ترویج دانش برای دانشآموزان و دانشجویان کشور
سرخی یک پرش
نویسنده: سید محمدسینا رضوی
- یک، دو، سه! [این بار دیگه میپرم. زود باش، چشماتو ببند و فقط خودتو رها کن!] یککک، دووو… اه! نمیشه. باور کن نمیتونم.
+ اینقدر دست دست نکن پسر! زیاد فرصتی نداریها! به دوروبرت یه نگاه بنداز. همه دارن میپرن. همه!
- دور و برم؟! منظورت دونههای برفیه که حتی پایین پاشون رو نگاه نمیکنن و میپرن؟ تا حالا خودت اون پایین رو نگاه کردی؟ همهجا خاکستری و تاره. فکر کردی همه چیز مثل دو سه سال پیشه؟
+ این فکرای منفی رو بذار کنار! سه چهار ساعت دیگه برف بند میآدها، میره تا سال بعد… تازه اگه سال بعدی در کار باشه!
- من نمیخوام بپرم. والسلام! نمیخوام! وقتی سالی یه بار بهزور برف میآد، اون پایین همه از ما انتظار دارن. یه سری آدمِ خاکستریِ رنگپریده تو یه شهر خاکستریترِ دودهگرفته. میبینی؟ دو ساله حتی یه گونهی گلانداخته نمیبینی توی خیابونا. یه لبخند از ته دل نمیبینی که توی این سرما رنگ انار یلدا شده باشه. همه از ترس این بلاهای ناخونده و خونده چسبیدهن به شومینههای توی خونههاشون. اگه کسی هم بیاد بیرون، اینقدر دستاش بیحس و رنگپریده شدهن که حوصله برف بازی نداره. حالا ما چیکارهایم این وسط؟! اصلاً میدونی؟ من دیگه از این رنگ سفید خودم هم بدم میآد! یه نگاه به صورتهای زندانی مردم بنداز...! اصلاً کاش یه دونه انار بودم. یادته من چقدر عاشق رنگ سرخ بودم؟ یادته پارسال برات از شوق باریدن روی اون نهال انار تعریف میکردم؟ حالا اون نهال کجاست؟ چه قدر هنوز ممکنه میوه بده؟ اصلاً بگو ببینم، رنگ سرخی که توی خیابونا میبینی، از شادیه یا نه؟!
[سکوت]
+ یهلحظه به من نگاه کن. یه نفس عمیق بکش و دستتو بده من. آها! نه، جفتش رو... حالا شد!
- آخه چه دلیلی داره توی این سرما بپریم؟ چرا اگه اینقدر مطمئنی، تنهایی نمیری؟
+ ببین، اگه قرار باشه بپری منم همراهت میآم، با هم میپریم. اگه نه هم، هردومون اینجا میمونیم.
- من ترجیح میدم تا بهار صبر کنم. حداقل یه برگی به شاخهها هست، یه لبخندی روی صورتا هست؛ حتی شاید دیگه اون تیکه پارچههای بدشکل روی لبخندا رو نپوشونده باشن. شاید اون روز قلب رودخونهها شکسته نباشه، شاید سفیدیِ روی قلهها درخشانتر باشه، شاید سبزیِ جوونهها روشنتر باشه. اصلاً شاید سرخِ پرچمها سرختر باشه.
+ به حرفهای خودت دقت کردی؟ کی قراره باعث این اتفاقات بشه؟ اگه همهٔ این دونههایی که دارن میپرن، به امید بهار بشینن، کدوم قله سفیدپوش میشه؟ کدوم رودخونه جاری میمونه؟
- دیگه کسی از رنگ سفید خوشش نمیآد. همین برف هم چشم مردم رو میزنه. ولی همه عاشق بهارن، مگه نمیبینی؟
+ نکنه بهار قراره خود به خود برسه؟! اگه رسالت من و تو باریدن توی سرما باشه، گرمای بهار آبمون میکنه. میشیم بیرنگ و بیاثر. تو بارون نیستی، یه دونه برفی! اینو هیچوقت فراموش نکن. یلدا چشم به راه باریدن امثال تو و منه. به همون سرخی انار فکر کن، هیچوقت بدون وجود سفیدی معنا پیدا نمیکنه! شاید لازم باشه امروز زشتیهای شهر رو سفیدپوش کنی، تا فردا جوونههایی که از زیر اون سفیدی رشد میکنن، به چشم بیان؛ اصلا شاید پسفردا، خودِ تو اون جوونه باشی، قطرهٔ بارونی باشی که قراره سیرابش کنه، یا حتی یه شکوفهٔ انار باشی. مهم اینه که بدونی رسالت و وظیفهٔ خودت توی این دنیا چیه، اون موقع هر فصل و هر شهر و هر چهرهای میتونه به اندازهٔ بهار برات زیبا باشه.
- اما من هنوز میترسم... اگه توی راه آب بشم، چی؟ اگه به جای گلبرگ یه گل سرخ یا تن یه انار تازه، زیر یه تختهسنگ گم شدم، چی؟ اگه توی مسیر، باد ما رو از هم جدا کنه، چی؟
+ این مسیر، مسیر هردوی ماست، اما برای هرکدوممون یه راهِ منحصربه فرده. فعلاً که دست هم رو محکم گرفتیم. اگه باد از ما قویتر بود هم حداقل باهم پریدیم، به سمت یه مسیر مشترک...
- یعنی میگی به امید این مسیر مشترک دل بدم به پریدن، یا به امید سیراب کردن گلبرگ یه گل سرخ، یا به امید نشستن روی تاج انار شب یلدا؟
+ با دست روی دست گذاشتن قرار نیست امید پیدا کنی! ولی این پریدن میتونه اولین تصمیم جدی تو در راه شفافتر شدن این مسیر باشه.
- اما... اصلاً من سردمه! خیلی سردمه!
+ بهونه نیار! خب زمستونه دیگه!
- پارسال یه قطرۀ ساده بودم. شفاف و آزاد. همین سرما تبدیلم کرد به این شیشضلعی بیریختی که هر ضلعش داره منو میکشونه به یه سمت!
+ کاش هوا سردتر بود. اون موقع شاید خودت رو توی یخ نازک یه دریاچه یا قندیلهای آویزون از یه بید مجنون میدیدی و به خودت نمیگفتی بیریخت... بگذریم. هرجور مایلی، میتونی تا بهار صبر کنی، اون موقع دیگه سردت هم نیست؛ اما دیگه این دونه برفِ امروز نیستی؛ یه دونه برف شفاف و منسجم، با توانایی پریدن، رسالت پریدن و شوق پریدن.
- ولی من شوقِ رسیدن به نهال خودم رو داشتم. همون نهال نازک اناری که پارسال برای اولین بار دیدم. نه شوق پریدن…
+ به این فکر کن؛ شوق پریدن مهمتره یا شوق یه مقصد خاص؟ اصلاً این دوتا چه فرقی با هم دارن؟
- نمیدونم. واقعا نمیدونم. هنوز قانع نشدم. اما… شاید اگه نخوای توی تردید بمونی، غیر پریدن راهی نیست. چه مقصدت در نهایت بیابون باشه، چه گلبرگ سرخ انار…
+ پس میشمرم. حاضر شو. یک، دو، سه!
مطلبی دیگر از این انتشارات
سیستمهای پیچیده
مطلبی دیگر از این انتشارات
مفاهیم تربیتی پاندای کونگفوکار
مطلبی دیگر از این انتشارات
خطای دید، این بار در ماشینها