با قصه ها زندگی کن... https://t.me/Ghesse_ha1 امین سمیعی
داستان کوتاه صوتی مدیر و چراغ جادو
یه روز مسؤول فروش، منشی دفتر و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند. یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون میکشن و غول چراغ ظاهر می شه.
غول میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم…
پادکست قصهها | داستان کوتاه ?
اپیزود پنجم | داستان کوتاه مادر قهرمان
با قصه ها زندگی کن... ?
مارو دنبال کنید ⭐️
?در تلگرام https://t.me/Ghesse_ha1
?در شنوتو https://shenoto.com/channel/podcast/Ghesse-ha
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان کوتاه سگ نابغه
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان کوتاه مجسمه شگفت انگیز
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان کوتاه صوتی ارباب واقعی