در جامعه‌ای که سرشار از غم مکرر است چگونه باید رفتار کرد؟


غم مانند هر احساس دیگری یکی از طبیعی‌ترین نمودهای احوالات درونی انسان است. اما آنچه در جامعه امروزی کشور ما دیده می‌شود، تنها غم است و غم. در طول یک پیاده‌روی ساده در یک روز زیبای زمستانی چند چهره شاد مشاهده می‌کنید؟ شاید با خود بگویید، سرما گره بر جبین این چهره‌ها کشانده است. اما گرمای دلپذیر خانه‌ها نیز این گره را از چهره افراد جامعه نمی‌زداید.

مدت‌های مدیدی است که این غم بر قلب و روح مردم ریشه دوانده است. آنچه در جامعه امروزی شاهد آن هستیم، خاطرات غمباری است که بر جسم و جان مردم نشسته است. در طی ماه‌های گذشته تعداد حوادث ناگوار بسیار فراوان بوده‌است. قبل از آنکه غم یک واقعه را به دست فراموشی بسپاریم، با غم دیگری روبه‌رو شده‌ایم.

غم گریبان ملت ما را رها نکرده است. اتفاقات ناگواری که به فاصله بسیار کم از یکدیگر رخ‌داده‌اند، تاب و توان مردم را گرفته‌اند. در شرایط فعلی لبخند به کلی از چهره مردم رخت بسته‌است. امروز با انبوه مردمانی روبرو هستیم که شاد زیستن را از یاد برده و خود را به غم سپرده‌اند.

اما واقعاً چگونه باید با این اتفاقات روبرو شویم؟ برای بیان دردها و مشکلات خود باید از چه زبانی بهره ببریم؟ چگونه خود را از سیکل معیوب غم برهانیم؟ چگونه بر غبار اندوهی که با هر طلوع بر قلبمان می‌نشیند مبارزه کنیم؟ بیایید هم‌قدم در این راهرو غبار قدم را بزداییم.


رویارویی با این تلخی بی‌پایان

در نخستین گام بیاید لختی واقع بین باشیم و تصویر واقعی جامعه خود را مورد بررسی قرار دهیم. اتفاقات ناگواری روی داده‌است. هر بار که می‌خواهیم این حوادث را به دست فراموشی بسپاریم غم دیگری بر جان مردم می‌نشیند و رمق مانده را نیز با خود به یغما می‌برد.

ما نمی‌توانیم از موج غم‌باری که بر جامعه نشسته است بگریزیم. رهایی در گریز نیست. باید بایستیم و نظاره کنیم. عده‌ای با شنیدن رویدادهای ناخوشایند خود را در خانه حبس کرده و اخبار را به دقت مورد بررسی قرار می‌دهند. اما برخی دیگر نیز با حضور پررنگ خود در میان مردم غم دیده، از بار غم خود می‌کاهند. هر دو رویکرد در جامعه مشاهده می‌شود.

درست اینجا است که باید واقع بین باشیم. ما نمی‌توانیم منکر اتفاقات روی