چگونه بهترین فیچرها را برای توسعه محصول خود انتخاب کنیم

چگونگی اولویت بندی فیچرها همیشه یک موضوع داغ برای تیم های محصول بوده است. حتی مدیران محصول با وسواس بیشتری برای اینکه کدام فیچر در نقشه راه محصول قرار گیرد عمل می کنند و همیشه این سوال مطرح است که چگونه با وجود فرصت های زیاد برای منابع محدود تصمیم گیری کنیم.

در این پست سعی کردم هفت راهکار محبوب برای اولویت بندی فیچرها را براتون معرفی کنم:

  • مدل ارزش در مقابل پیچیدگی (Value versus Complexity Quadrant)
  • مدل نمره دهی وزنی (Weighted Scoring)
  • مدل کانو (Kano Model)
  • مدل خرید یک فیچر (Buy a Feature)
  • مدل نمره دهی فرصت (Opportunity Scoring)
  • مدل گروه بندی وابستگی ها (Affinity Grouping)
  • مدل نقشه برداری داستان (Story Mapping)

اگر در حال توسعه یک محصول جدید و یا اینکه در حال حفظ و نگهداری از یک محصول باشید به کمک این 7 راهکار می توانید فیچرهایی که مد نظرتان هست را اولویت بندی کرده و به ترتیب پیاده سازی کنید. در طول این روند باید در نظر داشته باشید که مکالمات گروهی شما بیشتر از اینکه کدام روش را انتخاب می کنید در اولویت بندی فیچرها اهمیت دارد.


1- مدل ارزش در مقابل پیچیدگی (Value versus Complexity Quadrant)

در این مدل هر فرصت را بر اساس ارزش کسب و کار و پیچیدگی نسبی آن برای پیاده سازی ارزیابی می کنند. این رویکرد، یک رویکرد عام بوده و اکثر مدیران محصول روزانه به صورت غریزی از آن استفاده می کنند. این مقایسه یک ماتریس دو در دو ایجاد میکند که در آن ویژگی هایی که بیشترین ارزش و کمترین پیچیدگی را دارند بهترین گزینه برای قرار گرفتن در نقشه راه محصول هستند. اولویت بعدی برای ویژگی های ارزشمند با پیچیدگی بالاست. اگر یک ویژگی ارزش و پیچیدگی پایینی داشته باشد، برای انتخاب آن باید با تعمل برخورد کنیم و آن را در پایین ترین اولویت قرار دهیم. ویژگی هایی که ارزش کم و پیچیدگیی بالایی دارند را باید از لیست خط زده و از آنها صرف نظر کنیم.


2- مدل نمره دهی وزنی (Weighted Scoring)

این مدل می تواند مکملی برای مدل ارزش در مقابل پیچیدگی باشد به گونه ای که یک لایه وزن دهی به فیچرها، برای دستیابی به نتایج عینی، به آن اضافه می کنیم. با استفاده از این روش برای رتبه بندی طرح های استراتژیک و فیچرهای اصلی، مدیران محصول می توانند گفتگوی پربارتری پیرامون اینکه کدام فیچرها را به نقشه راه محصول اضافه کنند داشته باشند. درحالی که ممکن است ورودی های مختلفی برای بحث و گفت و گو باشد یک مدل نمره دهی می تواند به تیم محصول کمک کند تا مکالمه عینی تری داشته باشند.


3- مدل کانو - لذت مشتری در مقایسه با کارکرد محصول (Kano Model)

با استفاده از مدل کانو مدیران محصول می توانند به فیچرهای بالقوه از دریچه میزان لذت مشتری در مقایسه با فرصت های سرمایه گذاری بالقوه برای ارتقا و پیاده سازی آنها، نگاه کنند.

برخی از فیچرهای اساسی (basic features) وجود دارند که برای فروش محصول در بازار باید حتما پیاده سازی شوند. شما مجبورید که این فیچرها را توسعه دهید اما ادامه سرمایه گذاری در آنها تاثیر قابل توجهی بر افزایش میزان لذت مشتریان نخواهد داشت.

برخی از فیچرها (مانند بهبود عملکرد) وجود دارند که به صورت متناسب موجب افزایش رضایت مشتری می شوند و هرچه روی آنها سرمایه گذاری کنید روند افزایشی متناسبی در میزان رضایت مشتریان مشاهده می کنید.

در نهایت برخی از فیچرهای مهیج وجود دارند که سرمایه گذاری در آنها موجب افزایش چشمگیر میزان لذت مشتری می شود. دقت کنید که اگر این فیچرها پیاده سازی نشوند شاید مشتریان متوجه نبود آنها نیز نشوند، اما اگر شما آنها را پیاده سازی کنید و همچنان در آنها سرمایه گذاری کنید متوجه افزایش چشمگیر در میزان لذت مشتریان خواهید شد.


4- مدل خرید یک فیچر (Buy a Feature)

فعالیتی است که می توان با مشتریان و یا ذی نفعان به منظور تهیه مجموعه ای از فیچرهای بالقوه استفاده کرد. لیست فیچرهای بالقوه را مشخص کنید و برای هرکدام قیمتی (بر اساس هزینه نسبی آن برای توسعه) اختصاص دهید. مقدار مشخصی هم پول نقد در نظر بگیرید و از شرکت کنندگان بخواهید فیچرهای مورد نظر خود را خریداری کنند. برخی همه پول خود را بر روی یکی از فیچرهای خاص که به آن علاقه دارند سرمایه گذاری می کنند و برخی نیز ممکن است از پول خود برای خرید چند فیچر استفاده کنند.

نتیجه لیست فیچرهای اولویت بندی شماست.


5- مدل نمره دهی فرصت (Opportunity Scoring)

این مدل نوعی Gap Analysis است که از نوآوری مبتنی بر نتیجه حاصل می شود (Outcome-Driven Innovation). ODI بجای تمرکز بر پروفایل مشتری بر روی خواسته مشتری تمرکز دارد که این امر موجب بخش بندی بازار و ارائه محصول متناسب با بازار هدف می شود.

بدون درنظر گرفتن جزئیات، ایده اصلی این است که فرصت ها را بر اساس میزان اهمیتشان در مقابل رضایت مشتری اندازه گیری و رتبه بندی کنیم. بدین منظور از مشتریان می خواهیم به هر فیچر بر اساس میزان اهمیت آن و همچنین میزان رضایتشان از آن، نمره دهند.

اولویت بندی شما بر اساس فیچرهایی است که اهمیت بالایی داشته اما مشتریان رضایت کمتری از آن دارند.


6- مدل گروه بندی وابستگی ها (Affinity Grouping)

این مدل می تواند یک فعالیت سرگرم کننده باشد. ایده این جلسات ساده است: جلسه بر مبنای طوفان فکری بوده و هرکس ایده های خود را بر روی کاغذ می نویسد. سپس به عنوان یک تیم شروع به گروه بندی ایده های مشابه کرده و برای هر گروه نامی مشخص می کنیم. در پایان هر کس در تیم شروع به رای دادن و رتبه بندی گروه ها می کند. برآیند حاصله اولویت بندی نهایی را مشخص می کند.


7- مدل نقشه برداری داستان (Story Mapping)

این مدل یک روش قدرتمند برای مستندسازی MVP به واسطه سازماندهی و تعیین اولویت بندی داستان های کاربر می باشد. به طور خلاصه ایده اصلی از این قرار است که لیستی از story cardهای task-oriented ایجاد کرده و سپس آنها را بر اساس جریان کاری گروه بندی کنیم. سپس کارت های درون هر گروه را بر اساس اولویت بندی مرتب کنیم. در نهایت خطی (ترجیحا با نوار) بین کارتهایی که باید در این نسخه یا sprint پیاده سازی شوند رسم کنیم.


پیشنهاداتی برای اولویت بندی

مهارت های مدیریت محصول در طول فرآیند ها به دست می آیند. در ادامه بر اساس تجربه یکسری پیشنهاد - صرف نظر از اینکه کدام روش را انتخاب کرده اید - براتون دارم:

  • اولویت بندی را به صورت یک فعالیت تیمی انجام دهید. اینکار علاوه بر انسجام تیم موجب می شود شما دیدگاه های متفاوتی بدست آورید.
  • مواردی که قرار است اولویت بندی کنید را محدود کرده و از بیان جزئیات صرف نظر کنید و بر روی بزرگترین موارد تمرکز کنید.
  • قبل از اینکه اولویت بندی را آغاز کنید اگر از میزان ارزش مشتری برای هر فیچر مطلع باشید به شما کمک می کند. ارزش مشتری باید بر اساس مشاهدات و داده های جمع آوری شده باشد نه نظر شخصی شما.
  • قبل از شروع تخمین تقریبی از هزینه ها داشته باشید.