در تلاش برای «ایستادن بر روی شانه غولها» | Mo3Beh@
زخم هایمان !
دوست خوبم
سلام
بی گدار دلم خواست تا برایت بنویسم.
دیروز ،بعد مدت ها به آزمایشگاه رفتم ! آن هم با کلی اصرار به نگهبان....تنهای تنها بودم : نه استادی ، نه شاگردی ، نه رفیقی و نه هیچ کس دیگر.....خیلی فضای دل چسبی بود : داشتم با بشر و ارلن و مواد آزمایشگاه عشق بازی می کردم .....
دو سه تا آزمایش را باید انجام میدادم تا از نزدیک نتایج را مشاهده کنم ؛ شروع کردم به کار : میکروسکوپ بیار ، نیترات سرب بیار ، نیتریک اسید داریم ؟ تیوسیانات جیوه چطور ؟خلاصه کارم رو شروع کردم. در دنیای دیگه سیر می کردم. آنقدر غرق لذت شده بودم که حواسم نبود یک بشر پر استیک اسیده اومدم بریزم داخل یک لوله آزمایش که یکمش روی دستم ریخت : سوزش آنچنان بدی نداشت ، اون هم بدون دستکش! الان ساعاتی از اون زمان میگذره ولی هنوز دستم بوی تیز اسید میده !
بذار بمونه !
دوست خوبم
توی انیمیشن ماشین ها 2 یک صحنه هست میخوان برای تغییر رنگ ماتر ( همون یدک کش) بدنه اش رو صاف کاری کنن ول وقتی به یکی از فرو رفتگی ها میرسن میگه به اون دست نزنید ! اون یادگار مک کویینه، دوست خوبم !
نمیدونم تو هم از این زخم ها داشتی یا نه ولی در زندگی ما زخم های زیادی هست که تاریخچه های طولانی رو برای ما یادآور هستن : زخم هایی که شاید اگر ممکن هم باشه ، اون ها رو از زندگی مون حذف نکنیم. در واقع این شیرینی که باعث میشه اون اتفاق رو برای ما تداعی کنه به رد و حتی درد اون زخم ترجیح میدیم.
موهایی که توی آسیاب سفید نشده !
وقتی دست یک کشاورز رو می بینی ردی از چغری و سختی پوستش هویداست. گوش یک کشتی کار از دور باهات حرف میزنه. رد قلم و نی روی دستای یک خوشنویس میمونه.معمولا مهندسای کامپیوتر عینکی اند و هزاران مثال های این چنینی که با ما از سپیدی مو حرف میزنن.
ادای حال خوبا ؟
دوست خوبم : ما دو نوع ادا در آوردن داریم : یکیش صرفا برای دیگرانه و ریا کردن و دومی صرفا تلاش برای رسیدن به چیزهای خوب !
عطار توی منطق الطیر از یک پیر زن حرف میزنه که یک چیز خیلی ناچیز رو برای خرید یوسف نبی در بازار مصریان ارائه می کنه . همه به پیرزن میخندن و میگن تو که میدونی خیلی ها با قیمت های بالاتری خریدارند. پس چرا این کار می کنی ؟
پیرزن گفتا که دانستم یقین ///کین پسر را کس بنفروشد بدین
لیک اینم بس که چه دشمن چه دوست ///گوید این زن از خریداران اوست
هر دلی کو همت عالی نیافت///ملکت بیمنتها حالی نیافت
آن ز همت بود کان شاه بلند///آتشی در پادشاهی او فکند
من و تو ، گرچه شاید مو های سفیدی نداشته باشیم ، ولی مهمه که به دنبال سفیدی مو باشیم. به قول عطار گرچه کوچیکیم ولی این منافاتی با این که دنبال چیز های بزرگ باشیم نداره ! گرچه شاید نتونیم بدست بیاریم ولی از بیکار نشستن بهتره. در واقع میخوام بگم صرفا زخم هامون نشون از بزرگی مون نیست ؛ بلکه تلاش برای بدست آوردن زخم ها و نترسیدن از شکست کار درستیه.
گر کسی گوید غرورست این هوس///چون رسی آنجا تو چون نرسید کس
در غرور این هوس گر جان دهم ////به که دل در خانه و دکان نهم
پی نوشت :
آیا تو از این زخمای شیرین در زندگیت داشتی ؟
ایا تا به حال از درد کشیدن خندیدی ؟
ایا به قول صائب : تو هم :
"خنده بر لب میزنم تا کَس نداند رازِ من ////ورنه این دنیا که ما دیدیم؛ خندیدن نداشت.. "! ؟
شاید دلت بخواد از این دردای با ارزشت بگی برام : منم دوست دارم بشنوم !
تا تو برام کامنت میذاری یا جوابمو میدی منم برم صد بار بنویسم " اسید را با پیپیت جا به جا می کنند" تا یادم بمونه:)
حسن ختام :
فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَىٰ : ما هم البته کار او را سهل و آسان میگردانیم. (آیه 7 سوره لیل)
مطلبی دیگر از این انتشارات
سپیده دم !
مطلبی دیگر از این انتشارات
شبِ شراب، خرابم کند به بیداری...
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوست نوشتنی^^