شرم و ساعت گرگ و میش

دو فیلم برگمان با بازی لیو اولمان و ماکس فون سیدو.

یکی درام و دیگری وحشت و هر دو روانشناختی.

در مذمت جنگ

شرم آن‌طرف سیاه و زشت انسان را به نمایش می‌گذارد.
طرفی خشمگین، معترض، خودخواه و درنده که در وقت آشفتگی بیرون می‌‌آید و چنگ می‌زند بر چهره‌ی انسان‌های دیگر...
باز هم جزیره، دورافتادگی، سکوت و یک زوج به ظاهر آرام و عاشق. تصویری که در اکثر فیلم‌های برگمان می‌بینیم. تصویر خوشایندی که جرقه‌ای یا حادثه‌ای سکوت آن را در هم می‌شکند و تماشگر پس از آن فقط شاهد درگیری و زشتی‌های روابط انسان‌ها می‌شود.
در شرم این اتفاق برهم‌زننده، جنگ است.
جنگی که نمی‌دانیم از کجا، در چه زمانی و توسط چه کسانی درمی‌گیرد. و شاید اهمیتی هم ندارد.
چون وقتی درگرفت، جنگ دیگر همان جنگ است.
کسی از ویرانی‌ها و پشته‌هایی از کشتگان، علت را نمی‌پرسد.

ایوا و جان(یوهان) زوجی آرام و هنرمند پس از بهم ریختن اوضاع کشور به نقطه‌ی امنی آمده‌اند که آنها را از هنر و شغلشان، نوازندگی، دور کرده است.
فیلم با تعریف کردن خوابی آغاز می‌شود و پایان می‌یابد. در ابتدا یوهان از خوابش می‌گوید، خوابی که برایش چون کابوس بوده اما هیچ رخداد هولناکی ندارد. خودش و همسرش به کار خودشان نواختن در ارکستر برگشته‌اند. یوهان علت دردناک بودن خواب را نمی‌داند فقط می‌داند که چون کابوسی بوده است.
خواب مرد شاید روز‌های عادی بعد از جنگ است. روز‌های آرام از پس عبور از ناآرامی‌ها.
احساس شرمی که در خوابش می‌کند، نتیجه‌ی اعمالش در ادامه‌ی فیلم است.

دگرگونی شخصیت مرد و حتی شخصیت‌های فرعی، از نتایج جنگی بیرونی است که به درون آدم‌ها هم کشیده شده است.
در سکانس‌های ابتدایی زن دلش می‌خواهد فرزندی داشته باشند. فرزندی که نبودش در این سال‌ها عذابش می‌داده اما در ادامه با دیدن خوی وحشی انسان‌ها در میانه‌ی جنگ، خوشحال می‌شود که فرزندی ندارند و این بار او به جای مرد می‌گوید، هرگز بچه‌ای نخواهند داشت!
در سکانس آخر هم زن خوابش را برای مرد تعریف می‌کند. خوابی خوش با تصاویری زیبا اما باز همراه با حسی از شرم و فراموشی.
شاید فراموشی بشر از کرده‌هایش به وسعت تاریخ!

پشت صحنه‌ی فیلم شرم
پشت صحنه‌ی فیلم شرم

دیالوگ فیلم??

خواب ترسناکی دیدم. می‌دونی چی بود؟ خواب دیدم به ارکستر برگشته بودیم و کنار هم نشسته بودیم، مشغول تمرین موومان آهسته کنسرت چهارم براندنبرگ بودیم و زندگی فعلیمون رو پشت سر گذاشته بودیم و اون رو مثل یک کابوس به خاطر می‌آوردیم… گریان از خواب پریدم… حتی وقتی داشتیم ساز می‌زدیم گریه می‌کردم.


? فکر می‌کنی چی می‌شه، وقتی کسی که خواب ما رو دیده از خواب بپره و از اونچه دیده شرمگین باشه؟

#شرم

?فیلم ساعت گرگ و میش

ساعت گرگ و میش فیلمی روانشناختی از برگمان است.
باز هم آلما و یوهان زوج تکراری فیلم شرم ولی این بار در داستان و زندگی دیگری.
یوهان این‌بار هم هنرمند است ولی نقاش.
نقاشی و تصویر سورئال جذابیت بیشتری به فیلم بخشیده‌اند.
تعلیق و کشش فیلم تا آخر حفظ می‌شود گرچه گره داستان به طور واضح گشوده نمی‌شود.
اسم فیلم و دیالوگ مرتبط با آن که از لحظه‌ی گرگ و میش می‌گویند، سکانس اوج یا قله‌ی فیلم است. بعد از آن مرد از خاطره‌‌ای در کودکی‌اش می‌گوید. تنها سکانسی از فیلم که ببینده کمی احساس نزدیکی با شخصیت می‌کند و می‌تواند واقعی بودن آن را بفهمد. بقیه‌ی صحنه‌های فیلم در مرز بین رویا و واقعیت ‌گم شده‌اند.
نیمه‌ی دوم فیلم که شخصیت‌های مرموز قلعه نقاب‌های خود را کنار می‌زنند، جذابیت بیشتری دارد.
مردی هنرمند سال‌هاست که گم شده. داستان با این دانسته آغاز می‌شود و زن با مصاحبه‌گر از ماجراهایی که از سر گذرانده می‌گوید.
در آخر ببینده هم همراه با رویا‌های مرد گم می‌شود.

دیالوگ فیلم??

ساعت گرگ‌ومیش ساعتی است که بسیاری از مردم می‌میرند، زمان سنگین‌ترین خواب، هنگامی که رویاها واقعی‌تر جلوه می‌کنند. زمانی است که آنان که بی‌خواب شده‌اند، توسط عمیق‌ترین ترس‌های خود دوره می‌شوند، زمانی که  ارواح و شیاطین به قدرتمندترین حالت می‌رسند. درضمن ساعت گرگ‌ومیش ساعتی است که کودکان زیادی در آن به دنیا می‌آیند.

#ساعت_گرگ‌ومیش

پشت صحنه‌ی فیلم ساعت گرگ و میش
پشت صحنه‌ی فیلم ساعت گرگ و میش

#مریم_جعفری_تفرشی

?کپی با ذکر منبع✅