محتوای راهرو توسط گروهی از نویسندگان و مترجمان متخصص در نویسش تولید میشود.
احساسات تو هرگز اشتباه نمیکنند اما داستانِ پشت آنها اغلب اشتباه است
کریس بیزلی درمانگر و یکی از پنجاه نویسنده برتر وبسایت مدیوم است. بیزلی همچنین کتابی به نام اژدها شدن را نویسندگی و طراحی کرده است که به موضوع ارتجاع احساسی میپردازد. در پروسه درمانگری، بیزلی به مردم کمک میکند تا احساسات واقعی خود را شناسایی کرده و از ترسها، نگرانیها، و احساسات منفی که دارند رها شوند. در مقاله حاضر، بیزلی احساسات و داستانهای پیرامون آنها را کالبدشکافی کرده و به خوبی توضیح میدهد که چرا دانستن داستانهایی که معرف احساسات ما هستند اهمیت دارد.
پیش درآمد:
شما در داستان زندگیتان قهرمان هستید یا بازنده؟ شخصیت خوب ماجرا هستید یا شخصیت منفی؟ شاید باور این موضوع برایتان سخت باشد اما اکثر اوقات چنین تعاریفی که از خودمان داریم نه تنها مفید و اثربخش نیستند، بلکه سدهای فراوانی را بر سر راه خودشناسی برای ما ایجاد میکنند. به بیان دیگر، این باورهایی که به خودمان قبولاندهایم اجازه نمیدهند تا به لایههای عمیق روانمان راه پیدا کرده و احساسات واقعیمان را شناسایی کنیم. اگر نتوانیم خود واقعیمان را بشناسیم و بپذیریم و همیشه با ترس از روبرو شدن با او زندگی کنیم، نباید انتظار رشد و توسعه فردی از خودمان داشته باشیم. مقاله کریس بیزلی را بخوانید تا از اهمیت تفکیک داستانها از احساسات واقعی آگاه شوید.
من یک درمانگر روانتنی (somatic healer) هستم و به عنوان چنین درمانگری در طول هفته ساعتها به حرف مردمی که تاریکترین گوشههای روحشان را فاش میکنند گوش میدهم. یکی از مهمترین کارهایی که در شغلم انجام میدهم تفکیک کردن داستانها از احساسات است. معمولا مردم از این قبیل حرفها زیاد میزنند: «احساس میکنم یه آدم شارلاتانام، حس میکنم آدم کثافتی هستم، عوضی، و چیزهای دیگه» یا میگویند: «احساس میکنم شریک زندگیام به اندازه کافی از من حمایت نمیکند». اینها جزو احساسات دستهبندی نمیشوند، بلکه داستان هستند، و اتفاقا اکثرشان هم جزو «باورهای محدودکننده» به شمار میروند.
با وجود اینکه احساسات ما هیچگاه غلط نیستند، اما داستانهایی که این احساسات را به وجود آوردهاند ممکن است غلط باشند. وقتی که احساسات خاصی را بروز میدهی، اولین کلمهای که بعد از «من احساس …» به زبان میآوری باید یک کلمه احساسی مانند ناراحت، عصبانی، مستأصل، ناامید، خوشحال، مفتخر، و… باشد. اگر هر چیزی غیر از این باشد، تو احساساتت را بروز نمیدهی، بلکه داستانی را با حسی که داری اشتباه گرفتهای. جمله «شریک زندگیام از من حمایت نمیکند» یک احساس نیست. اگرچه احساسات خاصی را در تو برمیانگیزد، اما جزو احساسات دستهبندی نمیشود.
برای نمونه، عبارت «من احساس ناراحتی میکنم»، یک بیانیه واضح و مبرهن است. چون ناراحتی یکی از احساسات ماست. حتی جمله «احساس ناراحتی میکنم چون نگرانم» از آن هم بهتر است. چون حالا دیگر وارد لایههای پیچیده چندین احساس متفاوت شدهاید. و در نهایت شما وقتی به اوج بروز احساساتتان میرسید که بگویید «احساس ناراحتی میکنم چون نگران این موضوع هستم که