علاقهمند به بازاریابی، محتوا، ارتباطات، خلاقیت و پیچیدگیها، که سعی میکنم نتیجۀ کنجکاویها و موشکافیهام از مفاهیم پیچیدۀ زندگی کاری و شخصیم رو با بیانی ساده و متفاوت روایت کنم..
🧠 چرا به مشاوره و رواندرمانی نیاز داریم؟ + افشای تجربۀ ۱۰سالۀ من
در سالهای اخیر مراجعه به رواندرمانگر، روانشناس یا همون تراپیست بین ما ایرانیها رواج بیشتری پیدا کرده. حداقل، بحثهای داغ توییتر (ایکس) و سایر شبکههای اجتماعی اینطور میگن.
فکر میکنم تماس ما با جهان غرب چه از طریق ایرانیهای مهاجر و چه از طریق فضای مجازی، در این آگاهی و اقبال روزافزون بیتأثیر نبوده. اما مثل هر چیز دیگهای که ما از جهان خارج میگیریم و فرهنگ و نحوۀ استفاده از اون، تماموکمال وارد ایران نمیشه، تراپی و رواندرمانی هم از این قاعده مستثنا نیست.
از طرفی، چون جامعه آموزش درستی به ما نداده، ناگزیریم خودمون اون رو از طریق مطالعه و کنکاشهای شخصی کشف کنیم و یاد بگیریم؛ مثل خیلی از مهارتهای نرم و سخت دیگهای که یاد گرفتیم.
حالا، من بهعنوان یه دهههفتادی که بیشتر از ۱۰ ساله (از سال ۱۳۹۲) مرتب و هفتگی به جلسههای تراپی میرم، میخوام تجربهم رو با شما به اشتراک بذارم، چون معتقدم هرقدر برای سلامت روانمون قدم برداریم، اگه دیگران دربارهش آگاهی نداشته باشن، با واکنشهای غلطشون تلاشهای ما رو هم خراب میکنن.
در واقع، ما سعی میکنیم بهسختی و قدمبهقدم از تراپیرفتن نتیجه بگیریم و اونها به سرعت برقوباد نابودش میکنن! بعد از مدتی، انگار ما جای اونها هم به تراپی میریم و مجبور میشیم جور ناآگاهیشون رو بکشیم.
هدف اصلی من از نوشتن این مطلب طولانی و مفصل که میبایست سر فرصت و باحوصله خونده بشه، اینه که از پدیدهای به نام رواندرمانی، انگزدایی (Destigmatization) کنم و تا جایی که از دستم برمیاد، این مقوله رو عادیسازی کنم.
بله، خیلیها پیش روانشناس نمیرن، چون میترسن دیگران به اونها انگ دیوانگی بزنن یا طردشون کنن. انگزدایی یعنی تلاش برای ریختن قبح چیزی تا آدمها برای انجام اون احساس شرمساری و خجالت نکنن؛ یعنی تلاش برای ازبینبردن باورهای غلط و خلأهای فرهنگی دربارۀ یه پدیده.
در راستای همین انگزدایی، قصد دارم تجربههای ۱۰سالۀ خودم رو با شما به اشتراک بذارم و این اشتراکگذاری تجربه، داستان سفر به اعماق وجود خودمه، ورای هر چیزی که آدمها دربارۀ شبهعلم و روانشناسی زرد و... میگن که من در ادامه به همۀ اینها هم میپردازم.
همینجا میخوام از تراپیست خودم تشکر کنم بهخاطر همراهی و همدلیش که باعث شده دلم بخواد این مطلب رو بنویسم و حس خوبم از تراپی رو با بقیه به اشتراک بذارم. در واقع رفتن پیش تراپیست مثل اینه که داریم خودمون رو تربیت میکنیم؛ درست مثل یه والد آگاه.
میخوام شما رو هم ترغیب کنم که مراجعه به رواندرمانگر رو در برنامههاتون بگنجونید. تجربۀ رواندرمانی، حال من رو بهقدری بهتر کرده که حاضرم بابتش کلیهم رو بفروشم و پول جلسههای تراپیم رو جور کنم و از زیر سنگ هم که شده وقت خالی براش پیدا کنم!
این سفر درونی از روزی شروع شد که تصمیم گرفتم شخصیترین و دردناکترین حرفها و رازهای مگو، دغدغهها و نگرانیهام رو با یه غریبه به اشتراک بذارم؛ غریبهای که مثل آشنای نزدیک به حرفهام گوش میده، من رو قضاوت نمیکنه، با من همدلی داره و باعث شده که بعد از یه دهه به آدم بهتری تبدیل بشم؛ بهتر، در وهلۀ اول برای خودم و بعد برای دیگران.
در ادامه بهطور مفصل توضیح میدم که چرا ۱۰ سال و اینکه روند تراپی من چی بوده. اما اگه بخوام یه مثال ابتدایی بزنم، باید بگم تراپیرفتن مثل بازسازی خونۀ قدیمیه. وقتی میخوای یه گوشه از خونه رو بازسازی کنی، میبینی ۱۰ تا مشکل دیگه هم توی خونه پیدا میشه.
از طرفی، بهلحاظ سختی و پیچیدگی، تراپی مثل پیاز لایهلایه و تودرتوئه، چون روان انسان این ویژگی رو داره. یعنی هر لایهای رو که برمیداری، فکر میکنی مسئلۀ تو همینه و تمام. اما با پیشرفتن و شرکت در جلسههای رواندرمانی، به لایههای درونیتری میرسی که ته نداره. برای همینه که این فرایند طول میکشه و زمانبره. اگه بخواهیم به هستۀ وجودی خودمون برسیم و عمق مسائل رو دریابیم، باید لایهها رو با صبر و حوصله بشکافیم و بیمحابا جلو بریم.
با این مقدمۀ نسبتاً مفصل میخوام کمکم وارد اصل ماجرا بشم و به شما بگم که: رواندرمانگر یا تراپیست کیه، چه فرقی با روانپزشک داره، چرا به روانشناس احتیاج داریم و چطور میتونیم یه تراپیست خوب انتخاب کنیم. همچنین، توضیح میدم که قبل، حین و بعد از جلسههای تراپی چه چیزهایی در انتظارتونه.
همۀ توضیحاتی که در ادامه ارائه میشه، برگرفته از تجربههای شخصی منه که نوشتنش بیشتر از ۲ ماه زمان برده. بنابراین، خوشحال میشم که اون رو بخوانید و اگه به نظرتون رسید که کاربردیه اون رو با دوستتون به اشتراک بذارید. ضمن اینکه اگه شما هم تجربهای از تراپیرفتن دارید که فکر میکنید برای دیگران مفیده، در قالب یه محتوا به اون بپردازید و لینکش رو همینجا بذارید تا اون رو بخونم.
۲ دستۀ اصلی مخاطبان این نوشته
هرکسی میتونه این نوشته رو بخونه، اما خوندنش به ۲ دسته از افراد کمک مستقیم میکنه:
- دستۀ اول؛ تراپیبروها: کسانی که مثل خود من به جلسههای رواندرمانی میرن و احتمالاً اطرافیانشون سؤالپیچشون میکنن و اغلب سؤالها هم تکراریه. ما تجربههای مشترک زیادی داریم. پس حرفهای من میتونه حرف دل شما هم باشه.
بنابراین، از این به بعد در مواجهه با سؤالات پرتکرار، با خیال راحت لینک همین مطلب رو برای مخاطبتون بفرستید. از شما میخوام اگه نکتهای به نظرتون میرسه که پتانسیل افزودهشدن به متن رو داره، با من در میون بذارید تا اضافه کنم. - دستۀ دوم: تراپینروها: کسانی که نمیدونن تراپی چیه و چهکار میکنه اما علاقه دارن با اون آشنا بشن و دربارهش تصمیم بگیرن. این نوشته برای اونها مثل یه نقشۀ راه عمل میکنه و بهشون یه دید کلی میده از اینکه چه چیزهایی در انتظارشونه و چه مسیری رو باید طی کنن.
یه گروه از افراد هم هستن که این مطلب بههیچوجه به دردشون نمیخوره؛ کسانی که نهتنها نمیدونن تراپی چیه، بلکه در برابر اون گارد دارن و حتی حاضر نیستن یه جلسه تراپی رو تجربه کنن. من به این دوستانمون توصیه میکنم همین حالا تا ۱۰ بشمارن، یه لیوان آب خنک بخورن و این صفحه رو ببندن، انگار که اصلاً حتی تیتر چنین نوشتهای رو هم نخوندن.
تعاریف و مفاهیم
شاید دربارۀ مفاهیم اولیه اطلاعاتی داشته باشید یا با جستوجو به هزاران تعریف برسید، اما من میخوام مفاهیم کلیدی مورداستفاده در این نوشته رو با ارجاع به یه منبع خیلی معتبر تعریف کنم تا بتونیم به یه زبان مشترک برسیم.
من در اینجا از تعاریف یه منبع معتبر یعنی انجمن روانشناسی امریکا (American Psychological Association) که بهاختصار APA نامیده میشه استفاده کردم.
رواندرمانی چیه؟
رواندرمانی (Psychology) که تراپی (Therapy) یا گفتوگودرمانی (Talk Therapy) هم نامیده میشه، شامل هر نوع خدمات ارائهشده توسط متخصصان آموزشدیده (روانشناسان بالینی، روانپزشکان، مشاوران، مددکاران اجتماعی یا پرستاران روانپزشکی) است که در درجۀ اول از ابزار ارتباط و تعامل برای ارزیابی، تشخیص و درمان واکنشهای عاطفی، شیوههای تفکر و الگوهای رفتاری ناکارآمد استفاده میکنن.
رواندرمانی ممکنه برای افراد، زوجها (زوجدرمانی - Couples Therapy)، خانوادهها (خانوادهدرمانی - Family Therapy) یا اعضای یه گروه (گروهدرمانی - Group Therapy) ارائه بشه.
رواندرمانگر کیه؟
رواندرمانگر (Psychotherapist) یا تراپیست (Therapist) فردیه که برای درمان اختلالات روانی، عاطفی و رفتاری با استفاده از ابزارهای روانشناختی، بهطور حرفهای آموزش دیده و مجوز این کار رو دریافت کرده.
ابزارهای روانشناختی، تجهیزات و منابع و تکنیکهایی هستن که روانشناسان برای درک، ارزیابی و مداخله در جنبههای مختلف رفتار و فرایندهای ذهنی انسان استفاده میکنن.
از نظر من، رواندرمانگر همون دکتر روانه و همونطور که ما برای بهبود جسممون یعنی قلب و معده و کلیهمون پیش دکتر میریم، برای بهبود روانمون هم باید به تراپیست مراجعه کنیم.
اگر بخوام تعریف شخصیتری ارائه بدم، باید بگم که رواندرمانگر تبدیل میشه به پدر، مادر، خواهر، برادر، دوست و مونسمون؛ کسی که حتی از خودمون هم به ما نزدیکتره، چون از هزارتوهای درون ما سر درآورده و اطلاعات زیادی ازمون داره، یعنی ما رو بهخوبی میشناسه. این آدم تبدیل شده به ابژۀ ما. در رواندرمانی به چنین آدمی میگن ابژه (Object)؛ یعنی فرد مهمی که با اون ارتباط داریم و هدف احساسات یا مقاصد ما قرار میگیره. ابژه معمولاً به مادر، پدر یا مراقب اصلی فرد اشاره داره.
اما چرا چنین اتفاقی میافته و رواندرمانگر چنین جایگاهی برای ما پیدا میکنه؟ چون خیلی از ما قربانی روابط گذشتهایم؛ روابطی که هیچچیز جز آسیب و زخم برای ما نداشتن. در بچگی، همون موقعی که آسیبپذیرتر و بیدفاعتر بودیم، آدمهای معتمدی توی زندگیمون نبودن. در مقابل، افراد زیادی شخصیت ما رو تحقیر و تخریب کردن. با ورود رواندرمانگر، برای اولین بار در زندگیمون کسی رو پیدا میکنیم که تبدیل میشه به همون والدی که بهش نیاز داشتیم اما فقدانش رو همیشه احساس کردیم؛ تصویری از پدر و مادر واقعی که برای خودمون متصور بودیم ولی در دنیای واقعی نداشتیمش.
۴ دستۀ اصلی رواندرمانی
رواندرمانی انواع مختلفی داره، اما طبق دستهبندی انجمن روانشناسی امریکا (APA)، میشه اون رو در ۴ دستۀ اصلی جای داد:
- رواندرمانی تحلیلی یا پویشی (Psychodynamic Psychotherapy)
- درمان شناختی (Cognitive Therapy) یا رفتاردرمانی (Behavior Therapy) که درمان شناختیرفتاری (Cognitive Behavioral Therapy) یا بهاختصار CBT هم گفته میشه.
- درمان انسانگرایانه (Humanistic Therapy)
- رواندرمانی یکپارچه (Integrative Psychotherapy)
رواندرمانگر، متناسب با مشکل شما یکی از روشهای بالا رو مناسب تشخیص میده. از اونجایی که هر رواندرمانگر روی برخی روشها تمرکز و تسلط بیشتری داره و اونها رو بهعنوان متد درمانی استفاده میکنه، ممکنه شما رو به رواندرمانگر دیگهای ارجاع بده تا بتونید بهترین متد درمانی متناسب با مشکلتون رو در پیش بگیرید.
نگران نباشید، لازم نیست که شما این روشها رو بهطور کامل بشناسید؛ همین که نامهاشون به گوشتون آشنا باشه کافیه.
انواع رواندرمانگر
همونطور که در پزشکی، ابتدا دکتر عمومی داریم و بعد این دکتر طبق تخصصی که میگیره تبدیل میشه به دکتر داخلی، قلب یا انواع تخصصهای دیگه، در حوزۀ رواندرمانی هم تخصصهای مختلفی وجود داره. ما یه عنوان کلی به نام رواندرمانگر داریم که در زیرمجموعۀ خودش تخصصهایی داره. برای مثال، موضوعی مانند سوگ اینقدر بزرگه که روانشناسهایی به نام سوگدرمانگر داریم.
یا مثلاً بعد از ماجرای پاندمی کرونا بهدلیل بار روانی شدید اون، مشکلات قرنطینه، مرگومیرهای گسترده و... یه سری افراد بهطور تخصصی روی این موضوع کار کردن. بنابراین، رواندرمانی یه حوزۀ بسیار پویا و فعاله و متناسب با شرایط جوامع انسانی خودش رو بهروز میکنه.
من در ادامه، ۵ مورد از رایجترین و پراستفادهترین انواع رواندرمانگر رو نام میبرم.
- روانکاو (Psychoanalyst)
- مشاور (Counselor) مثلاً مشاور ازدواج (Marriage Counselor)
- روانشناس بالینی (Clinical Psychologist)
- روانشناس عمومی (General Psychologist)
- روانشناس کودک و نوجوان (Child Psychologist)
۵ حقیقت دربارۀ روانشناسها
دربارۀ روانشناسها حقایق یا باورهای زیادی وجود داره که من در اینجا به ۵ مورد از پرتکرارترینشون اشاره میکنم.
حقیقت اول: افراد زیادی در سراسر جهان با رواندرمانگرها مشکل دارن
حتماً بین اطرافیانتون یا دستکم در شبکههای مجازی دیدید که عدهای از افراد بهطور کلی با تراپیستها مشکل دارن و رواندرمانی رو نوعی سوسولبازی و ادابازی میدونن.
جالبه بدونید این باور مختص ایران نیست. خارجیها هم اصطلاحی دارن با عنوان: Therapist= the rapist به این معنا که رواندرمانگر متجاوزه! باید بپذیریم که موضوع رواندرمانی مانند هر موضوع دیگهای موافقان و مخالفان خودش رو داره.
حقیقت دوم: تراپیست خارجی ممکنه نتونه درد ما ایرانیها رو چاره کنه
رواندرمانی بسیار متأثر از فرهنگ (کالچرال-Cultural) است و مراجعه به رواندرمانگرهای خارجی برای ما ایرانیها میتونه نومیدکننده و بینتیجه باشه.
چند وقت پیش ژانری در ایکس راه افتاده بود و مهاجران ایرانی تجربهشون از مراجعه به تراپیستهای خارجی رو عنوان کرده بودن. تعداد زیادی از اونها نوشته بودن که تراپیستهای خارجی از شنیدن تروماها و آسیبهای روانی ایرانیها بهتزده میشن و اغلب نمیتونن واکنش مناسبی در برابر اون نشون بدن.
بر همین اساس، به مهاجران هموطن توصیه کرده بودن که از تراپیستهای ایرانی مقیم خارج یا از خدمات آنلاین تراپیستهای ایرانی استفاده کنن.
حقیقت سوم: رواندرمانگر چوب جادو نداره
رواندرمانگر چوب جادو نداره و نمیتونه در یه جلسه با اجیمجی و شعبدهبازی شما رو خوب کنه. نتیجهگرفتن از تراپی، معمولاً زمان میبره و صبر و حوصلۀ زیادی میخواد. همونطور که گفتم روان انسان لایه لایه است و رواندرمانگر متناسب با متد خودش و مدل ترجیحی شما این لایهها رو آروم آروم میکاوه. در جلسههای رواندرمانی در وهلۀ اول یاد میگیریم که چطور مشکلاتمون رو ببینیم و اونها رو بپذیریم تا بتونیم در کنارشون زندگی بهتری داشته باشیم.
حقیقت چهارم: کار رواندرمانگر فقط حرفزدن و حرفشنیدن نیست!
خیلیها بهاشتباه فکر میکنن کار رواندرمانگر فقط «حرفزدن» و «حرفشنیدن» است و بهطعنه میگن:
تو بیا برای خودم حرف بزن. ازت خدا تومن پول هم نمیگیرم.
تقلیل خدمات رواندرمانگرها به «شنوندۀ درددل» باعث میشه که بعضی افراد رواندرمانی رو جدی نگیرن و فکر کنن هرکسی از پسش برمیاد. در حالی که اینطور نیست و رواندرمانگر اگه حرفی میشنون و میگن، این کار رو بر اساس یه سری متد و اصول پیش میبرن و هدفی رو دنبال میکنن. تسلط کافی روی این متدها، بسیار اهمیت داره.
حقیقت پنجم: روانشناسی هم مثل هر حوزۀ دیگهای، آدم خوب و بد داره!
روانشناسی هم مثل هر حوزۀ دیگهای، آدم خوب و بد داره و خیلی وقتها آسیبش از نفعش بیشتره؛ بهویژه در شهرهای کوچیک که همه همدیگه رو میشناسن، اگه یه رواندرمانگر بد به تور کسی بخوره، میتونه زندگیش رو به فنا بده. پس نباید رواندرمانگرها رو سفید کنیم و از اونها بت بسازیم!
همین چند وقت پیش، باز هم موجی در ایکس راه افتاده بود که کاربران به رواندرمانگرهایی که دربارۀ مراجعانشون پست میزدن اعتراض کردن. اونها میگفتن که یه رواندرمانگر نباید ماجرای مراجعش رو حتی بدون ذکر نامش در فضای مجازی تعریف کنه، چون ممکنه کسی اون داستان رو بدونه یا ماجرا دستبهدست بشه و به خود فرد برسه که در هر حالت اثر منفی داره.
روانپزشک کیه؟
حتماً این سؤال رو زیاد شنیدید که: «فرق روانشناس و روانپزشک چیه و من باید به کدوم یکی مراجعه کنم؟» قبل از اینکه تفاوت این دو تا رو بگم، باید یه تعریف از روانپزشک هم داشته باشیم.
روانپزشک (Psychiatrist) در واقع یکی از شاخههای پزشکیه و طبق تعریف APA به کسی گفته میشه که پزشک متخصص در تشخیص، درمان، پیشگیری و مطالعۀ اختلالات روانی، رفتاری و شخصیتیه.
روانپزشک بهخاطر تخصصی که در پزشکی داره میتونه دارو تجویز کنه.
تفاوت روانپزشک و روانشناس
۲ مورد زیر مهمترین تفاوت روانپزشک و روانشناسه:
- روانپزشکی یکی از تخصصهای رشتۀ پزشکیه اما روانشناسی اینطور نیست.
- روانپزشک این اجازه رو داره که برای درمان مراجع، داروهای اعصاب و روان تجویز کنه اما روانشناس تنها میتونه با استفاده از روشهای مختلف درمان غیردارویی، به بهبود مشکلات روانی مراجعانش بپردازه. در واقع، ابزار کار این دو تا با هم متفاوته.
در برخی اختلالات برای اینکه یه برنامۀ درمانی اصولی داشته باشیم، بهتره از خدمات روانشناس و روانپزشک در کنار هم استفاده کنیم.
شبهعلم و روانشناسی زرد چیه؟
شبهعلم (Pseudoscience) به ادعاها، باورها یا کارهایی گفته میشه که تحت پوشش علم ارائه میشن، ولی هیچ پایه و اساس علمی محکمی ندارن؛ یعنی مروّجان شبهعلم بهجای اینکه خرافات و مطالب غیرواقعی خودش رو بدون روتوش و خیلی صریح بیان کنن، از قالب و اصطلاحات علمی بهره میبرن تا با استفاده از اعتبار علم، میزان باورپذیری ادعاهاشون رو بالا ببرن.
با این تعریف، انواع روانشناسی زرد مثل «قانون جذب» و «روانشناسی موفقیت و انگیزشی» هم در دستۀ شبهعلم قرار میگیرن و با روانشناسی علمی که مقصود من در این مطلبه، فرق دارن.
چرا به روانشناس نیاز داریم؟ (بیان ۱+۱۲ دلیل)
«چرا میری پیش روانشناس؟»، «چرا فکر میکنی به تراپی نیاز داری؟» یا «مراجعه به تراپیست چه خاصیتی برات داره؟» اینها سؤالهای پرتکراریه که اطرافیان تراپیبروها خیلی از اونها میپرسن. شما چه پاسخی به این پرسشها میدید؟
از اونجایی که من بارها و بارها با این پرسشها مواجه شدم، در ادامه ۱۳ دلیل مهم و پررنگ رو براتون فهرست کردم. البته مجبور نیستیم به سؤالهای هیچکس پاسخ بدیم، اما اگه یکی از اطرافیان شما به راهنمایی نیاز داشت، میتونید دلایل زیر رو براش نام ببرید.
۱) اهمیت ذهن و روان، کمتر از جسم نیست
ما مراقبیم که چه روغن و بنزینی توی ماشینمون میریزیم. مراقبیم که غذامون چند کالری داره و همونقدر باید برامون مهم باشه که در ذهن و روانمون چی میگذره. این موضوع نهفقط دربارۀ مراقبت از روان اهمیت داره، بلکه باید مراقب باشیم که چه خوراکی از شبکههای اجتماعی میگیریم. من در مطلبی با موضوع «قدمهای دیجیتال مینیمالیسمی که برداشتم» دربارۀ اون بهطور مفصل نوشتهم.
پس همونطور که وقتی سرما میخوریم بدون هیچ تردیدی به دکتر مراجعه میکنیم، برای ذهن و روانمون هم به دکتر نیاز داریم. بهویژه اینکه نسل ما معمولاً خودمراقبتی (Self Care) کافی نداره؛ یعنی ما بهاندازۀ کافی از خودمون مراقبت نمیکنیم. چرا؟ چون کمی خودمراقبتی باعث میشه احساس عذابوجدان سراغمون بیاد که نکنه خودخواه و خودشیفته باشیم.
ما از هر نوع لذتی عذابوجدان میگیریم. برای مثال، سفررفتن با دوستمون به ما عذابوجدان میده چون در بدو مستقلشدن، بابت این مدل کارها بارها سرکوفت شنیدیم و تنبیه شدیم. نسل ما برای مستقلشدن بهای زیادی پرداخته.
از طرفی، فرهنگ ما «رنجبردن» رو یه ارزش میدونه. قدیمیها میگفتن «خدا هرکسی رو دوست داشته باشه بیشتر رنجش میده.» این مفهوم در ادبیات فارسی هم بهوضوح ستایش شده؛ مثلاً اینکه انسان باید رنج بکشه تا رشد کنه. پس ما تحتتأثیر چنین فرهنگی رنجپرست شدیم. اما از نظر من «رنجکشیدن» هیچ ارزش ویژهای نداره. یه جملۀ معروف از فردی ناشناس میگه: «... تحمل نکنید. تحمل دروازۀ جهنمه.»
درست میگن؛ ما نباید رنجی رو تحمل کنیم، بلکه باید سعی کنیم خودمون رو از رنجها رها کنیم.
۲) آگاهشدن از ریشۀ مشکلات خود در کودکی
اکثر روانشناسان رشد معتقدن که درصد زیادی از شخصیت یه فرد تا پایان دوران کودکیبهطور کامل تثبیت میشه. برای مثال، طبق نظریۀ روانکاوی فروید، بیشتر شخصیت انسان تا ۵سالگی شکل میگیره و تجربههای اولیۀ زندگی نقش پررنگی در رشد شخصیت و رفتارهای بعدی فرد ایفا میکنه.
در واقع، ما در بزرگسالی در حال زندگیکردن و تکرار همون الگوهایی (Pattern) هستیم که در دوران کودکی در ما شکل گرفته. اون الگوها برای ما یه محدودۀ امن (Comfort Zone) تعریف میکنن که بودن در اون بهمون حس امنیت میده. برای همینه که ناخودآگاه یه سری الگو رو مدام تکرار میکنیم تا از اون محدودۀ امن خارج نشیم.
سؤال اینه: چه الگوهایی در کودکی در ما شکل گرفته؟ بیارزشی؟ ناکافیبودن؟ شرمساری؟ هر الگویی که بوده باشه، ما مدام اون رو در تجربههای مختلف شغلی، عاطفی، دوستی و... خودمون تکرار میکنیم.
پس اگه موفق نمیشیم و اگه مدام در رنجیم بهخاطر گیرافتادن در همین تلهها و چرخههای تکراریه. تراپیست به ما کمک میکنه این الگوها رو بازشناسی کنیم و به اونها آگاه بشیم و سعی کنیم دیگه در دام تکرارشون نیفتیم.
۳) فهم دلایل آسیبزابودن رفتارهای والدین
پدر و مادرهای ما که در بچگیمون در نقش واقعی خودشون و حالا بیشتر در نقش «والد درونی» حضور دارن، ناخودآگاه و غیرعامدانه به ما زخمها و آسیبهای زیادی زدن و مثل دستگاه تولید عذابوجدان عمل میکنن. این ویژگی در اونها چند دلیل اساسی داره.
• ناآگاهی
اغلب پدر و مادرهای ما دربارۀ موضوعات تربیتی ناآگاه بودهن. هرچند همیشه میگن که نسبت به والدین نسل خودشون خیلی هم پدر و مادرهای خوبی محسوب میشن. چون پدر و مادرهای اونها کتکشون میزدن یا مراقب آموزش اونها نبودهن و... درست هم میگن؛ ولی در هر حال، به ما آسیبهایی زدن. احتمالاً اگه ما هم والد بشیم، ناخواسته به بچههامون آسیب میزنیم.
مهم اینه که در جهت آگاهی حرکت کنیم و این آسیبها رو به حداقل برسونیم یا بهموقع براشون چارهای پیدا کنیم. برای رسیدن به این آگاهی، قبل از هر چیز باید خودمون رو بشناسیم. سازوکارهای روانمون رو درک کنیم و ببینیم چه چیزهایی باعث رفتارهای آسیبزا میشه.
• گذشتۀ دردناک، شرایط انقلاب، جنگ و...
هرچه بیشتر جلسههای تراپی رو جلو میریم بیشتر متوجه میشیم که چقدر از مشکلاتمون به تربیت والدین برمیگرده. احتمالاً از اونها خشمگین میشیم، ولی نباید دنبال پیداکردن مقصر و کینهجویی باشیم. این خشم انباشته هیچ سودی برای ما نداره. باید این خشم رو بپذیریم و بعد ببینیم چطور میتونیم اون رو خالی کنیم.
از خومون بپرسیم والدین ما چطور بزرگ شدن؟ والدین اونها چه برخوردی باهاشون داشتن؟ چه شرایط دردناکی رو از سر گذروندن؟ خودمون رو جای اونها بذاریم.
برای مثال، دوران انقلاب و جنگ آسیبهای زیادی به والدین ما وارد کرده. صدای اضطرابزای آژیر قرمز رو تصور کنید. پدر و مادرهای ما با این احتمال که هر لحظه ممکنه بمبی وسط خونهشون بخوره زندگی کردن. کشتهشدن عزیزانشون در جبهه و تکهپارهشدن آدمها رو دیدن و سختیهای عجیبی رو تحمل کردن و هزاران اتفاقی که شاید حتی کسی راجع بهشون حرف هم نزده باشه.
پس بپذیریم که اونها هم تروماهای بزرگی رو با خودشون حمل میکنن، یه نسل مضطرب که باید در جامعهای متزلزل بچههایی رو هم بزرگ میکردن. واقعیت اینه خشمگینبودن ما از اونها هیچ دردی رو دوا نمیکنه.
• وجه خاکستریبودن انسان
علاوه بر این ۲ دلیل، ۱۰ها دلیل دیگه هم باعث شده که پدر و مادرهای زخموزیلی و آسیبدیدهای داشته باشیم. ما فقط از انقلاب و جنگ خبر داریم چون خیلی عیان و عمومیه. اما باید بدونیم که اونها هم مشکلات زیادی داشتن که هیچوقت از اون حرف نمیزنن یا حتی به اون آگاه نیستن.
برای مثال، شاید در کنار والدینی بیسواد، زورگو یا عصبی، کودکیِ سختی رو پشت سر گذاشتن. یا حتی در سن پایین ازدواج کردن و فرصت کودکیکردن نداشتن. بسیاری از مادرهای نسلهای قبل، علاوه بر ازدواج در سن پایین، حتی خبر نداشتن دارن با چهکسی ازدواج میکنن. کم نشنیدیم که دخترهای ۸-۹ساله رو به مردهای میانسال و مسن شوهر میدادن و...؛ چیزی که در حال حاضر اگه اتفاق بیفته، فرد رو به پدوفیلی (Pédophilie) و آزار جنسی کودکان متهم میکنن. اینها همه آسیبهاییه که نسل گذشته با خودشون حمل میکنن.
باید به این پذیرش برسیم که ما نمیخواهیم علیه والدینمون قیام کنیم. نمیخواهیم والدستیز بشیم. میخواهیم به جایی برسیم که بپذیریم اونها هم مثل هر آدم دیگهای ویژگیهای خوب و بد و بخشهای سیاه و سفید دارن که خواهناخواه روی تربیت ما تأثیر گذاشته.
۴) فهمیدن اینکه مشکلات ما مختص خودمون نیستن
آدمها فکر میکنن که مشکلاتشون فقط مخصوص خودشونه و هیچکس دیگهای در دنیا شبیه اونها نیست؛ ولی وقتی با تراپیست حرف میزنید متوجه میشوید که شما تنها نیستید. کافیه به رواندرمانگرتون بگید «ف» اون تا خود «فرحزاد» میره و برمیگرده. چرا اینطوره؟
چون پیش از شما دهها و شاید صدها نفر با مشکلات و الگوهای رفتاری مشابه به اون مراجعه کردن، چون در طول دوران تحصیلشون هزاران مورد رو بررسی کردن و تحلیلهای روانشناسان بزرگ رو خوندن. ضمن اینکه مراجعان مطب هم در طول سالها تجربۀ واقعی تراپیست رو بیشتر کردن؛ آدمهای متفاوت با قصههای مختلف که ممکنه داستان شبیه به شما داشته باشن.
بیایید به عادت همیشه که وقتی در اتاق انتظار یه پزشک نشستیم، تعداد مراجعانش رو میشماریم تا درآمدش رو تخمین بزنیم، دربارۀ تراپیستها هم یه حسابکتاب سرانگشتی بکنیم.
یه رواندرمانگر خوب اگه در روز بهطور متوسط ۸ جلسۀ درمانی داشته باشه، در طول سال تقریباً ۲هزار جلسه خواهد داشت. طبیعیه که وقتی این همه داستان میشنوه به یه سری قصههای پرتکرار میرسه و مشکلات آدمها در ذهنش دستهبندی میشن. علاوه بر اون، کتابها و مقالات علمی هم به شناسایی این دستهبندیها کمک میکنن.
- ارتباطات فردی
- جدایی/طلاق
- افسردگی
- سوگ و مرگ عزیزان
- خیانت
- و...
هریک از اینها هم تعدادی سناریوی پرتکرار دارن که ممکنه سناریوی شما باشه، بنابراین تشخیصش برای تراپیست راحت میشه. البته موارد خاصی هم وجود داره و قصهها در جزئیات با هم متفاوتن.
۵) آزمودن یه روش جدید برای بهبود خود
شاید همۀ آدمها به رواندرمانگر نیاز نداشته باشن، اما با توجه به شرایط ما در ایران، احتمالاً همهمون تا حد زیادی این نیاز رو داریم. بااینحال، خیلیها این موضوع رو انکار میکنن و با شیطنت، تراپیبروها رو بولی میکنن، مثلاً در ایکس (توییتر) یه ژانری راه افتاده که:
«تراپی؟ نه ممنون، فلان میکنم.» نقاشی میکشم. کوبلن میبافم، همبرگر میخورم و... .
بهنظر من، این ژانرها درمجموع تأثیر مخربی دارن. شاید هدف اصلی این باشه که بگیم این کارها بیشتر از تراپی حال ما رو خوب میکنه ولی باید حواسمون به جدیشدنش باشه. اینکه نکنه اینقدر جدی گرفته بشن که آدمها تراپیرفتن رو بیخیال بشن و فکر کنن با روشهای دیگه میتونن حال خودشون رو بهطور ریشهای خوب کنن.
چطور میشه این حجم تروما (Trauma) و فشار روانی رو تنها با نقاشی و کوبلن و همبرگر خوب کرد؟! خود من بهشخصه بعضی اوقات بهقدری فشار رومه که احساس میکنم دست و پاهام رو به ماشین بستن و دارن میکشن. اوضاع جوریه که همهمون شبیه جانبازهای اعصاب و روانیم. نباید اون رو انکار و بولی کنیم. مثلاً دربارۀ رابطۀ عاطفی، شما نباید دنبال یه آدم کاملاً سالم بگردید، بلکه باید ببینید با گرههای روانی چهکسی میتونید کنار بیایید تا با اون وارد رابطه بشید. بههرحال چون میدونید که همهمون یه جوری خلوچل شدیم.
واقعیت اینه تا کسی خودش نخواد حال خودش رو خوب کنه، هیچکس نمیتونه براش کاری انجام بده و نمیشه آدمها رو بهزور فرستاد برای تراپی. مثل ماجرای معتادها که تا خودشون نخوان هیچکس نمیتونه اونها رو ترک بده. هیچ کاری هیچوقت با زور شدنی نبوده که تراپیرفتن بخواد باشه. نکتۀ مهم پذیرش و تلاش برای بهبوده.
شما اگه ۱۰۰۰ روش رو هم برای بهترشدن حالتون امتحان کرده باشید، هزارویکمی میتونه تراپیرفتن باشه. پس چرا مقاومت میکنید؟ امتحان کنید. به خودتون این فرصت رو بدید. هیچکس با یه بار تجربهکردنِ چیزی نمیمیره و هیچکس هم با تجربهنکردنِ یه روش نمیتونه بیخودی اون رو رد کنه.
۶) صحبتکردن با یه آدم بیرونی بدون ترس از قضاوت
شاید موقع تراپیرفتن از دوستتون و اطرافیانتون شنیده باشید که: «اگه میخوای حرف بزنی بیا با خودمون حرف بزن. پول هم ازت نمیگیریم.» این جملهها از یه تصور غلط ناشی میشه که تنها کار تراپیست حرف شنیدنه.
البته، ما یه سری حرفها داریم که دلمون نمیخواد به هیچ آدم آشنایی بگیم. مثلاً اگه افکار خودکشی داشته باشیم، مطرحکردنش با دیگران غیر از نگرانکردن اونها چه سودی داره؟ فرض کنید پارتنر شما دم به دقیقه زنگ بزنه و بپرسه: «الان خوبی؟ دیگه به خودکشی فکر نمیکنی؟ اگه من رو دوست داری پس چرا به خودکشی فکر میکنی؟» یا شما مشکلی در روابط جنسیتون دارید که اصلاً نمیشه با هیچکس دربارهش حرف زد.
جدای از ترسی که از قضاوتشدن داریم، پررنگترین دلیلمون اینه که دنبال دریافت همدلی، حمایت و تأییدیم. تراپیستها بدون اینکه ما رو قضاوت کنن، پای حرفهامون مینشینن و حتی بلدن چطور به حرفمون بیارن.
احساس راحتیای که در بلندمدت بین من و تراپیستم به وجود اومده مثل پیداکردن یه دوست خیالیه؛ شبیه دوست خیالیای که در بچگی داشتم که همهچیز رو به اون میگفتم و حس بدی از بابتش نمیگرفتم. البته، حرفزدن هم کار آسونی نیست و هرکسی نمیتونه ما رو به اون ترغیب کنه. چون مهارت حرفزدن رو به ما یاد ندادن و حتی به ما تشر زدن که حرف نزنیم چون دایی و خاله و عمه ناراحت میشن.
در نسل ما مطیعبودن و سکوتکردن ارزشه. من قبلاً در مطلبی به این موضوع پرداختم و بهتفصیل گفتم که چقدر روی ارتباطات ما در بزرگسالی سایه میندازه: «تجربۀ استفاده از «عدد دانبار» برای بهبود روابط»
۷) جلوگیری از سوءاستفاده و باجگیری از سوی دیگران
وقتی کمکم به شناخت خوبی از خودمون میرسیم و متوجه میشیم که چه آسیبهایی داریم، وقتی برنامۀ درمانمون مشخص میشه و اون رو پیش میبریم، قبل از هر چیز یاد میگیریم که به خودمون احترام بذاریم و برای خودمون ارزش قائل شیم. این وضعیت به مذاق خیلیها خوش نمیاد و شروع میکنن به تیکهانداختن که: «همین روانشناسیها رو میری که اینجوری شدی»، «قبلاً فلان و بیسار بودی» و... .
واقعیت اینه که بعضی آدمها وقتی میبینن تو دیگه زیر بار سوءاستفادههای اونها نمیری یا جواب حرفهای بیربطشون رو میدی، متوسل میشن به عقدهپراکنی، چون ما در ایران حریم نداریم. ما تا ناف و خشتک در بغل هم بودیم. کانسپت زندگی قبیلهای و داماد سرخونه داشتیم. بزرگترهای فامیل اجازه داشتن روی تربیت بچههای بقیۀ فامیل نظر بدن.
الان قضیه فرق کرده، پدر و مادرهای جوون پشت بچه درمیان و اجازۀ تجاوز دیگران به حریمش رو نمیدن. میگن قبلاً بهتر بودی چون دیگه اجازۀ سواری به اونها نمیدی و نمیتونن ازت سوءاستفاده و باجگیری کنن.
۸) کاهش هزینههای پنهان و بازگشت سرمایۀ بالا
یک جملۀ آشنای دیگه برای تراپیبروها اینه که: «پولت رو داری میریزی دور...» شما چه پاسخی براش دارید؟ آدمها اغلب حاضر نیستن قند کمتری بخورن تا دچار دیابت نشن ولی حاضرن در آینده بهخاطر مصرف بیرویۀ قند دستوپاشون قطع بشه. یا حاضر نیستن روزانه شیر بخورن، ولی حاضرن در آینده پوکی استخون بگیرن. اینها همه هزینه است. چرا این هزینهها رو که در زندگی میپردازیم، نمیبینیم؟
برای من خیلی عجیبه که بعضی آدمها هزینهکردن رو فقط در پول نقد اون هم در لحظه میبینن. ما یه سری هزینههای پنهان داریم. در چنین سیستم فکریای، اینکه تو اعصاب و روانت آسیب دیده، چطور ارزشگذاری میشه؟ طبیعیه که هیچ اهمیتی نداره. کسی حاضر نیست براش پول بپردازه.
بله، قبول دارم که ممکنه تا یه جایی پول دورریختن باشه؛ دقیقاً تا وقتی که قلقش دستمون بیاد و بفهمیم چطور میتونیم از تراپی بهترین خروجی رو بگیریم. همونطور که قرمهسبزی رو هم باید ۱۰ بار بپزیم تا قلق پختش دستمون بیاد، برای تراپی هم میبایست به خودمون فرصت آزمون و خطا بدیم. ولی من به شما میگم که در یه برآورد کلی، همۀ این هزینهها به نتیجهای که میگیرید میارزه، یعنی اگه میشد همۀ اینها رو با شاخص ROI بسنجیم، بهزعم من بازگشت سرمایۀ خوبی خواهید داشت.
اما یه پاسخ سادهتر هم برای اون سؤال وجود داره. میتونید خیلی راحت بگید: «بله، تراپیرفتن یه کار لاکچریه، اما پول خودمه و هرجور دلم بخواد خرجش میکنم. مگه من به تو میگم چرا پولت رو خرج پیتزا و پینتبال میکنی؟ به من ربطی نداره. اون حریم توئه و این هم حریم من.»
خلاصه اینکه، من واقعاً حاضرم پول قرض بگیرم، کلیهم رو بفروشم ولی فرصت تراپیرفتن رو از خودم نگیرم. به شما هم میگم که این کار رو بکنید. بعد از مدتی اولین خروجیهای جلسهها رو میبینید و به درستی کارتون ایمان میارید.
در تیترهای بعدی، به شما میگم چطور تراپیست انتخاب کنید تا از هزینهای که میکنید بیشترین نتیجه رو بگیرید.
۹) نگاهکردن به موضوعات از زوایای مختلف
بهواسطۀ صحبتکردن با تراپیست میتونیم مشکلاتمون رو در درجۀ اول پیدا کنیم، در درجۀ بعد با اونها روبهرو بشیم و سپس از جهات مختلف بررسیشون کنیم. دقیقاً مثل روبهروشدن با ترسهامونه.
شما هم حتماً این توصیه رو زیاد شنیدید که: «با ترسهات روبهرو شو.» تراپیرفتن مثل واردشدن به یه اتاق تاریکه که آدم در حالت عادی از اون میترسه، ولی وقتی چراغقوه همراهت باشه، میبینی که اونقدرها هم ترسناک نیست و جرئت میکنی همۀ زوایای اتاق رو ببینی و بررسی کنی. این شناخت همهجانبه باعث میشه ترسهات بریزه و با خودت و مسائلت مأنوستر بشی.
ضمن اینکه، ذهن ما مثل یه هندزفری سیمدار گرهخورده است. تراپیست با شنیدن حرفهامون این رشته سیمها رو باز میکنه و ذهن آشفتۀ ما رو نظم و ترتیب میده.
بدین ترتیب، درمانگر میان افکار و احساسات ما تعادل برقرار میکنه، بدون اینکه از شدت هیچکدوم کم کنه یا نادیدهش بگیره. اون بر اساس توضیحاتی که از ما میشنوه، تکههای پازل درونمون رو کنار هم میچینه و به ما راهحل میده.
۱۰) پیداکردن هویت یا پدر پسر شجاع نبودن!
با تراپی، ما هویت مستقل خودمون رو پیدا میکنیم. دیگه به اسم پسر فلانی، دختر فلانی، همسر فلانی شناخته نمیشیم. اون هویت و استقلالی رو که خانواده معمولاً سعی میکنه از ما بگیره به دست میاریم.
همین باعث میشه آدم مسئولیتپذیرتری بشیم. نوک پیکان تقصیر رو سمت خودمون بگیریم و در تصمیمگیریهامون خودکفا عمل کنیم. ما دیگه دنبال دست تقدیر و روزگار در زندگیمون نمیگردیم و تقصیرهامون رو گردن میگیریم.
در فرایند رفتن به تراپی، ممکنه خیلیها در جواب حرفهای ما با نیش و کنایه بگن: «این حرفها رو مشاورت بهت یاد داده؟» در واقع آدمها از این طریق هم میخوان هویت ما رو زیر سؤال ببرن و این بار به شخص مشاور پیوند بزنن. اما نه، به این آدمها باید گفت که مسئولیت همۀ رفتارهای ما با خودمونه و مشاور، کارهای نیست. مشاور هر چیزی هم که بگه، تصمیمگیرندۀ نهایی خود ماییم.
بعضی آدمها هم هر حرفی از دهنشون دربیاد میزنن، بعد از ترس اینکه قضاوت نشن، میگن: «حالا نری اینها رو به تراپیستت بگیها.» چون میترسن پیش تراپیست ما بدنام بشن. در واقع حالا مشاور تو رو به رسمیت میشناسن و نگران ذهنیت اون دربارۀ خودشون میشن.
در همین مرحله، پیش میاد که گاهی وارد فاز خودعقابپنداری میشن. مثلاً میگن: «فلان ماجرا رو به تراپیستت گفتی؟ میدونه فلان کار رو کردی؟» انگار تراپیست ما لولوخرخره است یا قراره آبخوردنمون رو هم به اون گزارش بدیم وگرنه گردنمون رو با گیوتین میزنه. خلاصه، انگار همۀ دغدغههای عالم براشون تمام شده و فقط مونده همین دغدغه که ما پیش تراپیستمون خودسانسوری نکنیم.
این مدل آخر هم در نوع خودش جالبه. بعضیها وقتی تراپیرفتن تو رو به رسمیت میشناسن، اگه وسط دعوا یا جدلی کم بیارن، با هدف تحقیرکردن، این موضوع رو به روت میارن و میگن: «بیچاره، تو اینقدر مشکل داری که میری پیش روانشناس. تازه تراپی میری وضعت اینه...» همۀ اینها هست اما مهم هویت شماست که دیگه گمشده نیست و شما به هر زحمتی پیداش کردید و از این به بعد، از پس همۀ این قضاوتها برمیاید.
۱۱) رسیدن به این نقطه که نظر دیگران برامون مهم نباشه!
خیلیها کار رو به جایی میرسونن که مدام تکرار میکنن: «تأثیری هم داره؟ ما که تغییری در تو ندیدیم!» باید به این افراد گفت دقیقاً دارم میرم تراپی که نظر تو برام مهم نباشه. همین که خودم بدونم خوبم برام کافیه.
اون چیزی که دربارۀ هویت مستقل گفتم اینجا هم بروز میکنه. اینکه دیگه نظر دیگران برامون مهم نیست و کاری رو که فکر میکنیم درسته انجام میدیم.
یا هی میپرسن: «کی میخواد تموم شه؟ کی اثر میکنه؟ تا کی ادامه داره؟» من به این افراد میگم احتمالاً تا ابد ادامه داره. چون ما هیچوقت به بهترین نسخۀ خودمون نمیرسیم.
یه مثال براتون میزنم. مگه ما برای پلتفرم اینستاگرام یا هر نرمافزار دیگهای بهترین نسخه داریم؟ اینستاگرام مدام داره نسخههای جدید ارائه میده. بعد نظرات دیگران رو جمع میکنه و خودش رو بهبود میبخشه. ما هم با تراپی مدام خودمون رو اصلاح میکنیم تا به بهترین نسخه برسیم. شاید تعداد جلسههامون کم و زیاد بشه ولی هیچوقت بهطور کامل قطعش نمیکنیم.
بهترین تغییرها در انسان، تدریجی و آهسته و پیوسته صورت میگیرن؛ مثل کرم ترمیم پوست میمونه که جای زخم رو بهطور تدریجی ترمیم میکنه و فرد متوجه تغییرات نمیشه. اگه دقت کرده باشید داخل جعبۀ این کرمها نوشته هر هفته عکس بگیرید تا تغییرات براتون مشهود باشه.
یه مثال دیگه میزنم: مثل حرکت از تهران بهسمت مشهده. اگه همون اولِ راه، فرمان رو کمی به راست بچرخونیم تا چندین کیلومتر اول فکر میکنیم داریم راه رو درست میریم، ولی بعد متوجه تغییر مسیر بهسمت سیستان و بلوچستان خواهیم شد!
۱۲) پیشگیری از آسیبهای بیشتر
ما پیش تراپیست نمیریم که راهحل پیدا کنیم. در اصل، میریم تا بفهمیم در روانمون چی میگذره. البته، در ادامه برای مشکلاتمون راهحل هم پیدا میکنیم. همونطور که گفتم تراپیست تکههای پازل ما رو کنار هم میچینه و به ما یاد میده در موقعیتهای (Situation) مختلف زندگی، چگونه در تلهها یا دامهای همیشگی نیفتیم و اصطلاحاً با قطعکردن چرخههای معیوب روانمون، از آسیبهای بیشتر پیشگیری کنیم.
۱۲+۱) تلاش برای اینکه آیندگان زندگی بهتری داشته باشن
با تراپیرفتن میتونیم برای بچههامون پدر و مادر بهتری باشیم و از نسل بعد آدمهای سالمتر و بهتری بسازیم. همونطور که پدر و مادرهای ما در حد توانشون سعی کردن نسبت به نسلهای قبل، والدین بهتری باشن و از ما نسل بهتری بسازن.
بیان چند تجربۀ شخصی
بر اساس تجربههای ۱۰سالهام دلم میخواد این چند حرف رو از من بپذیرید:
- آدمهایی که در مقابل روانشناس گارد بالایی دارن، در حدی که حاضر نیستن حتی یه بار سمتش برن، بهنظرم یه جای کارشون میلنگه چون خودشون به یه سری روحیات خودشون واقفن و حاضر به تغییرش نیستن؛ چون میدونن تراپیست متوجه اون ویژگی میشه و لو میرن.
- بهعنوان یکی از شاخصهای دوستیابی میتونم بگم که آدمهای تراپیبرو بهلحاظ روانی سالمترن. البته لزوماً و همیشه اینطور نیست چون بعضیها تراپی میرن فقط برای اینکه از ترند روز عقب نیفتن.
- مراقب باشید که بهاصطلاح از «اونور بوم» نیفتید. ما نباید همۀ زندگیمون رو بر اساس حرفهای تراپیست بچینیم. تراپیستم این رو گفت، تراپیستم اون رو گفت، چون تراپیستم گفته پس فلان و... اینها خطر بزرگیه. ما در قبال زندگیمون مسئولیم و باید مسئولیت همۀ کارهامون رو گردن بگیریم.
- یه دغدغۀ رایج اینه که: «آیا من مسئولیتی در قبال تراپیرفتن یا نرفتن دیگران دارم؟» من فکر میکنم ما نمیتونیم کسی رو مجبور کنیم که به تراپیست مراجعه کنه. تنها کاری که باید انجام بدیم آگاهکردن دیگران از تجربههامون در خصوص رواندرمانی و مزیتهای اونه.
ضمن اینکه اگه شما مشکلی در رابطهتون دارید، میتونید به زوجدرمانگر مراجعه کنید. طبق توصیهها، بهتره زوجدرمانگر شما کسی غیر از تراپیست فردیتون باشه.
چطوری روانشناس انتخاب کنیم؟
حالا که مطمئن شدیم به روانشناس نیاز داریم میرسیم به بحث شیرین انتخاب رواندرمانگر. قبل از هر چیز باید بپذیریم اولین رواندرمانگری که بهش مراجعه میکنیم بهترین رواندرمانگر نیست. یعنی ما همونطور که برای لباسخریدن به ۱۰ تا مغازه سر میزنیم، برای انتخاب تراپیست هم باید به چند نفر مراجعه کنیم و ببینیم با کدومشون بیشتر ارتباط برقرار میکنیم.
پس، همونطور که در انتخاب دوست و پارتنر حساسیت داریم، در انتخاب روانشناس هم باید حساسیت به خرج بدیم، یعنی با مدل لباسپوشیدنش، حرفزدنش، دکوراسیون اتاقش، منش و رفتارش و حتی نوع نگاهکردنش و... ارتباط بگیریم تا بتونیم باهاش ادامه بدیم. بعد از انتخاب، دیگه باید خودمون رو به اون بسپاریم و هر چیزی که گفت گوش بدیم. البته یه جاهایی مجادله هم میکنیم ولی نه همیشه.
ویژگیهای یه روانشناس خوب (بیان ۱۱ ویژگی کلیدی)
یک رواندرمانگر خوب میبایست ویژگیهای مختلفی داشته باشه و انتخابش بهقدری پیچیده است که براش کتاب هم نوشتهن. برای مثال، کتابی با عنوان «چگونه رواندرمانگر انتخاب کنیم» اثر نویل سیمینگتن (Neville Symington) و دیگران، به همین موضوع میپردازه.
من در اینجا طبق تجربۀ شخصی خودم فقط به مهمترین ویژگیها اشاره میکنم.
۱) از سوی مَراجع علمی ذیصلاح تأیید صلاحیت شده باشه
رواندرمانگر خوب باید اجازۀ فعالیت و از نظر علمی صلاحیت لازم رو داشته باشه. البته بهنظر من داشتن تأییدیه، حداقل صلاحیت برای یه رواندرمانگر خوبه و کسی که تأییدیه داشته باشه لزوماً روانشناس متبحری نیست.
یکی از مراجع تأیید صلاحیت، سازمان نظام روانشناسی و مشاوره است که شما میتونید اسامی روانشناسان و مشاوران دارای پروانۀ اشتغال حرفهای رو در سایتش جستوجو کنید. در نظر داشته باشید که همۀ روانشناسان این مرجع رو قبول ندارن و دنبال پروانۀ اشتغال حرفهای نمیرن. بنابراین، تأیید صلاحیت اونها رو میتونید از روی رزومه و سایر مدارک و تأییدیههاشون انجام بدید.
۲) به ما حس امنیت و اعتماد میده
دربارۀ تراپیست هم مثل هر فرد دیگهای، اولین برخورد یا فرست ایمپرشن (First Impression) تأثیر زیادی در ادامۀ رابطه داره. شاید مهمترین ویژگی یه تراپیست خوب این باشه که از همون جلسۀ اول حس میکنی میتونی با خیال راحت دربارۀ همهچیز حرف بزنی. اون حرفهات رو میشنوه و قضاوتت نمیکنه. این حس اعتماد و امنیت باعث میشه که مطمئن باشی اون همیشه سمت توئه (کمککننده به تو، نه تأییدگر تو.)
۳) گوش شنوای خوبیه
رواندرمانگر خوب به شما کمک میکنه در محیط امن و با استفاده از شیوههای درمانی اصولی، بدون اینکه مجدداً دچار تروما بشید، با احساسات و خاطراتی که بهتون آسیب زدن مواجه بشید. درمانگر میدونه چه زمانی برای کار با این احساسات و خاطرات مناسبه. اون شما رو نه بهسوی بررسی این احساسات «هل میده» و نه از اون «باز میداره».
درعینحال، به شما این حس رو میده که دقیق و کامل شنیده میشید؛ چه با یادداشتبرداری و چه با دقت فراوان. جزئیات مهم جلسههای شما همیشه یادشه و هرگز شما رو با مراجعهکنندۀ دیگهای اشتباه نمیگیره. معمولاً همین «شنوندۀ دقیق و خفنیبودن» اولین خصلت یه تراپیست خوبه که آدم رو غافلگیر میکنه!
۴) رازداره
اولین اصل مشاوره، رازداریه. برای همین مراجع خیالش راحته که حرفهاش جایی درز نمیکنه و میتونه با خیال راحت رازهای مگویی رو که سالها در دلش مونده بیرون بریزه و سبک بشه. این خودافشایی در نهایتِ اطمینان، یکی از دلایل ما برای انجام تراپیه.
۵) با مراجع خودش همدلی میکنه
روانشناس خوب، آگاه و بیتعصبه و با مراجعش همدلی میکنه، ولی قرار نیست همیشه تأییدتون کنه. شما اون همدلی رو از نحوۀ حرفزدن، سؤالپرسیدن، نگاهها و سکوتهاش حس میکنید.
۶) تخصص کافی داره
مشاور خوب در همۀ جنبههای کاری خودش تخصص داره.
- اون متدهای درمانی رو بهخوبی میشناسه و راهکارمحوره؛
- از دانش روزاطلاعات کافی داره؛
- تمرکزش همواره بر شماست و با شما رفتار حرفهای داره؛
- قبل از هر جلسه، یادداشتها یا آیتمهای رفتاری جلسههای قبل رو مرور میکنه و برای ملاقات با شما آماده میشه؛
- معمولاً موعد ملاقات با شما رو به خاطر داره و سر وقت در کلینیک حاضر میشه؛
- روی جلسه تمرکز داره و با انجام کارهایی مثل پاسخندادن به تلفن، چکنکردن ایمیل یا گوشی یا حواسپرتینشون میده که توجهش به شماست؛
- بهطور واضح براتون توضیح میده که چطور میتونه به شما کمک کنه. اون مثالهای ملموسی ارائه میده و به شما میگن در این شیوۀ درمانی لازمه چه کارهایی انجام بدید و پیشرفت درمانتون رو چگونه ارزیابی کنید. البته در نظر داشته باشید که میزان مشارکت درمانگر و درمانجو در شیوههای مختلف درمانی متفاوته؛
- بهطور منظم پیشرفت شما رو بر اساس اهدافتون میسنجه و به شما کمک میکنه که بفهمید الان کجایید و باید به کجا برسید.
اگه مشاوری بتونه با شما ارتباط درست برقرار کنه، خیلی خوب این ویژگی رو حس میکنید. این نشون میده که مشاور واقعاً به شما و به اهدافی که برای زندگیتون تعیین کردید باور داره.
۷) نسبت به شرایط زمانه بهروزه
علاوه بر بهروزبودن در دانش تخصصی، روانشناس خوب از شرایط روز مطلعه. برای مثال، باید درک کامل و دقیقی از مناسبات فضای مجازی و شبکههای اجتماعی داشته باشه تا اگه مراجعی بهش گفت: «پارتنرم من رو لایک نمیکنه» یا «رفیقم دیر پیامم رو سین میکنه»، بتونه بهخوبی درک کنه که چهچیزی مراجعش رو اذیت میکنه.
۸) صبوره و درعینحال مدیریت زمان رو بهخوبی بلده
روانشناس خوب واقعاً به شناخت عمیقِ شما علاقه داره و برای اون شکیبایی به خرج میده. اون بهدنبال این نیست که شما رو بهسرعت در یکی از دستههای ازپیشتعیینشده قرار بده و پروندهتون رو ببنده. اون بسیار مشتاقه که هم خودتون و هم خودش، شما رو درست و عمیق بشناسید! و البته با وجود اینکه وسط حرف شما نمیپره، مدیریت زمان رو هم بلده.
۹) درک بالایی از شرایط مراجع داره
شما حق دارید در جلسۀ آشنایی اولیه با روانشناس، هر سؤال و ابهامی که دربارۀ اون، روش کارش و... دارید بپرسید. اون نباید ناراحت بشه و برخورد بدی داشته باشه چون تراپیست رو شما «استخدام» میکنید و هر وقت بخواهید میتونید ایشون رو «اخراج» کنید. پس بهتره که از همون ابتدا خودش رو خیلی «من خفنم و تو یه مراجع بیش نیستی برو بابا!» نبینه.
تراپیست خوب دنبال درست و غلط اجتماعی و نمرهدادن نیست و شما میتونید اینقدر باهاش راحت باشید که دربارۀ خصوصیترین افکارتون (مثل خوابهای سکسی، تروماهای جنسی کودکی و...) حرف بزنید و در چهرهاش حس قضاوت نبینید. آنچه میبینید صرفاً باید درک، پذیرش و استقبال از دادۀ مفید باشه.
بسیاری از تراپیستها خودشون تجربۀ رواندرمانی موفق دارن و چون این تجربه براشون مثبت و خوشایند بوده، میخوان اون رو برای دیگران بازآفرینی کنن.
۱۰) شما رو با خودتون مواجه میکنه
فراموش نکنید که محوریت جلسههای تراپی شمایید. یه رواندرمانگر خوب با حرفزدن از خودش یا افتخارات و زندگی شخصیاش سر شما رو درد نمیاره و نگاه بالا به پایین نداره. برای او فرقی نمیکنه که شما از منظر اجتماعی (مالی، تحصیلی، موفقیت و...) چه شرایطی دارید. همۀ جلسههای رواندرمانی فقط و فقط راجع به شماست و در جهتی هدایت میشه تا شما رو هرچه بیشتر با خودتون مواجه کنه.
هشدار: اگه خیلی ذوق دارید که زود به زود به دیدن مشاورتون برید، شاید بهاشتباه داره نقش تأییدگر رو برای شما ایفا میکنه یا جایگاهش گم شده یا محتوای جلسههاتون جدی نیست. تراپیست باید شما رو نسبت به اهداف جلسههای متعهد نگه داره و بهجای بهترین و تأییدگرترین دوست بودن، امنترین و آگاهترین دوست شما باشه.
۱۱) به تفاوتهای فرهنگی و قومیتی احترام میذاره
روانشناس باید به هر مراجعی از هر فرهنگ و قومیتی با هر اعتقاد و باور و آداب و رسومی احترام بذاره و اون رو زیر سؤال نبره. مگه اینکه این باورها یا آداب و رسوم، بر زندگی و عملکرد مراجع تأثیر منفی داشته باشه و لازم باشه که در جلسههای درمانی به اونها پرداخته بشه.
۱۲) انتقادپذیره
مشاور خوب میدونه که ممکنه پاسخ همۀ پرسشهای شما رو ندونه یا نتونه در برخی زمینهها به شما کمک کنه. اون صادقانه به اشتباهاتش اعتراف میکنه، از بازخوردهای واقعی شما استقبال میکنه و از اونها بهعنوان تجربه بهره میگیره تا در آینده به شما بهتر کمک کنه.
این جملۀ معروف که «هر رابطهای مثل گیاه نیاز به نگهداری داره»، دربارۀ رابطۀ درمانجو و تراپیست هم صدق میکنه. بنابراین، مانند همۀ رابطههایی که دارید، برای رابطه با رواندرمانگرتون هم چارچوب و قاعده تعریف کنید. در بهترین حالت میبایست هم شما حساسیتهاتون رو به تراپیستتون بگید و هم اون حساسیتهاش رو با شما مطرح کنه.
در اولین جلسۀ مشاوره چهچیزی در انتظار شماست؟
نگران نباشید. بهباور من، شما تا همینجا بزرگترین قدم رو برداشتید. همین که به این آگاهی رسیدید و با خودتون کنار اومدید که به رواندرمانگر مراجعه کنید، اینکه تراپیست مدنظرتون رو انتخاب کردید، نوبت گرفتید و به جلسۀ اول رسیدید، یعنی کلی از مسیر رو رفتید.
واقعاً مهم نیست که ندونید برای جلسۀ اول چی بگید، میتونید بگید: «نمیدونم چی بگم یا از کجا شروع کنم.» رواندرمانگر خودش راهنماییتون میکنه و این کار رو بهخوبی بلده.
روال معمول (بهویژه وقتی تمرکز روی توسعۀ فردی باشه)، اینه که ابتدا از معرفی خودمون شروع میکنیم، اینکه کی هستیم، تحصیلات و شغلمون چیه، از پدر و مادر و خانوادهمون میگیم و بعد مشاور شروع میکنه به سؤالپرسیدن.
در قدم بعد، از دغدغهها و نگرانیهای فعلی خودمون حرف میزنیم و میگیم چهچیزی باعث شده به تراپیست مراجعه کنیم. سپس اون، با توجه به اولویتها و متد درمانی خودش، ادامۀ ماجرا رو پیش میبره.
فراموش نکنید که شما محقید و پیش روانشناس اینقدر امنیت دارید که میتونید بدون دغدغه هر سؤالی رو ازش بپرسید. این بیمحابا سؤالپرسیدن چیزیه که ما به اون عادت نداریم، چون خیلی وقتها ما رو از اون منع کردن. مثلاً در بچگی میگفتن دربارۀ خدا سؤال نپرس چون باعث بیخدایی میشه.
البته، اگه بپرسید: «روش درمان شما چیه؟» و بخواهید بر مبنای پاسخ اون تصمیم بگیرید، چندان مفید نخواهد بود، چون رواندرمانگرها بر اساس اون چیزی که در مراجع تشخیص میدن، ترکیبی از درمانهای مختلف رو به کار میگیرن و برای تشخیص درست به زمان احتیاج دارن، بنابراین در این مورد باید صبور باشید. اما قطعاً مراجع حق داره هر سؤالی رو مطرح کنه و پاسخ بگیره.
- آیا محتوای جلسه و اطلاعات من محرمانه میمونه؟
- آیا میتونم صحبتهامون رو ضبط کنم؟
- آیا تجربۀ درمان فردی شبیه به من رو داشتید؟
- در جلسههاچهکاری باید انجام بدم؟
- فرایند درمان چقدر طول میکشه؟
- لازمه خارج از جلسههای درمان، وقت زیادی بذارم؟
- و...
تجربۀ من میگه با یه جلسه مراجعه به نتیجه نمیرسیم، بنابراین اگه پس از مشاوره کمی احساس آرامش و راحتی کردید، به این معنی نیست که مشکلات شما بهطور کامل حل شده.
جلسههای تراپی بهطور معمول، از ۳ ماه تا چندین سال طول میکشه.
با روانشناس راجع به چه مسائلی میتونیم صحبت کنیم؟
شما میتونید راجع به هر مسئلهای با تراپیستتون صحبت کنید، اگه بتونه کمکتون میکنه و اگه موضوع شما تخصصی و از حیطۀ کارش خارج باشه، به شما پیشنهاد میکنه پیش متخصص دیگهای برید. ممکنه خودش شما رو به متخصص موردنظر معرفی کنه.
من در این سالها برای موارد زیر از رواندرمانگر کمک گرفتهم:
- مسائل فردی؛ با این دغدغه که چطور میتونم در زندگی عملکرد بهتری داشته باشم. برای مثال، چطور میتونم احساساتم رو بهتر بشناسم؟ چطوری خشمم رو بروز بدم و مدیریت کنم؟ و...
- ارتباطات؛ اعم از خانوادگی، پارتنرشیپ، دوستی و...
- حالات روانی؛ مانند استرس، افسردگی، اضطراب و...
- عادات ناسالم؛ مثل پرخوری، کمخوابی، اعتیاد به شبکههای اجتماعی و...
- ترسها، مانند ترس از تنهایی، مرگ، ازدستدادن عزیزان، ارتفاع و...
به رواندرمانگرتون دربارۀ هیچچیزی دروغ نگید. باید باور کنید که با شما همدله و و درکتون میکنه. اگه احیاناً دروغی گفتید، نگران نباشید و در جلسۀ بعدی بگید که صادق نبودید. مطمئن باشید اون شما رو درک میکنه.
قبل، حین و بعد از جلسههای تراپی چه اتفاقی میافته؟
در ادامه، برای اینکه ذهنتون شفافتر بشه، ۳ موقعیت رو بهطور جداگانه توضیح میدم.
قبل از جلسههای تراپی
در این مرحله، تنها کاری که باید انجام بدید اینه که تراپیست موردنظرتون رو با تحقیق کافی پیدا کنید و ازش وقت بگیرید. برای این کار میتونید:
- از دوستتون و آشنایان باتجربه پرسوجو کنید؛
- رزومۀ تراپیستها رو در اینترنت بررسی کنید؛
- نظرات مراجعان قبلی رو در سایتها بخونید؛
- و...
سعی کنید بهترین وقت خالی خودتون رو برای جلسهها لحاظ کنید تا بتونید بدون نگرانی از بابت کارهای دیگه و با تمرکز کافی، در جلسه حاضر بشید.
حین جلسههای تراپی
حین جلسههای تراپی چند دغدغه وجود داره که در ادامه به اونها میپردازم:
اول: هزینۀ جلسهها
هر تراپیستی بسته به تخصص و توانمندیهاش قیمت خودش رو داره. شما میتونید متناسب با بودجهتون تراپیستی رو پیدا کنید که هزینهش از نظرتون معقوله. باز هم تأکید میکنم این جلسهها اینقدر حال خوبی به شما میده که هر اندازه براش هزینه کنید باز هم میارزه.
دوم: زمان جلسهها
جلسههای تراپی یک به یکه (One-on-one Meeting) و هر جلسه معمولاً بین ۵۰ دقیقه تا ۱ ساعت طول میکشه. تعداد جلسههای موردنیاز در هفته رو بهعهدۀ درمانگر بذارید، مثلاً برای من هفتهای یه جلسه مناسب بوده. این عدد، بسته به نوع و میزان مشکلات افراد و پیچیدگیهای اون میتونه کمتر یا بیشتر باشه.
سوم: موضوع جلسهها
در این ۱ ساعت دربارۀ موضوعات مختلف حرف زده میشه. در ابتدای کار شاید کمی سخت باشه، ولی در ادامه انقدر به جلسههای تراپی میریم و میاییم و حرف میزنیم و گریه میکنیم که رومون توی روی دکتر باز میشه و با اون احساس راحتی میکنیم تا از نقاط تاریک زندگیمون هم حرف بزنیم.
بعد از جلسههای تراپی
اول اینکه فضای جلسه انقدر گرم و صمیمیه که دلتون میخواد تا مدتها همونجا بمانید. مثل دوران قدیم که میگفتن مدرسه خونۀ دوم ماست، الان هم کلینیک رواندرمانی و اتاق تراپیستم به من این حس رو میده.
دوم اینکه بعضی روزها انقدر بار روانی جلسه بالاست که ممکنه بعدش حال خوبی نداشته باشیم، ولی برآیند کلی کار بهقدری خوبه که نباید دلزده بشیم و اون رو رها کنیم.
سوم؛ من برای اینکه خروجی بهتری داشته باشم، در فواصل جلسههای تراپی اگه احساساتم در اثر اتفاقاتی بالا و پایین بشه اونها رو در نوت گوشیم یادداشت میکنم و در جلسۀ بعد به دکتر میگم که در موقعیتهای مختلف این حسها رو داشتم تا اونها رو با هم بررسی کنیم. مثل کلاس زبان میمونه که یه بخشی از تمرینها رو سر کلاس انجام میدیم و بخش زیادیش رو در خونه تمرین میکنیم.
چطور روانپزشک انتخاب کنیم؟
فرض کنیم طبق تشخیص روانشناس لازم باشه به روانپزشک هم مراجعه کنید. اول اینکه اصلاً جای نگرانی نیست. تنها کاری که باید بکنید پیداکردن یه روانپزشک خوب و سپردن خودتون به دست اونه. انتخاب روانپزشک تقریباً مثل انتخاب روانشناسه که من در اینجا نکات مهم اون رو تیتروار مرور میکنم.
- از داشتن صلاحیت حرفهای اون مطمئن بشید.
- در نظر داشته باشید که برای پیداکردن یه روانپزشک خوب باید بهاندازۀ کافی تحقیق کنید و حتی ممکنه مجبور باشید چند تا دکتر عوض کنید تا به روانپزشک موردنظر برسید. کسی که با اون احساس راحتی و امنیت میکنید و از روند درمانتون رضایت دارید.
- بهتره دکتری رو انتخاب کنید که دارای رزومۀ مشخص و قابلدسترسی باشه.
- اگر رواندرمانگرتون یه روانپزشک به شما معرفی کرد، به خودتون این فرصت رو بدید که در وهلۀ اول اون رو بیازمایید، چون به هر حال، شما به رواندرمانگرتون اطمینان دارید.
ویژگیهای یه روانپزشک خوب
با توجه به اینکه هم روانشناس و هم روانپزشک با روان انسان سروکار دارن، تعداد زیادی از ویژگیهای روانپزشک خوب مشابه روانشناس خوبه که در بالا بهطور کامل به اون پرداختم. توصیه میکنم دوباره اونها رو مرور کنید.
اما ۴ ویژگی مهم هم مختص روانپزشکها وجود داره:
- با توجه به شلوغبودن مطب پزشکان، برای شرححالگرفتن و شنیدن حرفهای شما وقت کافی بذاره.
- داروهای موجود در بازار ایران رو بهخوبی بشناسه چون که ما تحریمیم و ورود بسیاری از داروها به ایران ممنوعه، این موضوع اهمیت دوچندان پیدا میکنه.
- نگرانیهای مراجع دربارۀ داروهای اعصاب و روان رو بشنوه و اون نگرانیها رو رفع کنه.
- تا جای ممکن، دربارۀ روشهای درمان با مراجع حرف بزنه و اون رو در انتخاب روش درمانش سهیم کنه.
آیا دارودرمانی عوارض داره؟
بسیاری از افراد مراجعه به روانپزشک رو جدی نمیگیرن با این توجیه که دارودرمانی عوارض داره. البته، داروهای اعصاب و روان هم مانند تمام داروهای مؤثر دیگه، بدون عوارض نیستن و ممکنه عوارضی مانند بیقراری، حالت تهوع و سردرد، تحریکپذیری و یبوست رو در پی داشته باشن. اما چطور شما عوارض داروهای کبد و قلب و فشارخون و دیابت و میگرن رو بهامید رهاشدن جسمتون از درد و بیماری به جان میخرید، اما از داروهای روان فرار میکنید؟
همهچیز به هزینه-فایده برمیگرده. برای مثال، شما بهواسطۀ بیماری هر روز ۱۰ واحد استرس و اضطراب رو تجربه میکنید، اما خوردن دارو (بهویژه داروهای نسل جدید) میتونه شما رو از پرداخت این هزینۀ گزاف نجات بده، بهجاش تنها ۳ واحد عوارض بههمراه داره. خب، کدوم رو ترجیح میدید؟ با این اوصاف، همۀ اثرات مثبت درمانی این داروها بر عوارض جانبی اون ارجحیت داره.
ضمن اینکه در نظر داشته باشید مصرف دارو در اغلب اختلالات روانی، یه بازۀ زمانی مشخص داره و نقش کمکی و کاتالیزور ایفا میکنه تا شما بتونید زمام امور رو به دست بگیرید و در شرایط کنترلشدهتر در کنار رواندرمانی به درمان نهایی برسید.
آیندۀ روانشناسی بعد از پیدایش هوش مصنوعی
با ظهور و گسترش هوش مصنوعی و بهویژه رباتهای چت، پرسشی که مطرح میشه اینه که آیندۀ روانشناسی و بهطور مشخص جلسههای رواندرمانی چگونه خواهد بود. آیا رباتهای چت میتونن جایگزین رواندرمانگرها بشن و صفر تا ۱۰۰ درمان یه مراجع رو بدون نیاز به انسان پیش ببرن؟ آیا میتونن بهطور کامل جای روانشناس رو بگیرن؟
آنچه تا امروز مشخص شده اینه که هوش مصنوعی با سؤالهایی که میپرسه، در ردیابی خلقوخو و حالات مراجع با استفاده از سیستم پیشرفته بسیار موفقه.
رباتهای چت هوش مصنوعی در جمعآوری دادهها و درک علائم حیاتی مراجع خوب عمل میکنن، اما وقتی صحبت از درمان مراجعان بهخوبیِ درمانگرها میشه، میتونیم بگیم که مؤثر نیستن.
یکی از دلایل اصلی، کمبود دانشه. سیستمهای هوش مصنوعی دانش روانشناسی ندارن، در حالی که رواندرمانگرها پیچیدگیهای روان انسان رو مطالعه میکنن و دربارۀ درمان مراجعان دانش علمی و تجربی دارن. حتی اگه یه سیستم هوش مصنوعی با اطلاعات روانشناسی فعال بشه، نمیتونه جایگزین انسان بشه؛ زیرا ۴ ویژگی انسانی وجود داره که هوش مصنوعی قادر به داشتن سطح بالایی از اون نخواهد بود (حداقل نه در آیندۀ نزدیک):
- تجربه
- قضاوت
- احساس
- ارزشها
هر ۴ عامل نقش بسیار مهمی در درمان مراجعان دارن و جزو مؤلفههای ضروری یه رواندرمانگر محسوب میشن.
بنابراین، در حال حاضر نهایت نقشی که برای چتباتهای هوش مصنوعی میتوان متصور بود اینه که قبل از شروع جلسۀ درمانگر با درمانجو، این رباتها میتونن دادههای مربوط به مراجع رو جمعآوری کنن و در حین درمان در اختیار درمانگر قرار بدن. در نتیجه، میتونن بهعنوان دستیار از حجم کار رواندرمانگرها بکاهن و به اونها در تصمیمگیری برای تشخیص کمک کنن.
رباتهای چت هوش مصنوعی در مراقبتهای اولیه، جمعآوری دادههای درمانجویان و ردیابی علائم حیاتی اونها کارآمد خواهند بود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی که ۴ ماه در شبکههای اجتماعی نیستی... | تجربههای یک چسفالوئر
مطلبی دیگر از این انتشارات
🍷 دیت در موزه؛ ایدهای برای قرار ملاقات که میتونه نجاتتون بده!
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی نام «نیما» چیه؟ اسمی پسرونه و کمی هم دخترونه!