i am esi of write' i am immortal
نامهای به دوست
سلام،امروز به فکر افتادم،به فکر توافتادم، یکی از دوستانم که مدت هاست رهایش کردم و یادی ازش نمیکنم،مدت ها میگذرد که حتی سلامی و احوال پرسی کوچکی نیز با تو نکردم و تو را در گوشه ای افسرده و تنها گذاشتهام و مشغول دیگر دوستانم،و خب شرمندهام ،احتمالا میگویی حال چه شد که یاد این دوست قدیمی افتادم، در حال تمرین فرانسه بودم و سعی میکردم شعری به خاطر بسپارم:
On est bien peu de chose
Et mon amie la rose
Me l'a dit ce matin
Vois le dieu qui m'a faite
Me fait courber la tête
Et je sens que je tombe
Et je sens que je tombe
Mon cœur est presque nu
J'ai le pied dans la tombe
Déjà je ne suis plus
ما خیلی کوچک هستیم
و دوست من گل سرخ
امروز صبح این را به من می گفت
ببین خدایی که مرا آفرید
سر مرا چطور خم کرده
و من حس می کنم که دارم می افتم
و من حس می کنم که دارم می افتم
قلبم لخت و عریان شده
پایم لب گور است
چقدر زود نابود شده ام
و این شعر مرا یاد تو انداخت،یادخودم و حال تصمیم گرفتم برای تو این نامه را بنویسم،رفیق شفیق چه شد که از هم دور شدیم؟
اتفاقات روزمره یا چه؟نمیدانم،شاید دل مشغولی های روزانه گرچه این اواخر بیشتر به یادت بودم،تغریبا از خارخار های جناب دست انداز و پرسشنامه آویشن، رفیق قدیمی دلم میخواهد بیشتر به تو توجه کنم اما فرصتش را ندارم،این هم طنز این پست،آدم برای خودش وقت ندارد و چه چیزی از این خنده دار تر؟
راستی هر چه دقت میکنم از زمانی که از یکدیگر فاصله گرفته ایم وجدان نیز در من بخواب میرود گویی به طفلی شیر خواره بعد از خوردن غذا.
هر چقدر با خود می اندیشم میبینم فقط من نیستم که از خودم فاصله گرفته ام بلکه مردم فراوانی شبیه من و تو هستند، البته مسئولین فراوانی نیز وجود دارند که عمریست خود را کشته اند و طفل وجدان را نیز....
و عجب مردمانی که اسلحه سکوت بر پیشانی تاول زده خود گرفته اند و بردگی یک عده پیشانی تاول زده را میکنند ولی این کجا آن کجا....و این هاست که مرا به خودم امیدوار میکند که الحمدالله وضعم آنچنان هم وخیم نیست.
میدانی آرزویم چیست؟دستم را به طرفت دراز کنم و تو را از گوشه سلول نفس بیرون آورم ولی حیف که فاصله ما بسی زیادست،شاید بلیط اتوبوسی یا قطاری گرفته ام و به سویت حرکت کردم اما مگر بلیط گیر می آید؟تا به خود می جنبم نفس شرور بلیط ها را خریده و نابود میکند، اما ای دوست به تو قول میدهم که به زودی به دیدنت بیایم، قول میدهم و آن هم به خودم.....
مطلبی دیگر از این انتشارات
شبِ شراب، خرابم کند به بیداری...
مطلبی دیگر از این انتشارات
شُبک^^
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه به سالاروفسکی | دربارهٔ نوشتن و لذتجویی