم. تقریبا در نظر داشته باشین آخرین پست من (Bravo 6, going dark) ۴ ماه پیش منتشر شده.

میان نوشت

هنوز قلم خسته‌ام کمرنگ می‌نویسه ولی سعی میکنم کمی جوهرش رو پررنگ‌تر کنم.

همچنان میان نوشت

شاید این پراکنده نویسی خیلی پراکنده نباشه ولی پراکنده نویسی بعدی... (*یوهاها!)

سکانس ۱ - غیبت و اما غیبت


دقیقا پس از ۲ ماه تصمیم گرفتم که دوباره بنویسم. خیلی چیزا برام عوض شده خیلی. به حدی این زمان سریع و البته در آن واحد عجیب برام گذشت که نفهمیدم کی این ۲ ماه غیبت من تموم شد!

آخرین پست من دقیقا شرح دهنده حالت روحی من بود، فکر کنم کسی به غیر از خودم از محتوای عکس های پست خبر دار نشد. ترجیح هم میدم که جراحیش نکنم چونکه ممکنه به جاهای دارکی کشیده بشه. بماند :)

سکانس ۲ - شوک قبولی

بالاخره ما هم وارد دانشگاه شدیم، باورم نمیشه واقعا باورم نمیشه. پس از اون مدت سگدو زدن برای بالا آوردن تراز و زمین خوردن موفق شدم. دقیقا یاد انیشتین میفتم که میگفت اگر توانایی های یک ماهی رو برای بالا رفتن از یک درخت رو بخواین سنجش بکنین این موجود گرامی تمام طول عمرش رو احساس خواهد کرد که یه احمقه.

سکانس ۳ - شروع یک مسیر ۴ ساله

شاید باورتون نشه! ولی زمانی که من وارد دانشگاه شدم با یه قیافه کاملا داغون بودم، به طوری که اگر یک ماه دیگه هم موهام رو کوتاه نمی‌کردم می‌شد گفت که موهای پس کله من قرار بود مماس بر صفحه شانه من بشه!

چهل و پنج دقیقه اول هیچ صحبتی نمی‌کردم کاملا ساکت. بعدش که به خودم اومدم خودم رو به استاد ها، تک به تک پرزنت کردم که خب هم کار اشتباهی بود هم کار درست. کار درست از این بابت که کانکشن خوبی با اساتید ایجاد میشه و این یه رابطه برد-برد هست. کار اشتباه اینکه متاسفانه این کار من حسادت برخی رو برانگیخت، من آدم نارسیستی نیستم ولی این سانتی‌مانتال بازی های بقیه رو من قراره پاسخگو باشم؟هن؟!

پاسخ یه نه بزرگه! خلاف اینکه بقیه چه فکری درمورد من می‌کنن دارم میرم جلو، هرچقدر هم که میخواد مزحک باشه. خیلی ها اصلا هیچ ایده ای ندارن که چرا اومدن این رشته چه برسه به اینکه بخوان من رو نقد بکنن! البته که آدم نقد پذیری هستم به شرطی که نقد شما صحیح باشه!

روز های اول حواشی خیلی زیادی در مورد خودم به گوشم خورد ولی فقط تا دو هفته اول دووم آورد، چونکه همچنان برای من یه «فاقد اهمیت» و «هنر ظریف بی‌خیالی » هست.

سکانس ۴ - دیدار با Ghost

و بله! خیلی اتفاقی بحث کجا قبول شدیم و اینا توی چنلم بود و مورد برگ ریزان نمایان شد، خیلی خیلی اتفاقی با سرکار خانم Ghost دیدار نمودیم! شاید باورتون نشه ولی بعد از ماجرای کنفرانس که در میان سکانس آورده شده، حضار داشتن سالن رو ترک میکردن و من به رسم دیرینه در حال مصرف کیک و آبمیوه (*خوردن و کیک و ساندیس دانی چه کیف دارد (هی! ساندیس برای حفظ وزن شعره ساندیس‌خور هم خودتی)) که ناگهان یک نفر از خروجی وارد شد.

  • + سلام آقای ه!
  • - و هورت عمیقی که منجر به تجربه نزدیک به خفگی بهم داد (*سرفه)
  • + باع!
  • - (*کمی خودم رو جمع کردم) - درود! Ghost شمایی!؟
  • + بلی!
  • - آقا از دیدن شما بسیار خوشوقتم :)

خلاصه اینکه از دانشکده انسانی رهسپار شدیم به سمت خوابگاه دختران (برخلاف خوابگاه ما،‌ خوابگاه دختران خیلی نزدیکه :/). کمی از درس و اینا گپ زدیم و بالاخره این کتاب شیمی عمومی ۱ من که همیشه توی کوله پشتیم هست به یه دردی خورد.

برخلاف یه عده معلوم الحالی که کتاب بهشون امانت دادم،ایشون امانت دار خوبی بودن :)

خلاصه که یکی از Task های زندگیم که دیدار با یه ویرگولی بود تیک خورد (*لبخند)

میان سکانس - دیدار دورادور با پروفسور ثبوتی

یکی از عاداتی که دارم شرکت توی سمینار های مختلف حداقل توی رشته خودمه و به اتفاق پروفسور ثبوتی کنفرانسی با عنوان «Remove point-mass concept-remove singularities from GR» بود. انصافا کنفرانس خیلی پیشرفته‌ای بود و به دلیل دانش اندک من در فیزیک مدرن فقط متوجه شدم اینه که

تکینگی نمیتونه به صورت نقطه‌ی با طول خیلی کم (مثلا صفر حدی) وجود داشته باشه (سیاه‌چاله داریم ولی کرم و سفیدچاله نه). سیاه‌چاله‌ها یه حالت کاسه‌ای طور دارن که تبخیر میشن. دلیلش هم محدودیتی هست که طول پلانک برای ما ایجاد میکنه. طول پلانک رو اگر در نظر بگیریم، ساختار فیزیکی کوچیک‌تر از اون رو نداریم.

حمل بر خودستایی نباشه ولی این برداشت رو به ایشون توضیح دادم و بعد گفتم که

پس یه سیاه‌چاله به همین دلیله که جت‌های داغ از قطبینش آزاد می‌کنه و بنا به تابش هاوکینگ تبخیر و کاهش حجم میده.

ایشون خیلی خوششون اومد، پرسیدن که رشته و ترم شما؟ گفتم که شیمی محض، ترم ۱ و در ادامه اول تعجب (دانشجوی شیمی و کنفرانس فیزیک مدرن؟!) و سپس تشویق حضار :)

میان نوشت: البته ناگفته نمونه سالن به حدی شلوغ بود که نپرس! منم تونستم ته سالن یه جا فقط واسه وایستاندن پیدا کنم(*خیخ!)

میان‌نوشت: راه خیلی درازی در مسیر فیزیک مدرن دارم (حداقل به عنوان مطالعه تفننی :) )

سکانس ۵ - تغییرات شدید ادبیات بر اثر بی‌خوابی در ن‌خوابگاه!!

من آدمی هستم که در جمع غریب سعی می‌کنم رسمی صحبت بکنم ولی دو هفته‌ای که در خوابگاه بودم این هم اتاقی ما م.ح، یک خواب راحت برای ما نذاشت. هر شب فوتبال و صدای گلللل. هر شب بساط پاسور و فریاد اگر آس داری ببر کارت رو دیگه!. که در نهایت کاسه صبر من لبریز و یه تشکر حسابی از ایشون کردم، موارد کمتر شدن ولی یکسری موارد مثل نظافت و کمونیستی نبودن مواد غذایی موجود در یخچال و البته وسایل شخصی نیازمند فحش کش کردن بودن.

اصلا اهل فحش دادن و اینا نیستم ولی یه اتفاقات از قبیل گم شدن چتر! و خیس شدن زیر بارون به مدت ۳ روز! و البته اتفاقی که بخصوص توی آزمایشگاه شیمی افتاد که دیگه پس از اون مدت دیگه آدم سابق نشدم.
ساده عرض کنم که بر اثر بی‌ملاحظاتی هم‌گروهی من در اعلام جرم کاغذ صافی، ۸ ساعت تلاش با مینیمم امکانات برای اثبات بقای جرم همش پودر شد رفت هوا که هیچ خطای آزمایش رسید به ۶۰+ درصد! .
تقریبا یک هفته طول کشید که بتونم اعداد رو پیدا و درست درمون دربیارم و خطا رو برسونم به ۵- درصد.

یه توضیح کوتاه اینکه ۶۰+ درصد خطا ینی در حین آزمایش بر اثر خطا انگار یه مقدار ماده تولید شده که اصلا ممکن نیست! چونکه اصلا چیزی اضافه نشده ولی خطای ۵- درصد ینی یه مقدار ماده حین استخراج شسته شده و از دست رفته که مقدار قابل قبول (بخون عالی) هست. اگر کمی بیشتر وقت داشتیم میتونستم خطا رو به زیر ۲ درصد برسونم که خب مقدور نبود.

رسوب مس(||) هیدروکسید
رسوب مس(||) هیدروکسید


سکانس ۶ - از سر گیری نوشتن این پست پس از یک ماه دیگر 😂 (= پایان ترم)

خب دوباره برگشتم به خونه. روز دومی که تجربه میکردم فکر کنم یه ۲۰ ساعتی خوابیدم!!!! (البته نه یه کله ولی خب) پس از ۳ ماه کم خوابی رسیدم به یکم خواب خوب :)


گالری عکس - چیزای خفنی هنوز نگرفتم، چرا؟ چونکه کسی نبود که بخوام بهش نشون بدم (*هعب!)


محاسبه غلظت پتاسیم پرمنگنات مجهول با استفاده از تیتراسیون منگانومتری - دقیق‌ترین عدد بین گروه‌های مشابه :)
محاسبه غلظت پتاسیم پرمنگنات مجهول با استفاده از تیتراسیون منگانومتری - دقیق‌ترین عدد بین گروه‌های مشابه :)


جلسه دوم آزمایش بقای جرم
جلسه دوم آزمایش بقای جرم


میم رندوم
میم رندوم


جاییکه وایستادم! - کنفرانس پروفسور ثبوتی - پاییز ۱۴۰۳
جاییکه وایستادم! - کنفرانس پروفسور ثبوتی - پاییز ۱۴۰۳
ظهر بارانی - چپ،‌ دانشکده مهندسی برق، جلو دانشکده انسانی
ظهر بارانی - چپ،‌ دانشکده مهندسی برق، جلو دانشکده انسانی


یه روز زمستانی - محوطه کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد
یه روز زمستانی - محوطه کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد
وانیل :) گربه خوابگاه ورقایی
وانیل :) گربه خوابگاه ورقایی
ماشاالله (*خنده) - گربه دوستم
ماشاالله (*خنده) - گربه دوستم


آخرین روز ترم ۱ - شب ساعت ۱۰ - کتابخانه مرکزی (وسایل رو جمع کردم)
آخرین روز ترم ۱ - شب ساعت ۱۰ - کتابخانه مرکزی (وسایل رو جمع کردم)
عکاسی‌های ناگهان - دست چپ (شما حدس بزن😂) -  محوطه کتابخانه مرکزی
عکاسی‌های ناگهان - دست چپ (شما حدس بزن😂) - محوطه کتابخانه مرکزی
مگه نگفتیم فنل‌فتالئین در محیط اسیدی بیرنگه؟ پس این چرا قرمز نارنجیه؟ (هرکسی میدونه دستا بالا :) )
مگه نگفتیم فنل‌فتالئین در محیط اسیدی بیرنگه؟ پس این چرا قرمز نارنجیه؟ (هرکسی میدونه دستا بالا :) )


بر اساس اتفاق واقعی این ترم : وضعیت کارنامه من وقتی که همه درسا رو خیلی خوب دادم ولی یه عمومی 3 واحدی (بخوان  فارسی) آفتابه به دست منتظرمه...
بر اساس اتفاق واقعی این ترم : وضعیت کارنامه من وقتی که همه درسا رو خیلی خوب دادم ولی یه عمومی 3 واحدی (بخوان فارسی) آفتابه به دست منتظرمه...




کساییکه منتظرم بودن (*اشک)

پست مرتبط با این پست از جانب جناب Ghost :)

یه عده به طور مستقیم و غیر مستقیم جویای حال بنده بودن که باید بگم تنکیو (*خنده):

صرفا به اسامی بسنده میکنم،‌ هنوز آن چیزی در چنته ندارم که باید و شاید. همین سادگی کافیه :)

تارادختری در مدرسه، آفتاب‌گردون، Ghost، هسان، بشیر صابر، پیشگوی معبد دلفی، روان نویس

اگر کسی از قلم افتاده، پوزش.

خب، اینم از این. ارادتمند Last Chemist, OUT