به حوزههای کسب و کار و توسعه فردی علاقهمندم. گهگاهی نقد فیلم و کتاب مینویسم. گاهی هم با دوربین آنالوگ عکاسی میکنم.
نقد و معرفی فیلم روما محصول 2018
- معرفی فیلم
نام فیلم: Roma
سال ساخت: 2018
کارگردان، نویسنده و فیلمبردار: Alfonso Cuarón
بازیگران اصلی: Yalitza Aparicio, Marina de Tavira
ژانر: Drama
زمان پخش: 2h 15min
جوایز: برنده جایزه بهترین کارگردانی گلدن گلوب، نامزد 10 جایزه اسکار و برنده 132 جایزه دیگر.
امتیازات:
?Rottentomatoes: 96%
?IMDB: 8/10
?TheGuardian: 5/5
?RogerEbert: 4/4
?Observer: 4/5
- نقد فیلم
آلفونسو کوارون گفته در ساخت این فیلم، سه مؤلفه اساسی را در نظر گرفته. 1-فیلم با محوریت کلئو خدمتکار خانواده خواهد بود. 2-داستان بر اساس خاطره و بازسازی دقیق تمام فضاها و اتفاقات خواهد بود. 3-فیلمبرداری بهصورت سیاه و سفید خواهد بود. اما نه سیاه و سفید Grainy که حاوی حس نوستالژی باشد بلکه سیاه و سفید مدرن و شفاف.
داستان فیلم در یک خانواده از طبقه متوسط مکزیک در دهه 70 اتفاق میافتد. فیلم با صحنهی آب روان روی کاشیهای حیاط خانه شروع میشود. چیزی که در این صحنه شاید جلب توجه کند این است که در یک قاب کوچک و شفاف ایجاد شده توسط آب روی کاشی، انعکاس یک هواپیمای در حال پرواز در آسمان دیده میشود. گویی که داستان بزرگتری در پسزمینه در جریان است.
شخصیت اصلی داستان، کلئو، برگرفته از شخصیت واقعی خدمتکار خانوادگی کارگردان در دوران کودکی است. کلئو که یک بومی مکزیک بهحساب میآید و از طبقه آسیبپذیر مکزیک است به شهر آمده تا خرج و مخارج خانواده را تأمین کند. در طول داستان میبینیم که او چطور به این خانواده در حال از هم پاشیدن و کودکانش عشق میورزد و با مشکلات شخصی خودش دست و پنجه نرم میکند.
فیلم روند بسیار کندی دارد، داستان درگیر کنندهای ندارد و شاید خیلیها آن را خستهکننده و معمولی بپندارند. اما مواردی که این فیلم را قابل توجه میکنند کارگردانی و فیلمبرداری بسیار زیبای آن است که آلفونسو کوارون در غیاب همکار مورد اعتمادش، امانوئل لوبزکی، عهدهدار آن بوده. برای این فیلم از دوربین واید Alexa 65 استفاده شده. فیلمبرداری به نحوی آرام و ممتد است که انگار شناور در آب هستیم و با جریان آرام آب به جلو میرویم.
کوارون برای صحنههای بلند و ممتدش در سینما معروف است که در این فیلم نیز چشمهای از آنها را میبینیم. اما همهی این تکنیکها در اختیار روایت داستان هستند و نه صرفاً خودنمایی. مثلاً در صحنهی معرفی خانه، دوربین بر روی سه پایه، حرکت کلئو را از راست به چپ و برعکس دنبال میکند تا عملاً بیننده کل خانه را دیده است. این باعث میشود که بیننده با فضای خانه کاملاً آشنا باشد و خود را آنجا حس کند و زمانی که کتابخانه از آنجا حذف میشود، بیننده نبود آن را کاملاً حس میکند.
از دیگر نکات قابل توجه فیلم، بازی بازیگر نقش کلئو، Yalitza Aparicio است. شاید جالب باشد بدانید که او اصلاً بازیگر نیست و به تازگی مدرک معلمی گرفته بوده و هیچ تصمیمی برای بازیگری نداشته است. شاید بازی او در جاهایی سرد به نظر بیاید اما من او را انسانی درونگرا میبینم که در برابر اتفاقات واکنش آنی نشان نمیدهد. در یک صحنه بسیار احساسی، پس از تجربه تظاهرات دانشجویی و دیدن پدر فرزندش، میبینیم که بچه او مرده به دنیا میآید و فقط برای چند لحظه بدن بیجان او را در آغوش میگیرد. کارگردان به کلئو نگفته بود که دقیقاً قرار است در این صحنه چه اتفاقی بیفتد و کلئو اصلاً انتظار یک بچه مرده را نداشت و اشکهای او واقعی است.
شاید این فیلم برای ما ایرانیها که به تراژدیهای گریهآور، پر از جیغ و داد و سیاه عادت داریم یک داستان عادی به نظر برسد. اما هدف کارگردان اصلاً یک داستان تراژدی نبوده. این را شاید از پوستر زیبای فیلم که کلئو را در آغوش خانواده نشان میدهد و نوری زیبا از پشت آنها میتابد هم بشود فهمید. فیلم در ستایش قهرمان خاموش، بی سر و صدا و ازخودگذشته کودکی کارگردان است. کسی که با همه مشکلات شخصی، کاری و سیاسی موجود بازهم سعی در عشق ورزیدن و در کنار هم نگهداشتن خانوادهای است که خدمتکار آن است.
پیشنهاد میکنم فیلم را بر روی بزرگترین صفحه و بهترین سیستم صوتی که پیدا میکنید تجربه کنید. فیلم مانند خاطرهای زیباست که متعلق به ما نیست ولی دوستش داریم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
رستگاری در شاوشنگ?
مطلبی دیگر از این انتشارات
شرم و ساعت گرگ و میش
مطلبی دیگر از این انتشارات
گرسنگی!