روزی به پیر میکده گفتم که عمر چیست؟ _چشمی بر روی هم زد و گفت :هان !گذشت...❄
دوست نوشتنی^^
وقتی چالش دوست مکاتبه ای رو دیدم ،خیلی خوشحال شدم ولی خب تا اومدم تایپ کنم. دینگ دینگ موندم چی بنویسم! چرا؟ منی که حتی دوست فرضی هم داشتم و براش نامه مینوشتم(#سین)، خب فک کنم بخاطر اینه که میخواستم خیلی کتابی و زیبا نگارش کنم. مگه نمیگن آدم میتونه جلو دوستش راحت باشه؟! مگه نمیگن آدم میتونه همه ی حرفاش و به دوستاش بزنه؟ یا حال بدو خوبشو توصیف کنه؟ خب جواب من به همه ی این سوال ها نه محکمیه که اگه به کوه برخورد کنه میشه، نه به کوه برخورد کرده(مرزهای نمک بودن جابجا شد).
خب دوست عزیزم میخوام شروع کنم برات بنویسم(دوستی که سین نیست).تنها دلیلی که باعث شده باهات حرف بزنم اینه که لازم نیست مودب یا بی ادب باشم چون فقط حرف میزنیم. توی دنیای واقعی دوستیا این شکلیه که فکر میکنی هرچی بی ادب تر باشی ینی صمیمی تر هستی البته همینطورم هست ولی خب یه حد داره! مثلا یه دونه از بزرگترین مشکلات من اینه که دوست ندارم وقتی از گروه صمیمی تر(تشکیل شده از۴نفر) به گروه صمیمی اونیکی میرم اونجام براشون مهم نباشه چجور حرف میزنن، یا مثلا با کمال وقاحت کلمه ی زِرنزن و همونجا میگن یا اگر یه چیز شخصی رو اونجا گفته باشم براشون مهم نیست که کجا بیان میکنن و مثل قاطری گشنه با سم هایشان تایپ میکنن. و به این نتیجه میرسم، نه کِه رازدار نیستن بلکه خیلی بیشعورانه حرف میزنن! یا مثلا وقتی بحث اعتقادات میشه خیلی یک طرفانه به اعتقادت توهین میکنن(جالب اینجاست که میگن هرکسی نظرخودش و داره). البته دوست عزیز اینم بگم دیگه برام رفتاراشون مهم نیست و حقیقتا دوستشون دارم.(پس فکرش و بکن اگه اینا آداب رو رعایت میکردن دیگه چقد دوسشون داشتم)
یا مثلا دوتاشون باهم صمیمی هستن و اونیکم شدید کم حرف و بیشتر با اقوامشون دوسته(ولی خیلی دخترگلیه که فکر کنم بخاطر همین کم حرف بودنشه)، اون دوتام که صمیمی هستن و همه ی حرفاشونو تو پیوی میزنن و وقتی یه اتفاق بد براشون می افته که ناراحتاً به پیوی بنده مراجعه میکنن(البته فقط یکیشون اونیکی یه دوست مجزا از ماها داره(تو مجازی بهش میگن داداشی ولی خب همون شکر (به علت حرف نامناسب سانسور شد) خوار اسمشه))، البته من خوشحال میشم که بتونم باهاش حرف بزنم و آرومش کنما ولی خب اینکه فقط ناراحتیش برای منه و خوشحالیش برای اونیکی دوستم یه ذره آزاردهنست.
و منم جز اون دسته ی هسم که نمیتونم از ناراحتیام حرف بزنم(البته خودمم نمیدونم چمه-_-). ولی دوست عزیز تو کسی هستی که حرفای بیخود و الکیمم میتونم بهت بزنم یا اصلا راحت درمورد اعتقادات تو یا خودم باهم بحث کنیم یا اصلا درموردسیاست که معمولا به دعوا کشیده میشه.در هرصورت تو مثل دفترچه یادداشت آبی خط دارم هستی که پشت کتابخونه خاک شده(در همین حد خاکی و صمیمی).
راستی یه کتاب معرفی میکنم در باب مسخره ترین کتاب عمرم که تا حالا خوندم و بهت پیشنهاد میکنم هیچ موقع هیچ موقع نخونیش! اولین کتاب عاشقانه ی مهدوی هست که حتی بدرد اینه که باهاش پنجره ها هم پاک کنی نمیخوره! اسمش اِدموند هست. ولی خب اگر خواستی وقتتو با مسخره ترین کتاب دنیا بگذرونی میتونی بخونیش دفعه بعد کتاب قشنگا رو بهت معرفی میکنم ولی خب از قدیم گفتن پیشگیری بهتر از درمانه(کنایه از اینکه اگه این کتاب و خوندی اگه ده تا کتاب خوبم بهت معرفی کنم و بخونی نمیشوره ببره):(
•به راستی مزخرف ترین کتابی که شما خوندی چیه؟
پ. ن: به جز این دوستام دخترعموهای گلی دارم که از همه نظر آدابی واقعا گلن و صمیمیترم باهاشون ولی خب هیچکی دوست مکاتبه ای نمیشه.
پ.ن:شاید کتابه از نظر یکی دیگه خوب باشه ها ولی خب تاحالا من از کسایی که پرسیدم اونام هم نظر من بودن(شبیه این رمان اینترنتای مزخرفه)[به اونا میگن حیف نت به این هم میگن حیف کاغذ]
پ. ن: واقعا شما چجور راز دارید که به دوستاتون میگید؟:( من هرچی تلاش میکنم یه حرف خیلی خاص داشته باشم و فقط به یکی بگم هیچ حرفی در درونم نمیابم:(
پ. ن: از وقتی از پ. ن آخری قبلم استقبال کردید هی دوست دارم براتون پ. ن آخری بزارم اینم بخونید دیگه:(
پ.ن:"سنگريزه" ريز است و ناچيز
اما اگر در جوراب يا کفش باشد، ما را از راه رفتن باز میدارد
در زندگی هم بعضی مسائل ريزاند و ناچيز، اما مانع حرکت به سمت خوبیها و آرامش ما ميشوند!
کم احترامی يا نامهربانی به والدين
نگاه تحقيرآميز به فقرا
تکبر و فخرفروشی به مردم
منت گذاشتن هنگام کمک کردن
نپذيرفتن عذر خطای دوستان
بخشی از سنگريزههای مسير تکامل ما هستند
آنها را به موقع کنار بگذاريم تا از زندگی لذت ببریم
مطلبی دیگر از این انتشارات
حج حسین | بخش اول
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای دختر جنوب و تمام کسانی که بی خداحافظی رفتند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
Live | Love | Leave ?