رؤیاها و خواسته‌ها | فلسفه‌ی مانگای Chainsaw Man

نایوتا و دنجی
نایوتا و دنجی

در کتاب هزار فلات، نوشته‌ی ژیل دلوز و فلیکس گاتاری، مفهوم تمایلات از نقطه‌نظر مبحث «تبدیل‌شدن به دیگری» بررسی می‌شود. برای فهم بهتر این موضوع، می‌توان به خواسته‌ها و تمایلات به چشم یک پیله نگاه کرد که کرمی به آن داخل می‌شود. این کرم از پیله به‌عنوان وسیله‌ای برای تبدیل‌شدن به پروانه استفاده می‌کند. اما وقتی فرایند تغییر کامل می‌شود، پیله کنار می‌رود و پروانه پروازکنان از آن دور می‌شود و هرگز برنمی‌گردد. بنابراین، خواسته‌ها می‌توانند آن چیزی تلقی شوند که انسان را وارد فرایند تغییر می‌کنند؛ اما درست بعد از اتمام کار، دور انداخته می‌شوند، با این نتیجه که فرد مورد نظر را به چیز دیگری تبدیل کرده‌اند.

در پارت اول مانگای Chainsaw Man، ما طی چند مرحله شاهد تحول شخصیتی دنجی (تبدیل‌شدن به دیگری) هستیم. ابتدا دنجی با بدهی‌ای که به یاکوزا دارد، و تمایل او به خوردن غذایی به‌جز نان خالی، ماجرا را آغاز می‌کند. بعد از کشته‌شدن او توسط یاکوزا، پوچیتا، در ازای ادغام خود با دنجی، از او می‌خواهد که رؤیاهایش (خواسته‌های مادی) را به واقعیت تبدیل کند و آن‌ها را به او نشان دهد. بلافاصله پس از تبدیل‌شدن، دنجی از شر یاکوزا خلاص می‌شود و به این صورت، با موفقیت اولین خواسته‌‌اش را برآورده می‌کند: پایان بدهی‌های بی‌پایان خود.

از این نقطه به بعد، دنجی با ماکیما روبه‌رو می‌شود و ماکیما به او اطمینان می‌دهد که تمام نیازهای اساسی او را برای زنده‌ماندن تأمین کند؛ چیزی که دنجی تا پیش‌از این ملاقات هرگز تجربه نکرده بود. سپس، دنجی اولین تحول شخصیتی خود را تجربه می‌کند و با کنارگذاشتن خواسته‌های قدیمی‌اش، نیازهای جدیدی به وجود می‌آورد تا به‌تدریج به شخصیتی مستقل تبدیل شود.

ژاک لاکان، در مجموعه‌ی کتاب Ecrits، می‌گوید هنر گفتار و زبان ما نشئت‌گرفته از دیگری (کسانی که مثل ما نیستند یا برعکس ما محسوب می‌شوند) است؛ چیزی شبیه به فلسفه‌ی سعدی شیرازی که می‌گوید: «ادب از که آموختی؟ از بی‌ادبان». همین وجه تمایز نمادین بین افراد است که به‌طور ناخودآگاه باعث شکل‌دهی هویت فرد می‌شود. این فرایند در بخش نمادین ذهن ما رخ می‌دهد.

اجزای تشکیل‌دهنده‌ی ذهن انسان از دیدگاه لاکان: نماد، تصور و واقعیت.
اجزای تشکیل‌دهنده‌ی ذهن انسان از دیدگاه لاکان: نماد، تصور و واقعیت.

هر انسانی می‌تواند با تصور این‌که با دیگران فرق دارد، آنها را طرد کند، اما در اکثر مواقع، ماجرا برعکس پیش می‌رود و آن تفاوت‌ها تبدیل به عاملی برای خواسته‌های جدید فرد می‌شوند. به عبارت دیگر، خواسته‌های هر فرد از آن هویتی نشئت می‌گیرد که او برای خود ساخته است و به تمایز او با دیگران منجر می‌شود. انسان میل به چیزی دارد که شبیه به خودش نباشد. مثل یین که به‌دنبال یانگ می‌گردد (و برعکس)، درحالی‌که هیچ‌یک از طرفین متوجه نیستند که هم یین و هم یانگ از ابتدا درون خودشان قرار دارد. البته، لازم به ذکر است که این مبحث نظریه‌ای است که در زبان‌شناسی کاربرد دارد و لاکان به آن دست پیدا کرد (برای فهم بهتر این مطلب، به مقوله‌ی «Objet petit a» مراجعه شود).

بااین‌حال، ما در جامعه‌ی خودمان نیز انسان‌ها را می‌بینیم که دائماً خواسته و تمایل جدیدی برای خود می‌سازند و سعی در یافتن آن دیگری یا وجه تمایزی دارند که بتوانند ازآن‌طریق هویت ناقص خود را کامل کنند، بااین‌که چنین چیزی اصلاً وجود ندارد.

دنجی در طی داستان خواسته‌های متعددی را برای خود به وجود می‌آورد (آن خواسته می‌تواند لمس بدن پاور باشد یا بوسیدن هیمنو و یا هر چیز دیگر)؛ اما نکته‌ی جالب‌توجه این است که هر بار که او به خواسته‌‌اش می‌رسد، به‌شدت از تجربه‌ی آن ناامید می‌شود. این اتفاق به‌خوبی با مقوله‌ی «واقعیت» از دیدگاه لاکان هم‌خوانی پیدا می‌کند. لاکان می‌گوید واقعیت چیزی دست‌نیافتنی است، اما انسان می‌تواند تاحدامکان به آن نزدیک شود؛ چون واقعیت تعریف مشخصی (در زبان‌شناسی) ندارد. به عبارت دیگر، مفهومی که دنجی به‌طور ناخودآگاه از خواسته‌اش در بخش «تصور» ذهن خود می‌سازد، مستقیماً تحت‌تأثیر واقعیت آن خواسته قرار می‌گیرد که با ناامیدی و نارضایتی او همراه است. این اتفاق مجدداً دنجی را به ایجاد خواسته‌هایی بزرگ‌تر ترغیب می‌کند؛ چون خواسته‌های کوچک‌تر دیگر برای او کارساز نیستند.

در دیدگاه متفکرانی مثل گی دوبور گفته شده که فرهنگ بت‌سازی در جامعه منجر به ایجاد خواسته‌ها و فتیش‌های جدید در زندگی افراد می‌شود؛ در نتیجه، مصرف‌گرایی در اجتماع حکمرانی می‌کند. در چنین وضعیتی، انسان برای عقب‌نماندن از جریان جامعه، مجبور به مصرف هرچه بیشتر در نظام سرمایه‌داری می‌شود تا ازاین‌طریق بتواند جایگاه خود را در جامعه بالا ببرد و نسبت به دیگران برتری داشته باشد. این سبک زندگی باعث منفعل‌شدن انسان می‌شود و به فرد لذتی کاذب از تجربه‌های مصنوعی را القا می‌کند که هرگز با رضایت کامل او همراه نیست. در نهایت، افراد در جامعه شبیه به یکدیگر می‌شوند، درحالی‌که ابتدا هدف این بود که با دیگران متفاوت باشند.

در مکتب فکری ذن، در آیین بودیسم، که به ژرف‌اندیشی پرداخته می‌شود، باور بر این است که امیال و آرزوها منبع رنج و عذاب هستند و انسان برای رسیدن به آرامش، باید از تمام خواسته‌های مادی خود دست بکشد.

شخصاً، کنجکاو هستم که بدانم تا پایان پارت دوم مانگا، خواسته‌های دنجی تا چه میزان دچار تغییر و تحول می‌شود؛ آیا آرزوهای او در کنار پوچیتا بزرگ و بزرگ‌تر خواهد شد؟ در این صورت، چه رنج و عذاب(های) جدیدی به سراغ او خواهد آمد؟

اصلاً، شاید همان‌طور که پارت اول مانگا به پایان می‌رسد، دنجی به‌تدریج سبک زندگی ساده‌تری را پیش بگیرد؛ قناعت پیشه کند و به خواسته‌های ساده‌ای، مثل همان بغل کردن، روی بیاورد.