مترجم و نویسنده | linktr.ee/pooruyo
کنترل و ترس از آزادی | فلسفهی مانگای Chainsaw Man
ژان-پل سارتر، فیلسوف فرانسوی، سخنی دارد که ترجمهاش به این صورت است:
موجودیت بر ذات مقدم است؛ در نتیجه، انسان محکوم به آزادی است.
منظور از جملهی اول این است که انسان ابتدا متولد میشود و پساز آن است که از خود مفهوم (ذات) میسازد. سارتر میگوید در ابتدای تولد هیچ مفهوم پیشانگارهای از موجودیت فرد وجود ندارد. انسان از تمام قوانین الهی یا مادی در زندگی رها است که در نهایت، به آزادی اجباری او منجر میشود.
علت اینکه سارتر میگوید «انسان محکوم به آزادی است» این است که او احساس میکرد انسانها ذاتاً تمایلی به پذیرفتن مسئولیت کارهایشان ندارند؛ یعنی این برایشان راحتتر است که در مواقع لزوم به قدرتی فراتر از خود تکیه کنند و مسئولیت را به گردن آن بیندازند. آن قدرت برتر اساساً همان خدا است.
این آزادی سارتری و مقولهی بحران وجودی انسان هر دو بهوضوح در پارت اول مانگای Chainsaw Man مشاهده میشود. مانگا برای این مبحث از دو قضیهی معروف استفاده میکند؛ اولین مورد حکایت موش شهری و موش روستایی، نوشتهی ازوپ (نویسندهی یونانی)، است. این حکایت در روایت مانگا این سؤال را مطرح میکند که آیا این بهتر است که انسان در زندگی آزاد باشد و در عوض مسئولیت کارهایش را خود بر عهده بگیرد یا اینکه یک زندگی مرفه، اما زیر سایهی یک قدرت برتر، داشته باشد تا دائماً از او مراقبت شود؟
مورد دوم با این مفهوم در روایت مانگا مرتبط است که میگوید آیا انسان ترجیح میدهد مثل سگی چاپلوس زندگی کند که به اربابش خدمت میکند یا مثل سگی که مسئولیت کارهایش را بر عهده میگیرد؟
البته، سارتر اولین متفکری نبود که بهاینصورت به تعریف مفهوم آزادی پرداخت. در رمان برادران کارامازوف، نوشتهی داستایفسکی، فصلی با عنوان «مفتش اعظم» وجود دارد که ماجرایی از زندهشدن حضرت عیسی را در دوران تفتیش عقاید روایت میکند. در این داستان، عیسی توسط کلیسا دستگیر و به زندهسوزاندن محکوم میشود. کلیسا اعلام میکند که آنها از این به بعد نیازی به مسیح ندارند و مردم نیز نمیخواهند مثل مسیح باشند، بلکه فقط میخواهند نانی در سفره داشتهباشند و لبخندی روی لبهایشان. آنها هرگز آزادی واقعی را نمیپذیرند؛ چون در آن صورت باید مسئولیت کارهای خودشان را بر عهده بگیرند. در واقع، آزادی، از نقطهنظر «هستیگرایی»، به معنای مسئولیت بیشتر برای انسانها است. مفتش به عیسی میگوید که نه آزادی برای مردم اهمیت دارد و نه آنها تمایلی به سروکلهزدن با مسئولیتهای سنگین دارند.
مفتش با حقههای مختلف سعی در کنترل و راضینگهداشتن مردم دارد. به عبارت دیگر، او با فریبدادن مردم، به آنها اجازه میدهد که زندگی شادی داشته باشند و از واقعیت دردناک دور بمانند.
هرکس بتواند ذهن فردی را رام کند، میتواند آزادی را از آن فرد بگیرد. - داستایفسکی
موضوعی که بر این مبحث تأکید بیشتری دارد، این است که دنجی در طول داستان، چه در تصویر و چه در دیالوگها، چندین بار به یک سگ تشبیه میشود؛ از همان ابتدا که برای یاکوزا کار میکند تا آخرین لحظه، پیشاز کشتن ماکیما.
ماکیما همان شیطان کنترل است که با گرفتن آزادی عمل دیگران، آنها را به بردههای خود تبدیل میکند. او از دیگران میخواهد که نگران پذیرفتن مسئولیت کارهایشان نباشند؛ چون ماکیما خود به مشکلاتشان رسیدگی میکند. میتوان گفت ماکیما در این مورد طرفدار موش روستایی است، چون فریبدادن آنها بسیار راحتتر است. موشهای روستایی کمتوقع هستند و نگهداری از آنها نیز مسئولیت کمتری دارد.
بااینکه مانگا در نهایت مشخص نمیکند که موش شهری (انسان آزاد و مسئولیتپذیر) بهتر است یا موش روستایی (انسان مرفه با ریسک پایین در زندگی)، اما مسلم است که دنجی بالاخره مجبور به مسئولیتپذیری در زندگی خود شده است و برخلاف گذشته اجازه نمیدهد که از او، مثل یک سگ چاپلوس، سوءاستفاده کنند.
اصلاً، به نظر شما چرا پوچیتا آنقدر دنجی را دوست دارد؟ قطعاً، این تصادفی نیست که پوچیتا شبیه به یک سگ طراحی شده است؛ درست به همان اندازه که واقواقکردن نایوتا به دنجی تصادفی نیست؛ چون این بار دنجی مسئولیت زندگی نایوتا را بر عهده دارد (طعنهای جالب به روایت داستان که نشان میدهد چطور شخصیتی مثل شیطان کنترل، این بار خود کنترل میشود و تحتمراقبت شخص دیگری قرار دارد).
مطلبی دیگر از این انتشارات
قدرت پوچیتا در رؤیاها خفته است | فلسفهی مانگای Chainsaw Man
مطلبی دیگر از این انتشارات
سیگار و فندک؛ نمادی از قدرت
مطلبی دیگر از این انتشارات
مفهوم خالکوبیهای وایولت و جینکس