پراکنده نویسی [۹] - به من میگن رنگووو! - قسمت دوم

مقدمه

خب آقا نزدیک ۱۵ روز (چیزی که ویرگول گرامی داره بهم میگه) از آخرین پست گذشته و واقعا این دو و نیم هفته تو مخی‌ترین هفته اول ترم بود. از مهملی به اسم هفته اول کسی نمیاد دانشگاه تا تعطیلی های بی‌مورد!

دریغا که گرسنه ترینی در غنی‌ترین خاک و دنیا توی پیشرفته و ما در عمیق‌ترین خواب...

وقایعی که داره اتفاق میفته واقعا مایه تاسفه و هنوم در بوق و کرنا کردیم که آقا باید سازش کنیم با شرایط اما به چه قیمتی؟!

از شعارهای با بوی تهوع #زمستان_سخت اروپا! و تعطیلی‌های خنده‌دار تا سرقت‌های با سلاح سرد منجر به قتل.

از نزدیکی به قله تا تسهیم نامتناسب رانت و امکانات در دانشگاه‌ها. به طوریکه من تا نمیدیدم باورم نمیشد. یه سیستم خیلی خفن (کارت گرافیک RTX 4060، یه رم ۳۲ گیگابایتی، چند ترابایت (نپرسیدم) هارد SSD، واترکولینگ و در نهایت یکی از کیس های خفن کولر مستر) داخل دفتر استاد بود. پرسیدیم این فقط نیست. بازم هست خیلی بیشتر هست! توی آزمایشگاه ریاضی. مشکل من این نیست اتفاقا خیلی هم خوشحال شدم اما اینکه دانشگاه فقط به یه مورد اختصاص بودجه بده (به هر دلیلی) و بقیه نه یکم یه جوریه. حالا آزمایشگاه داریم که یکیش از اونیکی پیشرفته تره (هر دو تحقیقاتی هستن ولی مثلا یکیش اصلا دستگاهی که باید باشه رو نداره!)

بحران انرژی هم که سسشعری بیش نیست. موندم اگر واقعا مدعی استخراج نفت و گاز هستیم و حداقل اگر توانایی تبدیل به مواد با ارزش افزوده بالاتر رو نداریم ینی نمیتونیم سوخت خودمون رو تامین کنیم؟!

الان به دلیل بحران انرژی تعطیل کردن دانشگاه رو و این قیافه دانشگاه ساعت ۳:۴۱ هست و زمین خشک خشکه! چطوریه توی سرمای سگ سوز تعطیلمون نکردن و الان بحران هست؟!

نمایی از کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد
نمایی از کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد


وضعیت اقتصادی رو هم که همه میدونن.

کاغذی از چوب گردو ...

این اصطلاح رو شاید خیلیا نشنیدن ازم. از یه کامنت باقی مونده. یه پست میخواستم تقریبا ۸ ماه پیش بنویسم و ننوشتم و تا الان داره خاک میخوره که یه عامل جرقه زد برام. فعلا جراحیش نمیکنم تا ببینم زمان چی تعیین میکنه. ولی، برای کسی که هرگز ندیدمش دلم تنگ شده. کاش میشد فقط یبار از نزدیک راحت ببینمش. یکم گپ میزدم و موکا میخوردیم. دلم برات تنگ شده. کسی که هرگز ندیدمت.

حالا هم که پس از مدت‌ها پیدات کردم. نمیدونم الان کاری کردم که نباید میکردم؟! (ن)
شایدم توهم زدم. شایدم دوباره وارد خوابی شدم که حقیقت نداره. شایدم اتفاقی نیفتاده...


کانتر ۱.۶ شرطی!

آقا یکی از تفریحات اخیر و سالم ما شده کانتر ۱.۶ (بازی که البته خیلی من باهاش حال نمیکنم نسبت به وارزون و پابجی). هی رفتن و هی مردن و هی رفتن و هی مردن! گاها اون وسط یه چند تا کیل میگیرم و میگم SIKE! دیدی داش مهدی! دیدی بالاخره زدمت! (ولی فیزیک کانتر رو اصلا بر نمی‌تابم!)

ترم جدید - تقریبا دیگه آدم ترم قبل نیستم

وضعیت بسیار چرت شده. تعطیلات و استادای حوصله سربرتر به جز چند مورد استثنا. اساتید خوب همیشه میفتن به تعطیلی. آزمایشگاه شده تعطیل و ... ترم خیلی خسته کننده هست واقعا دیگه حسش نیست.


پ ن: پروکسیما راست میگفت. دانشگاه بزرگ شده مدرسه هست... شایدم من باید انتظاراتم رو از اینجا بیارم پایین تر (تر). تا الانش که پایین بوده ولی انگار کف پایین تره تا این طنابی که دور گردنمه خفم نکنه.

همینجا کات میکنم. دیگه حوصله نوشتن ندارم. فعلا 👋